به مناسبت سالروز جنایت شاه در 17 شهریور
روایت شاهدان از خونینترین روز تهران
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
تظاهرات میلیونی 13 شهریور (عید فطر) و 16 شهریور 1357، رژیم شاه و اربابان آمریکاییاش را به شدت گیج و منگ کرده بود. براساس اسناد موجود هیچیک از کارشناسان سرویسهای جاسوسی غرب، نتوانسته بودند چنین حرکت عظیم مردمی را علیرغم ممنوعیت اعلام شده توسط رژیم، پیشبینی کنند.
بخش انگلیسی روزنامه فرانسوی لوموند، مورخ 17 سپتامبر 1978 در تحلیل عکسالعمل شاه و رژیمش پس از آن دو راهپیمایی نوشت:
«... تظاهرات دوشنبه 4 سپتامبر (13 شهریور) که در تاریخ ایران بینظیر بود و رژیم را لرزاند و پیروزی واقعی سازماندهندگان راهپیمایی طولانی هفتم سپتامبر (16 شهریور) که علیرغم ممنوعیت اجتماع از طرف دولت توانستند جمعیت عظیمی (که محافظهکارترین ناظران، شرکتکنندگان در این تظاهرات را بیش از یکونیم میلیون نفر تخمین زدند)، گرد هم جمع کنند. حکومت مجبور بود از خود عکسالعملی نشان دهد وگرنه آبرویش برباد میرفت. تظاهرات روز 7 سپتامبر سیلی محکمی به صورت شاه بود، زیرا امپراتور، روز قبل به مسئولین قانون و نظم امر کرده بود که از همه قدرت ممکن برای جلوگیری از میتینگهای غیرقانونی استفاده کنند...»1
بنابر مکاتبات سفارت آمریکا در تهران، ژنرال گست، رئیسهیئت مستشاران نظامی دولت حزب دموکرات آمریکا در ایران با ژنرال ازهاری رئیسستاد بزرگ ارتشتاران ملاقات نموده و برقراری حکومت نظامی را با او مورد بحث قرار داد... ژنرال گست متذکر شد به نظر میرسد این روش خوبی میباشد... ژنرال ازهاری پرسید که آیا شرطی از شرایط حکومت نظامی هست که با قوانین ایالات متحده در تضاد باشد؟ ژنرال گست پاسخ داد وی فکر نمیکند هیچگونه قوانین متضادی (با این شرایط) وجود داشته باشد.2
شامگاه روز شانزدهم شهریور، شورای امنیت شاه متشکل از نخستوزیر، وزیر امور خارجه، رئیس ستاد ارتش، رئیسساواک، رئیس شهربانی، فرمانده ژاندارمری و وزیر کشور جلسهای تشکیل داد. در این جلسه سپهبد مقدم رئیس وقت ساواک اظهار داشت که طبق گزارشهای رسیده تظاهرات پنجشنبه (16/6/57) روز جمعه هم ادامه خواهد داشت و این که «قرار است فردا در مملکت آشوب به پا بکنند و مملکت را به هم بزنند. من مراتب را به عرض اعلیحضرت رساندم که به نظر من ضرورت دارد که اعلام حکومت نظامی بشود.» 3
اعضای هیئت دولت قبل از نیمه شب دور هم جمع شدند و در آنجا سپهبد مقدم و ارتشبد ازهاری رئیسستاد نسبت به برقراری حکومت نظامی تاکید داشتند. شریفامامی در آخرین مرحله برپایی حکومت نظامی را به نظر شاه میرساند و تایید نهایی را از او گرفت. 4
ساعاتی پس از نیمه شب و در نخستین لحظات سحرگاه 17 شهریور 1357، اعلام حکومت نظامی از ساعت 6 صبح در تهران و یازده شهر دیگر، تصویب و ارتشبد غلامعلی اویسی به فرمانداری حکومت نظامی در تهران منصوب شد. این در حالی بود که بر طبق همان قانون شاهنشاهی نیز اعلان حکومت نظامی بایستی از چند روز قبل از طریق رسانههای مختلف به اطلاع مردم میرسید.
در همان نیمه شب، اطلاعیه اعلام حکومت نظامی نیز تنظیم گردید که در اولین اخبار بامدادی رادیو قرائت شود. براساس آن اطلاعیه و طبق قوانین حکومت نظامی، هرگونه تجمع بیش از 3 نفر، غیرقانونی محسوب و به شدت با آن برخورد میشد.
این در حالی بود که در آن روز جمعه نه روزنامهای منتشر میشد و نه در آن صبح زود روز تعطیل، کسی به رادیو گوش میداد، ضمن این که مردم از روز قبل و بعد از راهپیمایی عظیم 16 شهریور برای تجمع در میدان ژاله تهران قرار گذاشته بودند.
