سینمای ایران و کودتای 28 مرداد
مهدی امیدی
تاریخ هنر گویای آن است که همه تحولات سیاسی و اجتماعی، دگرگونکننده یا زاینده جریانها و مکاتب هنری هم بودند. همچنانکه هنر، بر فضای اجتماعی و اتفاقات سیاسی تأثیر میگذارد. «روژه باستید»، جامعهشناس فرانسوی میگوید: «هنر یک بازی ساده شخصی بینتیجه نیست، بلکه بر زندگی جمعی انسانها اثر میگذارد و میتواند سرنوشت جوامع انسانی را دگرگون کند.»
کودتای 28 مرداد سال 1332 یکی از وقایع سیاسی مهم و بحث برانگیز در تاریخ معاصر ایران است که درباره تاثیر آن بر فرهنگ و هنر کشورمان، خاصه سینما، کمتر سخن گفته شده است. هر چند که این تأثیرگذاری بر ادبیات آن دوره، آشکار است؛ ادبیات اعتراض توأم با یأس که در آثار بسیاری از نویسندگان و شاعران عموما چپگرا و بعضا ملیگرا در دهههای 30 و 40 ظاهر شده بود، از بازتابهای این کودتا بود. طوری که میان لحن نوشتهها و سرودههای ادیبان، قبل و بعد از کودتا، تفاوت عمیقی قابل رویت است؛ حس نشاط و حماسه، جای خودش را به تراژدی و تیرگی داد. همچنین بعد از کودتای 28 مرداد شاهد حضور و بروز جریانات و تشکیلات منحصر به فردی هم بودیم که در فضای فرهنگی ایران، سعی در ساختارسازی و ایجاد جریان داشتند. مثل موسسه آمریکایی «فرانکلین» که جلال آل احمد از آن به عنوان یک «تراست مطبوعاتی» یاد کرده و نوشته بود: «فرهنگ مملکت دارد تبدیل میشود به شعبهای از شعبات بنگاه فرانکلین.»
و اما در سینما هرچند در تمام سالهایی که از کودتای 28 مرداد گذشته کمتر تصویری از خود کودتا در سینمای ایران دیده شده اما روح این کودتا در کالبد سینمای دهههای 30 و 40 و تا اواخر دهه 50 حلول کرد و شکل و شمایل خاصی به آن بخشید. نکته مهم این است که ساختار سینمای ایران در هر دو شکل تجاری و جشنوارهای، حتی در زمان حال نیز، همان است که کودتای 28 مرداد تعیین کرد. به همین دلیل هم این کودتا،غیر از چند سریال تاریخی که به 28 مرداد پرداختند، با اینکه به ندرت روی پرده آمد اما یکی از موثرترین عوامل دخیل در سینمای ایران بوده است.
اگرچه، سینمای ایران حتی قبل از کودتای سال 32 نیز، سینمایی در خدمت دربار و قدرت بود. چنانکه، حتی نخستین فیلمهایی که در ایران تولید شدند، در جهت نقشههای استعماری و حاکمیت آن عصر قرار داشتند. مثل نخستین فیلم ناطقی که با عنوان «دختر لر» در ایران تولید شد؛ این فیلم به کارگردانی عبدالحسین سپنتا، تبلیغ مهاجرت از روستا به شهر است! اما تیتراژ پایانی فیلم «دختر لر» قابل توجه است؛ جایی که تصویری از مثلث داوود –شبیه به آرم پرچم اسرائیل- به تصویر در میآید و ناگهان عکس رضاشاه، ظاهر میگردد!
اما کودتای 28 مرداد را میتوان آغاز جدی و واقعی آنچه «فیلمفارسی» خوانده میشود، دانست. سینمای این دوره به سمت تولید آثاری رفت که میتوان آنها را «فیلم-مخدر» خواند! فیلمهایی که با کپیبرداری از روی فیلمهای هندی و ترکی، به سطحیترین شکل ممکن به ماجراهای عشقی میپرداختند. از جمله فيلمهاي شاخص اين دوره ميتوان به «شرمسار»، «ولگرد»، «مادر»، «افسونگر»، «گلنسا»، «خوابهای طلایی» و... اشاره كرد.
كافه،كاباره، رقص، ميگساري،تخاصم افراد مثبت و منفي،آواز خواني و... عناصر اصلي اين فيلمها بود. مواردي كه همگي با آنچه شرعيات اسلامي و حتی فرهنگ ایرانی خوانده ميشود در تضاد هستند. ميزان هرزگي فيلمهاي آن زمان به حدي بود كه طغرل افشار (معروف به اولين منتقد سينمايي ايران) در فروردین 1333 در مجله «رنگین کمان سینما» در مقاله اي تحت عنوان «سینما در ایران» نوشت: « نباید فراموش کنیم که ما باید سینما را یک هنر آموزش اجتماعی بدانیم نه یک وسیله نمایش هرزگی و فساد زندگی!!...ستاره اول فیلم که مشغول ایفای یک رل تاثرانگیز درام اخلاقی میباشد که آوازه خوان از آب درآمده و در کابارهها در وصف لب و لوچه کودکش میخواند... باید اذعان کرد که تاکنون دیده نشده است که در یک فیلم فارسی آواز خوانده نشود!!...این کار برخلاف اصول و قواعد هنری سینماست...»
