مردگان متحرّک از نگاه امام علی(ع)
علی کرجی
«مرگ» انتقال روح از بدن دنیوی به بدن اخروی و به عبارت دیگر، انتقال از نشئه دنیا به نشئه برزخ است. گاهی مرگ به معنای نداشتن قوه عاقله، انحراف، ضلالت و عدم هدایت الهی استعمال میشود؛ همان طور که در قرآن کریم، «موت» به معنای ضلالت، کفر و گمراهی و لفظ «حیات» به معنای هدایت و ایمان آمده است: « آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟»(1)
مرگ به معنای اول، مرگ جسم است و مرگ به معنای دوم، مرگ دل. اولی «تن مردگی» است و دومی «دلمردگی». اولی در آخر زندگی محقّق میشود و دومی در متن زندگی. اولی شامل مؤمن و کافر میشود و دومی مختص به کافر است. اولی شامل رهیافته و گمراه میشود و دومی مختص به گمراه است. فرد مرده در مرگ جسم، ساکن و بیحرکت است و در مرگ دل، جاندار و متحرّک.
مرگ قلبها
از دیدگاه معصومین(ع) مرده واقعی، شخص دلمرده است؛ شخصی که از هدایت الهی بیبهره است و گرفتار ظلمت، کفر، ضلالت و فسق شده است. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله )می فرماید: «لیس من مات فاستراح لمیت انّما المیت میت الاحیاء»(2)؛ مرده واقعی کسی نیست که از دار دنیا رحلت کرده و در دیار آخرت سکونت گزیده، بلکه مرده کسی است که در بین زندگان است، میخورد، میآشامد، راه میرود و حرکت میکند ولی از هدایت الهی بیبهره است و گرفتار فسق و کفر شده است. اینان مردههایی متحرّکند، زندههای دلمردهاند، مردههای نه در قبرستان، بلکه در متن اجتماع هستند.
مردگان متحرّک کیانند؟
1. دروغ پردازان
یکی از مردههای متحرّک، شخص دروغ پرداز است. انسان کذّاب، انسان مرده است. دل و قلب دروغگو، مرده است. تفاوت بین انسان مرده با انسان زنده در وجه اطمینان به شخص زنده است. کسی که اهل دروغ است و دروغگویی وصف ثابت او شده است، هیچ اطمینانی به او نیست. علی(ع)می فرماید: «الکذّاب والمیّت سواء لانّ فضیلة الحیّ علی المیّت، الثقة به فاذا لم یوثق بکلامه فقد بطلت حیاته(3)؛ دروغگو و مرده مساویاند، برای اینکه امتیاز شخص زنده بر شخص مرده، اطمینان داشتن به شخص زنده است. بنابراین، اگر به گفتار او اطمینان نباشد، پس حیات او تباه و باطل شده است.»
2. تارکان امر به معروف و نهی از منکر
یکی دیگر از مردههای متحرّک، کسی است که نسبت به مسائل اجتماعی بیتفاوت است و به وقوع منکرات در جامعه از خود هیچگونه عکسالعملی نشان نمیدهد؛ نه با زبان خود در رفع منکر کوشش میکند و نه با دست خود و نه در دل از وقوع آن اظهار انزجار میکند. علی(ع)فرمود: «کسی که انکار منکر را به وسیله دل و دست و زبانش ترک میکند، او همان مرده در بین زندگان است.»(4)
نیز فرمود: «برخی از ناهیان از منکر کسانی هستند که به وسیله دست و زبان و دل خود، منکر را انکار (نهی) میکنند، که آنها تمام خصلتهای نیکو را کامل کردهاند و بعضی از آنها کسانی هستند که به وسیله زبان و دل خود منکر را انکار میکنند، نه به وسیله دست، که آنان به دو خصلت نیکو چنگ زده و دیگری را (انکار به وسیله دست) تباه ساختهاند و بعضی از آنان به دل، منکر را انکار (نهی) میکنند نه به وسیله دست و زبان، که آنها دو خصلت را ـ که شریفترین خصلت بین آن سه خصلت است ـ تباه ساخته و به یک خصلت چنگ زدهاند و بعضی منکر را به وسیله دل و زبان و دستان انکار نمیکنند، که اینان مرده زندگانند.»(5)
3. جاهلان
یکی دیگر از مردههای متحرّک، شخص جاهل است؛ شخصی که از علوم لازم انسانیت و اسلامیت بیبهره است. شخصی که از آنچه که او را به رستگاری و سعادت میرساند، محروم است، گرفتار جهل و جهالت است و جهل و جهالت، مرگ است(6)؛ میراننده زندگان(7). علی(ع) فرمود: «الجاهل میّت بین الاحیاء(8)؛ شخص جاهل مردهای است در بین زندگان» نیز فرمود: «الجاهل میّت و ان کان حیاً(9)؛ شخص جاهل مرده است گرچه (جسمش) زنده باشد.»