بنابر اسناد و مدارک تاریخی، صبح روز 17 شهریور مردم بیخبر از حکومت نظامی در گروههای بزرگی از خیابانهای فرحآباد (پیروزی فعلی)، شهباز (17 شهریور) و میدان خراسان به طرف میدان ژاله (شهدا) حرکت کردند.5
روزنامه انگلیسی گاردین نیز با اشاره به بیخبری مردم از برقراری حکومت نظامی نوشت:
«... در آن روز تظاهرکنندگان، با آرامش بسیار بر روی آسفالت خیابان نشسته بودند و شاید باور نکردنی باشد که از برقراری حکومت نظامی که فقط دو ساعت قبل شروع شده بود؛ بیخبر بودند...» 6
خبرنگار روزنامه فیگارو وضعیت آن ساعات میدان ژاله تهران را اینگونه توصیف کرد:
«...ساعت 8 صبح میدان ژاله، ارتش و نیروهای امنیتی کاملاً در میدان مستقر گشتهاند و تمام راههایی را که به میدان متصل میشود بستهاند. ماسکهای ضدگاز، کلاه کاسکتها، سرنیزهها و تفنگهای نشانه رفته در پرتو نور خورشید میدرخشد. راهپیمایان و تظاهرکنندگان کجا هستند؟ بله اینجا هستند. در میدان و کوچهها طوری موضع گرفتهاند که به سختی دیده میشوند و در حالتی جدی و فریب دهنده اما کاملاً هوشیار و آگاه از ریسکی که در پیش دارند، آن هم بدون کوچکترین سلاحی و تنها با دست خالی همراه با فریادها و پلاکاردهایی که در دست دارند...
ساعت 8/15 از قسمت فرماندهی نظامی صدایی که با بلندگو تقویت شده، چنین میگوید: حکومت نظامی است. به شما دستور داده میشود که متفرق شوید، ما را مجبور به تیراندازی نکنید. جمعیت یکصدا پاسخ میدهد: ما شاه نمیخواهیم، جمهوری اسلامی میخواهیم، مرگ بر شاه جانی...
ساعت 8/30 هیجان و اضطراب بیشتر شده و جمعیت فشردهتر میگردد. فریادهای شادی جمعیت حاکی از ورود آیتالله نوری است. وی با جرأت و شهامت به طرف نیروهای امنیتی میرود و پس از مختصری گفتوگو با یکی از افسران، بازمیگردد و با اشاره سر از جمعیت میخواهد تا به آهستگی روی زمین بنشینند و جمعیت نیز بدون کوچکترین واکنشی دعوت وی را قبول میکنند....» 7
درست در ساعت 20: 9 دقیقه نیروهای نظامی به روی مردم آتش گشودند. آنها با خودروهای مسلح نظامی و به سلاحهای خودکار و کلیه وسایل جنگی مجهز بودند و به جای سلاحهای بازدارنده مثل گاز اشکآور و ماشین آبپاش و گلوله مشقی از سلاحهای جنگی استفاده کردند. در همان حال هلیکوپترهای نظامی نیز از بالا، تیراندازی با مسلسل را به سوی جمعیت تظاهرکننده آغاز کردند. یک شاهد آلمانی که در منطقه زندگی میکرد، گزارش داد از هلیکوپترها به طرف حاضران تیراندازی صورت گرفت.
خبرنگار روزنامه فیگارو، گزارش لحظه به لحظه خود را اینگونه ادامه داد:
«... ساعت 9/15 از قسمت دیگر میدان به یکباره صدای رگبار مسلسلها شنیده میشود. من بلافاصله خود را به روی زمین انداخته و به سختی به طرف پیادهرو میرسم؛ جایی که سربازان ردیف اول بدون وقفه شروع به تیراندازی به طرف ما نمودهاند. تیراندازی مدت 30 ثانیه به طول انجامید. تیراندازی به مردم بیدفاع و بیسلاح، چه کار آسانی بود، چرا که جنگ نبود، بلکه یک کشتار دستهجمعی بود. خیابانی که تا دقایقی قبل از انبوه جمعیت سیاه میزد، اکنون پر از اجساد، کفشهای خونین، پلاکاردهای پاره و زخمیهایی که کشانکشان خود را به طرف زخمی دیگر میرساندند، بود. در آن طرف پیادهرو و خیابان فریادها شدیدتر و شدیدتر میگردید. فریادی با درد و الم ناشی از کشتار بیرحمانه توأم با ذکر خدا و بیان این جمله که خدایا، خدایا تو آگاهی و میبینی که چه کردند....» 8
برخی شاهدان عینی همچون ولیالله چهپور و علیمحمد بشارتی نوشته و ثبت کردهاند:
«... سالم و مجروح و شهید در کنار هم دیده میشدند. جیغ و فریاد زنها و ناله و استمداد آنها فضا را پر کرده بود. داخل کانالها و جویهای آب، مملو از زن و مرد شده و چون خانمها چادر مشکی داشتند، مسیر جویها از چادر سیاه خانمها پر شده بود. بچهها افتاده بودند، جوانها در خون آغشته بودند و کفشها و چادرهای زیادی در خیابان مانده بود. مشاهده منظره کفشهای برجای مانده، چادرها و روسری خانمها، زنان غش کرده و شهید شده و سالم بر روی هم افتاده و صدای ناله و ضجه از گوشه و کنار میدان، صحنه دلخراشی را به وجود آورده بود و هر انسان با احساسی را منقلب و دگرگون میکرد. منظره به میدان اعدام شباهت داشت...»