چند سال بعد و در ادامه کودتا، شاهد گسترش شهر نشيني و همچنین پا گرفتن طبقات جدیدی در شهرها بودیم. فاصله طبقاتی روز به روز افزایش مییافت و مسئله تضاد شمال شهر و جنوب شهر به ویژه در تهران به وجود آمد؛ باز هم «فیلم-مخدر» به کمک حاکمیت آمد تا مسئله را به طور تخدیرآمیز و «زیبا» و جوانمردانه! حل کند تا مردمی که تحت سیاستهای سلطنت، زیر بار فقر فرهنگی و اقتصادی قرار داشتند، بتوانند زیباییهای زندگی خود را بهتر درک کنند و همچنین از قیام علیه وضع موجود، پرهیز نمایند. موج به اصطلاح قارونیسم، از دیگر عواقب و تأثیرات کودتای 28 مرداد در سینمای ایران است؛ از این زمان شاهد حضور لاتهای جوانمرد در فیلمفارسی بودیم که سعی میکردند مردم طبقات محروم را به خود معطوف و آرام و رام کنند! فیلمهایی مانند «آقای قرن بیستم» و «قهرمان قهرمانان» و «گنج قارون» (هر سه ساخته سیامک یاسمی) با ارائه تیپ علی بیغم (با بازی مرحوم محمدعلی فردین) از نمونههای مطرح و برجسته این جریان بود.
سنگ کجی که در دوران کودتای 28 مرداد به بهانه «سرگرم» کردن مردم گذاشته شد، بنایی شد که هنوز هم در این سینما وجود دارد و حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز توانست ادامه یابد و امروز، اصلیترین و قویترین جریان در سینمای ایران است.
اما برخی از چهرهها و جریانهای به ظاهر روشنفکری نیز نقش موثری در کودتای 28 مرداد داشتند.
یک سینماگر روشنفکر در خدمت کودتاچیان!
در بررسی تاریخ ارتباط کودتای 28 مرداد با سینما، نام یک فیلمساز بیش از دیگران به چشم میخورد. این فیلمساز، کسی نیست غیر از «ابراهیم گلستان»! شاید برای نسل امروز شوکهکننده باشد که نام گلستان، یکی از مفاخر ادبیات و سینمای معاصر ایران را به عنوان نزدیکترین هنرمند به کودتاگران قرار دهیم. اما این واقعیت دارد.
ابراهیم گلستان و سر شاپور ریپورتر، تنها خبرنگاران ایرانی بودند که اجازه یافتند در دادگاه مصدق حضور یابند و گزارش و فیلم تهیه کنند. گلستان در کتاب «نوشتن با دوربین» که شامل مصاحبه با وی و همچنین نقدهایی درباره آثارش است، گفته بود: «... آن فیلمها مال من نبود. من خبرنگار بودم و آن فیلمها را فورا برای تلویزیون (NBC یا CBS) میفرستادم. آنها خودشان ادیت میکردند...» درواقع، ابراهیم گلستان در زمان رخ دادن کودتا، درخدمت رسانهها و شرکتهای نفتی انگلستان بود. بنابر آنچه در منابع تاریخی سینمای ایران نوشته شده، این فیلمساز توانست با بودجه و حمایت کنسرسیوم نفتی انگلستان، استودیوی گلستان فیلم را راهاندازی کند. آنچنانکه فرخ غفاری، از سینماگران مطرح فیلمفارسی در مصاحبهای گفته بود: «...گلستان از طرفي توانست با شركت كنسرسيوم نفت قرارداري ببندد. در صورتي كه ما با شركت ملي نفت كار ميكرديم. عواملي كه بعد از دكتر مصدق آن قراردادها را امضا كرده بودند، دستگاههاي بسيار مجهزي را براي گلستان آوردند. چندين متخصص بزرگ، فيلمبردار، صدابردار و تنظيم كننده معتبر انگليسي به گلستان كمك ميكردند و نوع كارشان بسيار محكمتر از ما بود. گلستان با همين دستگاهها بود که بعدا سنگ بناي استوديوي خودش را گذارد كه واقعا استودیوی مجهزی بود. البته در این استودیو بيشتر به فكر تبليغ شركت كنسرسيوم نفتی بودند تا نشان دادن فيلم برای داخل کشور!...»
مسعود بهنود، مجری و کارشناس تلویزیون بیبی سی فارسی نیز در مقدمه مصاحبه که با ابراهیم گلستان انجام داده که در 12 نوامبر 2007 منتشر شد، نوشته بود: «...در آرشیوهای خبری ITV باید فیلمیوجود داشته باشد که گلستان از ورود دنیس رایت (اولین کاردار بریتانیا در ایران بعد از کودتای 28 مرداد) گرفت. دیپلمات کارکشته و نویسنده کتاب بلندآوازه «ایرانیان در میان انگلیسیان «سی سال بعد هم نشان داد که آن لحظه چنان در ذهنش جا داشته و کسی (ابراهیم گلستان) را که پشت آن دوربین در فرودگاه کوچک تهران بود، به یاد دارد. لیدی رایت از قضا متولد و بزرگ شده همان روستائی است که اکنون ربع قرن است که گلستان آنجا سکونت دارد و چند صد متری همان عمارتی که اینک نویسنده ایرانی در آن زندگی میکند، کودکی گذرانده بود...»
