kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۹۷۳۸
تاریخ انتشار : ۲۶ شهريور ۱۴۰۱ - ۲۲:۱۶

اخبار ویژه

 

نقض دعاوی اصلاح‌طلبان با عضویت ایران در پیمان شانگهای
نشریات اصلاح‌طلب که تا پیش از این، عضویت ایران در برجام را
کم‌ارزش، بی‌فایده و ناممکن (مشروط به برجام و FATF) می‌دانستند، اکنون با کتمان برخی ادعاهای قبلی، این عضویت را مهم و فرصتی طلایی ارزیابی می‌کنند.
روزنامه شرق که سابقه طولانی در مخالف‌خوانی و حتی انتشار اخبار خلاف واقع برای تخطئه همکاری با کشورهای شرقی دارد، در یادداشتی با عنوان «شانگهای؛ نقطه عطف تاریخ دیپلماسی ایران» نوشت: «عضویت کامل ایران در سازمان همکاری‌ شانگهای، نقطه عطفی در تاریخ دیپلماسی ایران محسوب می‌شود که می‌تواند سرآغاز تحرکات و تحولات جدیدی در سیاست خارجی کشورمان باشد. در واقع، چنین رخدادی در سمرقند ازبکستان، یک نوع پیوند بین تاریخ و نقش‌آفرینی بین‌المللی ایرانی است که باید آن را به فال نیک بگیریم.
برخی از سازمان‌ها و نهادهای جدید متناسب با تحولات و روندهای بین‌المللی یا با هدف تغییر آن شکل گرفته یا در حال شکل‌گیری هستند. در زمره آنها می‌توانیم به «سازمان همکاری‌ شانگهای»، «گروه 20» و «بریکس» اشاره کنیم. این دست از سازما‌ن‌ها هم در شرایط کنونی و هم در آینده، عامل پویایی و تغییر و تحول در نظام بین‌المللی به شمار می‌آیند و حضور در آنها به‌طور قطع به پویایی بین‌المللی اعضای این نهادها کمک خواهد کرد.
میان این سازمان‌های جدید، سازمان همکاری شانگهای با توجه به نقشی که آسیا و کشورهای آسیایی در نظام جدید سیاسی، اقتصادی و بین‌المللی دارند از اهمیت بالایی برخوردار است. این سازمان به نقش هم‌افزایی ظرفیت‌ها و توانمندی‌های سیاسی اقتصادی و نظامی کشورهای آسیایی کمک می‌کند و سبب می‌شود آسیا و کشورهای آسیایی با تجمیع ظرفیت‌های خود با قدرت بیشتر در روند تثبیت جایگاهشان در عرصه بین‌المللی ظاهر شوند و معادلات و نظم نظام بین‌المللی را متناسب با روندهای جدید و اراده قدرت‌های جدید و نوظهور در عرصه سیاسی و اقتصادی رقم بزنند.
ایران که در سال‌های اخیر رویکرد نگرش به شرق را در مناسبات خارجی خود تقویت کرده است، با حضور در این سازمان هم از ظرفیت‌ها و امتیازات ترجیحی آن در فرایند قدرت‌یابی در سطح منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای استفاده می‌کند و هم جایگاه خود را در معادلات فراآسیایی و اوراسیایی تقویت خواهد کرد. این مسئله زمانی اهمیت بیشتری می‌یابد که عضویت ایران در پیمان شانگهای در کنار امضای اسناد همکاری‌های بلندمدت با قدرت‌های آسیایی مانند چین و هند و حتی روسیه که یک قدرت اوراسیایی است دیده شود.
ایران کشوری در‌حال‌توسعه است و در حال حاضر مهم‌ترین مسئله آن توسعه اقتصادی و جبران عقب‌ماندگی‌های توسعه‌ای است که به‌خصوص در یک دهه گذشته تحت تأثیر تحریم‌ها از مسیر و اهداف توسعه‌ای دور مانده است. اولویت ایران از عضویت در پیمان شانگهای و دیگر مناسبات آسیایی باید باشد. آسیا و کشورهای آسیایی به عنوان قدرت‌های نوظهور، از ظرفیت‌های بالای توسعه‌ای و اقتصادی برخوردار هستند که ایران به خوبی می‌تواند بخشی از این ظرفیت‌ها را با توجه به جذابیت‌ها و توانایی‌هایی که در اختیار دارد در چارچوب سازمان همکاری شانگهای جذب کند و در این فرایند، تقویت قدرت اقتصادی خود برای پایداری و نقش‌آفرینی در معادلات اقتصادی آسیا و جهان را دنبال کند.»