آمار کشتهشدگان بسیار متفاوت ذکر شد. آنتونی پارسونز سفیر انگلیس تعداد شهدا را «صدها نفر» ذکر کرد. طبق ارزیابی سفارت آمریکا آمار دقیق تعداد کشتهشدگان چندین هزار نفر بود. براساس اسناد لانه جاسوسی، یک مقام امنیتی ایرانی به سفارت آمریکا اطلاع داد بین 4000 تا 4500 نفر در میدان ژاله و چند صد نفر در مناطق جنوب شهر کشته شدند و در سند محرمانهای از ساواک آمده بود: «2200 فیش برای دفن جنازه صادر شده و 1000 جنازه دیگر هست که شمارهگذاری شد.
روز بعد جیمی کارتر (رئیسجمهوری وقت آمریکا) با شاه تلفنی صحبت کرد و «پشتیبانی آمریکا را از وی در اقداماتی که برای برقراری نظم به عمل میآورد تأیید کرد». پس از حمایت علنی کارتر از شاه، نخستوزیر انگلیس در پیامی پشتیبانی و همبستگی خود را به شاه اعلام کرد. او گفت سرنگونی دولت ایران به ضرر انگلستان و غرب است و دوستان واقعی کسانی هستند که به هنگام نیاز و احتیاج در کنار هم باشند. او ادامه داد ما باید انتخاب کرده و از حکومت ایران حمایت کنیم.
چند روز بعد سفرای آمریکا و انگلیس به ملاقات شاه رفتند و پشتیبانی دولتهای خود را اعلام نموده و گفتند برخلاف گذشته در تایید سیاست دولت ایران اتفاق نظر کامل دارند.
وزارت امورخارجه آمریکا نیز برقراری حکومت نظامی در ایران را مورد تأیید قرار داد و سخنگوی آن در پاسخ به اینکه در 17 شهریور علیه مردم خشونت به کار رفته تأکید کرد که «برای ما آشکار است که نظم باید برقرار گردد.»
اما بعدا زبیگنیو برژینسکی، مشاور وقت امنیت ملی آمریکا، نوشت:
«واقعه میدان ژاله چنان خونین و مرگبار بود که کشمکشهای گذشته میان دولت و مخالفان را از یاد برد. این واقعه، پایان شورشهای پراکنده و مقطعی و آغاز انقلاب واقعی بود.»
... و روز 18 شهریور حضرت امام طی پیامی دردمندانه خطاب به ملت ایران نوشتند:
«... چهره ایران امروز گلگون است و دلاوری و نشاط در تمام اماکن به چشم میخورد. آری این چنین است راه امیر مومنان علی و سرور شهیدان امام حسین. ای کاش «خمینی» در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته میشد... واقعیت این است که شاه میخواهد انتقام خود را از ملت بیدفاع بگیرد، و با صحنهسازیهای مبتذل، ملت بیدفاع را به مسلسل ببندد و نفسها را به خیال باطل خودش در سینه خفه گرداند ولی دیگر دیر شده است و ملت مظلوم و بیدار ایران آگاه گردیدهاند...»
پینوشت:
1- گزارشی کوتاه درباره جمعه سیاه- بینا- بیجا- صفحههای 3 و 4 2- اسناد لانه جاسوسی آمریکا – دانشجویان مسلمان پیرو خط امام – جلد 9- صفحه 122 3- انقلاب اسلامی به روایت رادیو بیبیسی- مرکز اسناد انقلاب اسلامی- صفحات 228 و 229 4 - مرکز بررسی اسناد تاریخ وزارت اطلاعات- انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک-کتاب یازدهم- تهران- 1381- صفحه 43 5- یکسال مبارزه برای سرنگونی رژیم شاه (بهمن 1356 تا بهمن 1357)-روحالله حسینیان-تهران- مرکز اسناد انقلاب اسلامی- 1387 6- روزنامه گاردین 17 سپتامبر 1987- تاریخ شفاهی 17 شهریور- محمد طحان- مرکز اسناد انقلاب اسلامی- صفحه 100 7- روزنامه کیهان- شماره 13239- صفحه 18 8- همان