علاوهبر اینها، خود ابراهیم گلستان به مشارکتش در کودتای 28 مرداد سال 1332 اعتراف کرده است. وی در مصاحبهای با نشریه «شهروند امروز» که دی سال 1386 منتشر شد، به صراحت از همکاری اش با کودتاچیها پرده برداشت و گفت:
«...زمانی که چاپخانه مخفی...را در داوودیه کشف کردند...فکر کنم سال 1334 بود... من آنجا رفتم، فوقالعاده بود. وارد یک اتاق میشدی که خلا (توالت) بود، سنگ خلا (توالت) را درمیآوردی، پله بود، پلهها را پایین میرفتی و میدیدی آنجا چاپخانه است. آدمهای جالبی هم بودند. مثلا من به تیمسار بختیار گفتم، خبر میدادید وقتی به اینجا حمله میکنید، من بیایم، عکس و فیلم بگیرم. گفت:حالا نشد دیگر. گفت: خب حالا بیایید با یک دسته، مثل دیشب برویم در آن محل دوباره انگار همان هجوم دیشب است تا من فیلم بردارم، تا من برای خبر از شما عکس و فیلم بگیرم...»
گویی این هم از رسوم ایجاد شده توسط کودتای 28 مرداد است که مقابله با «فیلمفارسی» و کار روشنفکری در سینما نیز الزاما باید همراه با همکاری با استعمارگران باشد! رسمی که هنوز هم در سینمای جشنوارهای و روشنفکری ایران، برقرار است!
راهاندازی مرکز سیراکیوز
یکی دیگر از عواقب مستقیم کودتای 28 مرداد سال 1332 راهاندازی یک مرکز تربیت سینماگر توسط آمریکاییها در ایران بود. این مرکز «سیراکیوز» نام داشت و عموم فیلمهای مستندی که دانش آموختگان این مرکز میساختند، آثاری تبلیغاتی برای دستگاه سلطنت و همچنین فعالیت دولتهای غربی در ایران بود. سعید مستغاثی در کتاب «حکایت سینماتوگراف» درباره مرکز سیراکیوز مینویسد:
«بعد از کودتای آمریکایی/انگلیسی 28 مرداد 1332، کودتاچیان غربی، علاوهبر تصاحب مراکز سیاسی و نظامیو اقتصادی، سعی کردند نبض فرهنگی و هنری کشور را نیز به طریق مستقیمتری
در دست بگیرند. سرویسهای اطلاعاتی غرب برهمین اساس مستشاران سینمایی خود را هم در قالب اصل 4 ترومن و دانشگاه سیراکیوز به ایران فرستادند. از جمله در همین سال 1332 اداره همکاریهای بینالمللی هنرهای زیبای کشور (ICA) طی قراردادی با دانشگاه سیراکیوز علاوهبر ساخت فیلمهای خبری توسط اداره اطلاعات آمریکا (USIS)، خواستار همکاریهای ایشان در برگزاری کلاسهای سینمایی برای تربیت نیروهای سینمایی شد.
ناظریان، یکی از دانشجویان این کلاسها، درباره شکل گیری آنها مینویسد:
«...در سال 1951، یک فیلمبردار و یک مشاور امور تعلیم و تربیتی از طرف دولت آمریکا به ایران وارد شدند که برای موسسات آمریکایی در ایران کارهایی انجام دهند. چندی بعد به دنبال این دو نفر، هیئت کامل سینمایی از طرف دانشگاه سیراکیوز آمریکا که دانشگاهی است مخصوص تهیه و تولید فیلم و همچنین تربیت و تعلیم متخصصین فیلمهای دوکومانتر و تعلیم و تربیتی به ایران آمدند و شروع به تهیه این قبیل فیلمها در ایران نمودند...پس از مذاکراتی که در این زمینه بین اصل 4 و وزارت فرهنگ صورت گرفت در نوامبر 1953 (آبان 1332) طرحی به امضاء رسید که ایده به مرحله عمل درآید و مقدمات تشکیل کلاس فیلمبرداری فراهم شد...استادان کلاس تماما آمریکایی هستند و در زیر، نام عدهای از آنها که از دور اول تا به حال در رشتههای مختلف تدریس علمیو عملی نمودهاند اشاره میشود: در رشته کارگردانی و نویسندگی: مک کاون- جان همفری فرانک فرگوسن- جیم امیندوس- مک کوی، در رشته فیلمبرداری: باب گوبرفت، جوزف بادی، در رشته ضبط صدا: کندی برگزمن و در رشته مونتاژ: رابرت مور...»