آنگاه که جامعه از این مردگان پر شود، همچون قبرستانی خاموش و بیحرکت و ساکت خواهد شد. عالمی که دارای دانشهای سعادت بخش است، در بین جاهلان مثل زنده در بین مردگان است. پیامبراکرم میفرماید: «شخص عالم در بین جاهلان مثل شخص زنده است در بین اموات.»(10)
4. مرفّهان بیدرد
ثروتمندان بیدرد و طغیانگر، مردهای متحرّکند که جز زیاد کردن اموال و دارایی در دنیا، به چیز دیگری نمیاندیشند. آنان به جای آنکه مال و ثروت خود را در جهت رشد و تعالی روحی خود قرار دهند، در راه حیوانیّت به کار میگیرند و روح و قلب خود را میمیرانند. پیامبراکرم (ص) میفرماید: «از همنشینی با مردگان بپرهیزید.» عرض شد:ای رسول خدا! مردگان کیانند؟ فرمود: «هر ثروتمندی که ثروتش او را به طغیان وادارد.»(11)
علی(ع) میفرماید: «هلک خزّان الاموال و هم احیاء(12)؛ خزانهداران اموال هلاک شدند و حال آنکه آنها (در دنیا) زنده هستند.» پیامبراکرم (ص)می فرماید: «چهار چیز قلب را میمیراند: گناه پشت سر گناه، زیاد مناقشه کردن با زنان، مجادله کردن با شخص احمق و همنشینی با مردگان.» در این هنگام عرض شد:ای رسول خدا! مردگان کیانند؟
فرمود: «ثروتمندان بیدرد.»(13)
5. کفار و بیدینان
از مردههای متحرّک در بین زندگان، شخص کافر و بیدینی است که اعتقادی به توحید و یگانگی خداوند ندارد. اگر حیات و زندگی فرهنگی انسان به توحید است، جان کافر از آب حیات توحید بیبهره است. علی(ع)می فرماید: «التوحید، حیاهًْ النفس»(14)؛ توحید، زندگی جان است.» هَمّ و غمّ کافر، دنیاست و کوشش او برای دنیا؛ هدف او، شهوت اوست و شهوات دنیا، خدای اوست و هرکس شهوت و دنیا،خدای او باشد، او مردهای است در بین زندگان.
6. غفلت زدگان
شخص غلفت زده، قلبش مرده است. علی(ع)می فرماید: «هر کس غفلت بر او غلبه کند، قلبش میمیرد.»(15)؛امام باقر(ع)می فرماید: «از غفلت بپرهیز، چون در غفلت قساوت قلب است.»(16)
غافلان، از عذاب الهی و عقوبتهای او غافلند، از مشکلات اقتصادی و مادی مردم غافلند، از کید و حیله دشمنان اسلام غافلند، از مسائل سیاسی و فرهنگی جامعه غافلند، از موجبات هلاکت و گمراهی و دلمردگی خود غافلند. آنان به تعبیر علی(ع) اشباح بلاارواح هستند(17)؛ یعنی پیکرهای بیجان. آنها بیدارند ولی خواب زده هستند، حاضرند ولی غایبند. اینان مردههای متحرّکند.