روزنامه اصلاح‌طلب آرمان نیز در تیتر اول خود با عنوان «فرصت طلایی شانگهای برای ایران»، از چند برابر شدن حجم تجارت خارجی با اعضای پیمان شانگهای خبر داد.
روزنامه اعتماد نیز می‌نویسد: تحولات جدید بین‌المللی، انگیزه سازمان همکاری شانگهای را برای همکاری با ایران افزایش داده است.
این روزنامه می‌افزاید: تحریم‌ها انگیزه همکاری را بین کشورهای تحت تحریم و کشورهای متأثر از تحریم افزایش می‌دهد. باید این را در نظر داشته باشیم که علاوه بر اینکه تحریم‌ها مستقیماً روسیه را تحت تأثیر قرار می‌دهد، کشورهای آسیای مرکزی هم کشورهایی هستند که بیشترین تأثیر را از تحریم‌های روسیه می‌بینند. این موضوع انگیزه همکاری را میان کشورها افزایش می‌دهد.
یادآور می‌شود با قطعی شدن عضویت ایران در پیمان شانگهای، هیچ یک از نشریات و فعالان سیاسی طیف موسوم به اصلاح‌طلب، درباره دعاوی قبلی خود مبنی بر این که «تا مشکل برجام و FATF حل نشود، ایران به عضویت پیمان شانگهای پذیرفته نخواهد شد»، توضیحی ارائه نکرده‌اند.

دیلی‌میل: ایران، روسیه و چین خطر واقعی برای غرب هستند
روزنامه انگلیسی دیلی میل نوشت: روسیه، ایران و چین، در حال توطئه و تدارک برای تجزیه غرب با یک نظم جهانی جدید هستند.
دیلی میل می‌نویسد: جنگ اوکراین عامل نزدیکی بیشتر تهران، مسکو و پکن شد. این سه کشور آمادگی خود را برای مقابله با غرب اعلام کرده و خواهان تشکیل یک اتحاد جدید هستند.
روسیه، ایران و چین بیشتر از اینکه دنبال کشورگشایی باشند، دنبال ایجاد رعب در آمریکا و اروپا هستند. نفرت از غرب وجه مشترک ایران، روسیه و چین است. این سه کشور در حال ایجاد یک نظم جدید هستند و از طریق حملات سایبری، دخالت‌های انتخاباتی، اقدام نظامی، پروپاگاندا و افزایش زرادخانه‌های هسته‌ای، دنبال توطئه علیه غرب هستند.
در این محور شرارت(!)، چین یک ابرقدرت واقعی است. روسیه نیز نشان داده قادر به ایجاد هرج و مرج در مقیاس جهانی است و ایران هم در کنار آنها دنبال ایجاد نظم نوین جهانی است.
این نشریه انگلیسی، دیدار رؤسای جمهوری ایران، چین و روسیه در حاشیه نشست سازمان همکاری شانگهای در سمرقند را یادآور شده و نوشت: این سه‌گانه قدرت، یک خطر واقعی برای غرب هستند.
دیلی میل، اظهارات رؤسای جمهوری چین و روسیه در نشست شانگهای و تاکید آنها بر ایجاد جهان چندقطبی را یادآور شد و نوشت: جنگ اوکراین، جنگ جهانی سوم را بیش از پیش نزدیک نشان داد. پکن و مسکو در گذشته دشمن هم بودند اما اکنون این دو دشمن سابق همکاری را برای مقابله با تسلط جهانی آمریکا گسترش داده‌اند.
دیلی میل، پیشرفت‌های نظامی ایران در حوزه‌های مختلف موشکی و پهپادی را یادآور شد و نوشت: پیشرفت‌های ایران در کنار برگزاری رزمایش‌های مشترک با چین و روسیه، از دیگر نشانه همکاری‌های نزدیک بین پکن، تهران و مسکو است.
احیای «جاده ابریشم» توسط چین و اتصال کشورهایی که این جاده از آن می‌گذرد، بخش دیگری از پروژه ضدغربی است. ایران نه‌تنها نقش مهمی در جاده ابریشم خواهد داشت بلکه آنقدر در این پروژه ضدغربی جایگاه مهمی دارد که تهران، اولین مقصد سفر خارجی پوتین بعد از شروع جنگ اوکراین بود.
ایران صدها پهپاد در اختیار روسیه قرار داده و به یک شریک کلیدی و حامی تسلیحاتی مسکو تبدیل شده است.
