kayhan.ir

کد خبر: ۲۴۰۷۲۰
تاریخ انتشار : ۰۹ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۲۲:۱۵
محدودیت‌های اقدام در حکومت امیر مومنان(ع)- 16

«جامع‌نگری» لازمه عزل و نصب کارگزاران

 

جواد سلیمانی
سخنان ابوموسي دو پيامد منفي به‌دنبال داشت. اولين و مهم‌ترين پيامد منفی‌اش اين بود كه مسلمانان ديدند سياست نظامي اميرمؤمنان(ع) حتي از سوي فرماندار مورد تأييدش شبهه شرعي دارد. دومين پيامد منفي‏اش اين بود كه از شمشيرزنان بسيار زياد و كارآمدي كه در كوفه مي‏زيستند تنها عده ‌اندكي به ياري علي(ع) آمدند.
علي(ع) اين پيامد‏هاي ناگوار را به جان خريد تا روزي مالك و کوفیان، خود به نفاق ابوموسي پي ‏ببرند. طبق گزارش ابن‏اثير حضرت براي دومين‏بار خودِ مالك اشتر را به كوفه فرستاد تا ابوموسي را به اعزام نيرو وادار نمايد. به نظر مي‏رسد حضرت مي‏خواست به مالك بفهماند افراد منافق و چند چهره‏اي‏ مانند ابوموسي، كساني نيستند كه به دوستان خود هم وفا كنند؛ آنها در صورتي كه منافع خويش را در يك حكومت تأمين نبينند، از خيانت کردن به كساني كه به كمك آنها به پست و مقام رسيده‏اند باكي ندارند؛ حضرت به مالك فرمودند: «شما طرف مشورت ما در مورد ابوموسي و در هر كاري بوده‏اي، با ابن عباس برو كاري را كه خراب كرده‏اي آباد كن.»1
ولي رفتن مالك نيز هيچ ثمري نبخشيد و ابوموسي در حضور او برخاست و مردم را از رفتن به جنگ برحذر داشت.
اميرمؤمنان(ع) پس از اين خيانت ابوموسي اشعري وي را عزل و قرظه‌‏بن‌كعب انصاري را به جايش نصب فرمود و در حكم عزل ابوموسي نوشت: «اين اولين روزي نبود كه شما به ما خيانت كرده‏اي، تو پيش از اين نيز نسبت به ما بدي‏ها روا داشته‏اي.»2
و با اين جملات به ابوموسي فهماند هرگز فريب او را نخورده و اگر چند روزي در زمان خلافتش فرمانداري وي را تحمل نموده، بنابر مصالحي بوده است.
اما اين داستان غم‏انگيز عبرت‏هايي را مي‏تواند به دنبال داشته باشد:
نخست آنكه عدم دقت و نگاه‏هاي خوش‏باورانه و اعتمادهاي بيجا، وقتي از لايه‏هاي زيرين نظام اسلامي به لايه‏هاي بالاي نظام سرايت كند و بزرگان و شخصيت‏هاي كليدي نظام اسلامي، زمينه تحويل پست‏هاي كليدي به افراد منافق را فراهم آورند، تبعات زيان‏بار آن به مراتب بيش از ضعف بصيرت و آگاهي عامه مردم و لايه‌هاي زيرين نظام است.
دوم آنكه بيدار كردن خواص به مراتب سخت‏تر و خسارت‏بارتر از ساير اقشار است.
اگر به جاي جناب مالك شخص ديگري از حضرت تقاضاي ابقاي ابوموسي را مي‏كرد، بي‏ترديد حضرت به تقاضاي او ترتيب اثر نمي‏داد، ولي از كنار تقاضاي مالك نمي‏توانست بي‏اهميت بگذرد؛ چرا كه دلسردي مالك، شخصيتي كه معاويه او را يكي از دو بازوي اميرمؤمنان(ع) مي‏خواند،3 مي‏توانست آثار زيان‏بارتري براي مصالح حكومت اسلامي داشته باشد؛ زيان‏هايي كه به مراتب افزون‌تر از خيانت ابوموسي و ترديد
كوفيان بود.
عبرت سوم اين ماجرا اين است كه چه‌بسا عزل و نصب برخي از كارگزاران ناصالح در يد قدرت حاكم اسلامي قرار نداشته و حاكم اسلامي علي‏رغم ميل خويش، از باب دفع افسد به فاسد و جلوگیری از دلسردی یاران یا شورش برخی از مردم موظف به تحمل برخي از كارگزارانش
باشد.
بنابراين منتقدان حكومت اسلامي تا زماني كه وجود مقتضي عزل يك كارگزار خاطي براي آنان احراز نگرديد، شايسته نيست زبان به اعتراض گشوده و سياست‏هاي حاكم را زير سؤال ببرند؛ چرا كه در اين صورت نه تنها خدمتي روا نداشته، بلكه به كليت نظام ضربه
زده‏اند.
پانوشت‌ها:
1- ابن‏اثير، الكامل، همان، ج 2، ص 327.
2- فما هذا أوّل يومنا منك، و أنّ لك فينا لهنات و هنيات(مسعودي، مروج‌الذهب، دارالفکر، ج 2، ص 368).
3- ثقفي، همان، ص 169.