رهایی از مرگ فرهنگی
برای درمان و نجات از مرگ فرهنگی مردگان متحرّک و آنهایی که قلبشان حیات دینی و انسانی را از دست دادهاند، بهترین راه، مراجعه به قرآن و روایات ائمه معصومین(ع) و پیامبراکرم (ص) است. در روایات معصومین(ع) برای درمان مرگ فرهنگی راهها و وسایل متعددی پیشنهاد شده است که در اینجا به برخی از آن داروهای حیات بخش اشاره میشود:
1. انس با قرآن
ارتباط با قرآن باعث حیات دل انسان است. قرآن، کفر و نفاق و تباهی و گمراهی را از دل انسان بیرون میکند و نور هدایت را در آن میافشاند و به آن زندگی ابدی میبخشد. علی(ع) در مورد ثمرات ارتباط صحیح با قرآن چنین میفرماید: «آگاه باشید! این قرآن پند دهندهای است که نمیفریبد و هدایتکنندهای است که گمراه نمیسازد و سخنگویی است که هرگز دروغ نمیگوید. کسی با قرآن همنشین نشد مگر آنکه بر او افزود یا از او کاست، در هدایت او افزود و از کوردلی و گمراهی اش کاست. آگاه باشید کسی با داشتن قرآن نیازی ندارد و بدون قرآن بینیاز نخواهد بود، پس درمان خود را از قرآن بخواهید و در سختیها از قرآن یاری بطلبید که قرآن درمان بزرگترین بیماریها یعنی کفر و نفاق و سرکشی و گمراهی است، پس به وسیله قرآن خواستههای خود را از خدا بخواهید.»(18)
2. موعظه پذیری
علی(ع)خطاب به فرزندش، امام حسن(ع) میفرماید: «أحی قلبک بالموعظه(19)؛ دلت را به وسیله موعظه واندرز زندهدار.»
3. تفکّر
عامل دیگر حیات قلب و زندگی دل، تفکّر است؛ تفکّر در آیات و نشانههای خداوند حکیم، تفکر در نعمتهای الهی است که به بندگان خود عطا کرده است و تفکّر در حکمت و قدرت و صفات کمالیه خداوند میباشد.
امام حسن علیهالسلام فرمود: «التفکر حیاة قلب البصیر(20)؛ تفکّر (مایه) حیات و زندگی قلب بینا است.» نیز فرمود: «بر شما باد فکر کردن! زیرا فکر (مایه) حیات و زندگی قلب بیناست.»(21)
4. همنشینی با صالحان و زنده دلان
برای حفظ حیات قلب و دوری از مرگ فرهنگی، باید در انتخاب همنشین و دوست و همراه زندگی دقت فراوان کرد. بعضی از همنشینان مایه دلمردگی و بعضی مایه حیات دل هستند. علی(ع)می فرماید: «معاشرت با صاحبان فضایل، (مایه) حیات قلب است.»(22)
حضرت عیسی(ع)می فرماید: «ای بنی اسرائیل! زانو به زانوی عالمان بنشینید! ـ به آنها زیاد مراجعه کنید.ـ زیرا خداوند قلبهای مرده را به وسیله نور حکمت زنده میکند، همان طور که زمین مرده را به وسیله بارانهای پربار زنده میکند.»(23)
علی(ع)می فرماید: «مجالست با حکما (مایه) حیات عقلها و شفای نفوس میباشد.»(24)
همان طور که همنشینی با عالمان و فرزانگان مایه حیات دل است، همنشینی با ثروتمندان بیدرد، گمراهان، هواپرستان، اهل بدعت و انحراف و دنیازدگان، مایه مرگ دل و قلب انسان است. از این رو معصومین(ع)از همنشینی با آنان نهی فرمودهاند.(25)
5. رعایت تقوا
حضرت علی(ع)در مورد اثرات تقوا بر روی جسم و روح انسان میفرماید: «تقوا و ترس از خدا داروی درد قلبها، بینایی کوری دلها، بهبودی بیماری تنها، اصلاح فساد سینهها، پاکیزگی چرک نفسها، روشنی پوشش دیدهها، ایمنی ترس دل و نور سیاهی تاریکی (نادانی) شما میباشد.»(26)
6. دوری از گناهان
از جمله آثار سوء گناهان، مرگ قلب انسان است؛ قلبی که روی سعادت را نخواهد دید؛ قلبی که صاحب آن تمایلی به اعمال خیر و کارهای شایسته نخواهد داشت. علی(ع)فرمود: «اشکها، خشک نشدهاند مگر به خاطر قساوت قلبها و قلبها قساوت پیدا نکردهاند مگر به خاطر کثرت گناهان»(27)؛ نیز فرمود: «هیچ دردی دردناکتر از گناهان برای قلبها نیست».(28)
7. ذکر و یاد خدا
حضرت علی(ع) فرمود: «در ذکر، حیات قلب است»(29)؛ نیز فرمود: «هرکس ذکر خداوند سبحان کند، قلبش احیا میشود».(30)
8. دوری از محبّت دنیا
از جمله عوامل حیات قلبها و رهایی از مرگ فرهنگی، نداشتن محبّت به دنیا است. علی(ع)فرمود: «دنیا را ترک کن! زیرا حبّ به دنیا (قلب را) کور و کر و گنگ میکند.»(31)
نیز فرمود: «حبّ دنیا، عقل را تباه میکند و قلب را از شنیدن حکمت کر میکند.»(32)
منظور از دنیا، مال و فرزند و مسکن و امثال آنها نیست، چون آنها از مظاهر لطف الهی و رحمت واسعه او هستند.