این رسانه چاپ لندن، امضای توافقنامه‌های راهبردی طولانی‌مدت بین ایران، روسیه و چین را وجه دیگر اتحاد این سه کشور ارزیابی کرد و نوشت: ترکیب قدرت ایران، روسیه و چین می‌تواند همان‌طور که در ۲ سال گذشته دیده‌ایم هژمونی غرب را به طور کامل نابود کند.

ریچارد‌ هاس: آمریکا توان گذشته برای اداره جهان را ندارد
رئیس‌شورای روابط خارجی آمریکا با هشدار درباره افول قدرت ایالات متحده تاکید کرد: خطر امروز، ریشه در افول شدید نظم جهانی دارد و این افول با تلاقی تهدیدهای کهنه و نو در شرایطی که آمریکا در موقعیت مناسبی برای رویارویی نیست، نگران‌کننده می‌شود.
ریچارد‌هاس در نشریه فارن افرز نوشت: به نقل از لنین گفته شده؛ «دهه‌هایی وجود دارد که هیچ تحولی در آن رخ نمی‌دهد و هفته‌هایی هست که به‌اندازه چندین دهه در آن تحول رخ می‌دهد.» باید همچنین بر آن افزود دهه‌هایی هست که به‌اندازه چند قرن در آن رخ می‌دهد؛ و اکنون، جهان در گرماگرم چنین دهه‌ای قرار دارد. خطر امروز، ریشه در افول شدید نظم جهانی دارد و این افول اکنون با تلاقی تهدیدهای کهنه و نو هم در شرایطی که آمریکا در موقعیت مناسبی برای رویارویی با آنها نیست، نگران‌کننده می‌شود. جهان شاهد احیای بدترین جنبه‌های ژئوپولیتیک سنتی است؛ رقابت قدرت‌های بزرگ، جاه طلبی، جنگ بر سر منابع. 
روسیه زیر حاکمیت پوتین است که رویای بازآفرینی نیمکره نفوذ روسی را در سر دارد. پوتین برای رسیدن به این هدف، دست به هر کاری می‌زند و قادر به چنین کاری هم هست. در همین حال، چین، عزم یک سلطه منطقه‌ای و چه بسا جهانی را دارد و خود را در موقعیتی می‌بیند که رقابت فزاینده یا حتی رویارویی با ایالات متحده را رهبری کند. اما این همه ماجرا نیست. این ریسک‌های ژئوپولیتیک در تصادم با چالش‌های پیچیده تازه‌ای قرار دارند که در کانون دوران معاصر قرار گرفته‌اند: چالش‌هایی چون تغییرات آب و هوایی، همه‌گیری کرونا و تکثیر هسته‌ای. پیامد رقابت‌های فزاینده، همکاری میان قدرت‌های بزرگ را تقریبا ناممکن کرده است حتی در زمانی که این همکاری به سود همه باشد.
آنچه تصویر را پیچیده‌تر می‌کند، این واقعیت است که دموکراسی آمریکایی و انسجام سیاسی آن در چنان سطحی از ریسک قرار دارد که از میانه قرن نوزدهم‌، دیده نشده. ایالات متحده، یک کشور در میان بقیه کشورها نیست: رهبری آمریکا نقشی کارساز در نظمی دارد که در 75 سال گذشته بر جهان حاکم بوده است. با این حال، آمریکایی که دچار شکاف‌های داخلی است، تمایل و توان کمتری برای هدایت صحنه بین‌المللی دارد.
این شرایط، یک چرخه شوم را به وجود آورده: رقابت تشدید شده ژئوپولیتیک، عرصه را بر چنان همکاری‌ای که لازمه مشکلات تازه جهانی است تنگ کرده و با تخریب محیط بین‌المللی، سوخت لازم برای تنش‌های بیشتر را تامین می‌کند و این همه زمانی رخ می‌دهد که آمریکا تضعیف شده و تمرکز خود را از دست داده است. 
شکاف هراس‌آور میان چالش‌های کنونی جهان و واکنش به آن، چشم‌انداز فزاینده جنگ میان قدرت‌های عمده در اروپا و منطقه‌ایندوپاسیفیک و احتمال فزاینده ایجاد بی‌ثباتی توسط ایران در خاورمیانه، همگی دست به دست هم داده تا جهان در خطرناک‌ترین لحظه خود، پس از جنگ دوم قرار گیرد. این یک توفان کامل است. اتفاق‌های خوب، کمتر به خودی خود رخ می‌دهند و برعکس، چنان‌که سامانه‌ها، به حال خود رها شوند، رو به ویرانی می‌گذارند. این تکلیف سیاستگذاران آمریکایی است که اصول دولتمداری را از نو کشف کنند تا قدرت ملی را سروسامان داده، علیه گرایش به بی‌نظمی، دست به اقدام بزنند.
