ستاره نهم: حشمت....
ابوالقاسم محمدزاده
هیچکس نشانهای از او بدستم نمیدهد و سرخطی نمینویسد. از همه سراغش را گرفتهام. انگار در این پهن دشت حادثهها غریب است و ناشناخته. هرچند برای خیلیها آشنا هست. اگر زمینیان او را نشناسند، حتما آسمانیان او را خوب میشناسند در جمعشان به من میخندند که چنین میاندیشم.
دست و دلم نمیآید قلمم را زمین بگذارم و آلبوم را ببندم و چشم از این قاب که ستارههای درخشانی را در خود جای داده است بردارم. این ستارهها که کوچک و بزرگ ندارند. همه درخشانند درست مثل آسمان که اگر در یک شب صاف و مهتابی سرت را بالا بگیری و به آن نگاه کنی، هزاران ستاره را میبینی که خوش میدرخشند.
اینها همه ستارههای آسمان دفاع مقدسند. ستارههایی که گاه خاموشند و به خاموشی میگرایند و با تلنگری که به ما میخورد، خوش میدرخشند و به چشممان میآیند.
درخشندگی آنها را حس میکنیم و آنها را به چشم میبینیم و دیده میشوند. درست مثل همین حشمت که برای خودش یلی بود و اسطورهای.
اسمش جواد نبود که همنام ستاره نهم آسمان امامت و ولایت باشد. اما محب است و مطیع ولایت.
خودش را سرباز ولایت میدانست و برای پاسداری از انقلاب قدم در سپاه گذاشته بود و جبهه. و رفته بود تا جای ابراهیم آلنبی را پر کند.
درست از همان مسیری که رضا دورهاش را دیده بود پای در رکاب آمده بود؛ شده بود فرمانده گردان ذوالفقار ویژه شهدا. آمده بود و تجربیاتش را به دیگران آموخته بود.
حشمت هم از همان مسیر آمده بود تا کربلای چهار، در کنار رزمندگان و بچههای گردان ذوالفقار بماند و در شبهای لیلهًْالقدر دفاع مقدس آسمانی شود؛ ستاره شود که ما راه را گم نکنیم. آمده بود تا چون ستارهای در آسمان این سرزمین، آسمان انقلاب اسلامی و آسمان پهناور دفاع مقدس بدرخشد و راه را نشانمان بدهد. و من ناخواسته و ناخودآگاه از میان اینهمه ستاره تیتر بزنم ستاره نهم؛ حشمت...
بله شهید حشمت جلیلیان، فرمانده ادوات لشکر ویژه شهدا در عملیات کربلای چهار آسمانی شد و شد ستاره این قلم شکسته و این سیاهمشقها...
بنا به نقل قولی، فرزند روستای هرسیم اسلام آباد بود و بنا به نقلی، فرزند خرمشهری که با هجوم دشمن بعثی، خونین شهر شده بود.
او پس از شهید مستغنی سکان هدایت گردان ذوالفقار لشکر ویژه شهدا را بدست گرفته بود و در مأموریتهای مختلفی موفق عمل کرده بود و خودش را رسانده بود به منطقه عملیاتی کربلای چهار.
عملیات کربلای چهار سکوی پرواز خیلیها بود که عاشق پرواز شده بودند و حشمت پس از سالها بیقراری و آوارگی و دور از خانه و کاشانه خویش، در تاریخ سوم دی 1365 به آرزوی دیرینهاش که همانا شهادت بود رسید تا شوکت و حشمتی باشد و ستارهای از جلوه مخلوقات اللهی که خدا در وصف شان فرمود:
فتبارک الله احسن الخالقین. ....
روحش شاد.