خداوند که فرزند، همسر، مال و مقام و... را آفرید، محبت آنها را در دل انسانها قرار داد تا نسل انسانها باقی بماند.
مال دوستی، مقام دوستی و... از نیازهای فطری انسانها میباشد بلکه منظور از دنیا، هر چیزی است که انسان را از خداوند دور کند. منظور از دوست نداشتن دنیا، دل نبستن به آنها است.
کسی که به مال و مقام و امثال آنها دل میبندد، به خاطر آنها دروغ میگوید، ظلم میکند، پستیها را به جان میخرد و این، همان دنیای مذموم است که مایه مرگ قلب انسان میباشد و بایستی از آن دوری کرد.
سخن آخر را با کلام امیرمؤمنان علی(ع)در وصف زاهدان و پارسایان به پایان میرسانیم:«پارسایان گروهی هستند که در ظاهر از اهل دنیا و (در باطن) اهل آن نیستند، در دنیا زندگی میکنند، مانند کسی که اهل آن نیست.
(چون دل بر آن نبسته و آن را سرای عاریت پنداشتهاند.) عمل آنها در آن برای آن چیزی است که (بعد از مرگ) میبینند و به دفع عذابی که از آن میترسند، میشتابند.
اگر چه با اهل دنیا همنشینند، ولی در حقیقت بین اهل آخرت در گردشند. اهل دنیا را میبینند که به مرگ جسدشان (مرگ فیزیکی) اهمیّت میدهند و ایشان از (دلمردگی) بیشتر میترسند.»(33)
از: مجله فرهنگ کوثر شماره 53 (با تلخیص)
پی نوشتها:
1. انعام/ 122. 2. بحارالانوار، ج 82، ص 185. 3. شرح غررالحکم، ج 2، ص 139. 4. بحارالانوار، ج 100، ص 94. 5. نهجالبلاغه، کلمات قصار، ش 366. 6. شرح غررالحکم، ج 1، ص 22. 7. همان، ص 386. 8. همان، ج 2، ص 143. 9. همان، ج 1، ص 293. 10. بحارالانوار، ج 11، ص 172. 11. تنبیه الخواطر، ج 2، ص 32. 12. نهجالبلاغه، کلمات قصار، ش 139. 13. بحارالانوار، ج 73، ص 349 و ج 2، ص 128. 14. نهجالبلاغه، خ 107. 15. همان،خ 86. 16. شرح غررالحکم، ج 5، ص 293. 17. بحارالانوار، ج 78، ص 164. 18. نهجالبلاغه، ترجمه دشتی، ص 333. 19. نهجالبلاغه، خ 107. 20. همان، نامه 31. 21. بحارالانوار، ج 78، ص 115.
22. نهجالبلاغه، خ 175. 23. شرح غررالحکم، ج 6، ص 126. 24. بحارالانوار، ج 78، ص 308. 25. شرح غررالحکم، ج 6، ص 151. 26. بحارالانوار، ج 77، صص 45، 46 و 285. 27. نهجالبلاغه، خ 189. 28. بحارالانوار، ج 73، ص 354. 29. شرح غررالحکم، ج 2، ص 72. 30. همان، ج 6، ص 137. 31. همان، ج 4، ص 30. 32. بحارالانوار، ج 73، ص 75؛ شرح غررالحکم، ج3، ص 397. 33. نهجالبلاغه، خ 221.