باید در پی این هدف بود که تصادم میان ژئوپولیتیک کهنه با چالش‌های تازه را مدیریت کرد، گام‌های منظمی برداشت و نهادهایی را به‌وجود آورد که از اجماع کافی برخوردار باشند. برای انجام همه این کارها، واشنگتن باید بیش از آنکه در جهان به دنبال گسترش دموکراسی باشد، به تثبیت نظم جهانی اولویت دهد اما در داخل کشور، به تقویت دموکراسی همت گمارد.
بحران اوکراین نشان داد هیچ یک از گام‌هایی که آمریکا در سال 1990 و در پی تهاجم عراق به کویت برای شکل‌دهی به یک ائتلاف بین‌المللی برداشت، امروزه شدنی نیستند. این واقعیت که روسیه در قیاس با عراق، یک کشور بسیار نیرومندتر و بانفوذتر است، تنها بخشی از تفاوت را توضیح می‌دهد. هرچند یورش روسیه به اوکراین، نوعی احساس همبستگی و سطوحی چشمگیر از هماهنگی را میان کشورهای غربی برانگیخت، اما واکنش به جنگ اوکراین، به هیچ روی شباهتی به آن استقبال جهانی از اهداف و نهادهای منظمی نداشت که آمریکا با جنگ خلیج‌فارس پی گرفت. به جای آن، پکن خود را در کنار مسکو قرار داد و بیشتر جهان هم از تحریم‌هایی که علیه روسیه اعمال شد، حمایت نکردند. وقتی یک عضو دائم شورای امنیت، قوانین بین‌المللی و اصل عدم تغییر مرزها با توسل به زور را زیر پاگذارد، سازمان ملل متحد هم تاحدود زیادی به حاشیه می‌رود.
دست برتر آمریکا در قدرت جهانی، تضعیف می‌شود، آن هم به قول فرید زکریا به دلیل «برآمدنِ بقیه». آمریکا با آنچه در جهان و در خانه، انجام داد یا انجام نداد، بخش بزرگ‌تر میراث پس از جنگ سرد خود را تلف کرد و نتوانست دست برتر را به یک نظم پایدار تبدیل کند. این ناکامی، وقتی نوبت به رویارویی با روسیه می‌رسد، بیشتر به چشم می‌آید. نمی‌توان انکار کرد که شش دولت آمریکا کارنامه قابل ارائه‌ای در برساختن یک رابطه موفق با روسیه نداشته‌اند.
رفتار روسیه تحت سلطه پوتین، در مغایرت کامل با اصول نظم بین‌المللی قرار دارد. او هیچ علاقه‌ای به درهم بافتن روسیه در نظم حاکم جهانی ندارد بلکه هرجا بتواند آن را زیر پا می‌گذارد و تضعیف می‌کند.
همچنین ثابت شد که پیوستگی اقتصادی، مانع تهدید علیه نظم جهانی نمی‌شود. بسیاری بر این باور بودند که اتکای روسیه به بازارهای اروپایی برای صادرات انرژی، به خویشتنداری کرملین می‌انجامد اما، این پیوندها در قیاس با شرایط بروز جنگ اول جهانی، هیچ تاثیر بهتری در ملایم کردن رفتار روسیه نداشت. روسیه یک تهدید گزنده و مشکلی کوتاه مدت برای آمریکاست. چین در مقابل، یک چالش جدی‌تر میان و درازمدت است. این نگرش که درهم بافتن چین در اقتصاد جهانی، این کشور را در سیاست داخلی بازتر، و سیاست خارجی‌اش را ملایم‌تر می‌کند، نادرست از آب درآمد، بلکه نتیجه وارونه‌ای داشت. چین، در داخل سرکوبگرتر شده و تمرکز قدرت بی‌سابقه‌ای را در دستان شی جین پینگ، قرار داده است.
رهبران چین، ظاهرا این تصور را دارند که پکن برای رفتار تهاجمی‌اش، هزینه چندانی پرداخت نخواهد کرد چرا که دیگران وابستگی زیادی به صادرات چین و دسترسی به بازارهای این کشور دارند. به نظر نمی‌رسد که بروز یک منازعه میان واشنگتن و پکن، یک احتمال دور باشد. با نزدیک شدن مسکو و پکن، اکنون برخلاف چهل یا پنجاه سال پیش، این آمریکاست که خود را مرد سالخورده این دیپلماسی سه ضلعی می‌بیند.