kayhan.ir

کد خبر: ۲۳۱۳۵۳
تاریخ انتشار : ۱۳ آذر ۱۴۰۰ - ۲۰:۰۵

یک شهید، یک خاطره

 

با صداقت
مریم عرفانیان

سال‌های ۵۴، ۵۵ هنوز در مشهد مبارزات مردمی علنی و منسجم نشده بود، یک روز همسایه‌مان مرا خواست و گفت: «می‌دانی برادرت چه‌کار می‌کند؟»
پرسیدم: «چطور شده؟»
جواب داد: «شده جزء خرابکارها.»
گفتم: «نه حسن اهل این حرف‌ها نیست.»
او ادامه داد: «حالا شما خودت از او بپرس، مراقبش باش، خودت متوجه می‌شوی که حرفم درست است.»
به خانه آمدم و از حسن پرسیدم: «مگر شما چکار کردید که این همسایه به من این‌طور گفته؟»
بعد از کمی مکث با صداقت گفت: «داداش راستش چند تا اطلاعیه و نوارهای آقای خمینی را پخش کردیم.»
با شنیدن نام آقا دلم می‌گفت نباید جلویش را بگیرم به او گفتم: «پس مراقب باش!»
خاطره‌ای از شهید حسن انفرادی حسن‌آباد
راوی: على انفرادی، برادر شهید