دنیای همه هیچ از نظر قرآن
حسین میرلوحی
آنچه در زیر میآید تحلیلی قرآنی درباره دنیاست که در آن چیستی دنیا و اینکه آیا ارزشمند است یا بیارزش و ملاک تشخیص این دو چیست مورد بررسی قرار گرفته است.
***
دنیا در برابر آخرت به نظام کنونی مادی گفته میشود که در نظام احسن الهی، بخش پایین هستی را شکل میدهد؛ زیرا موادی که بر اساس آن نظام دنیوی ساخته شده، پستترین و منفعلترین عناصر هستی است. دنیا با همه پستی یا نزدیکی آن به بشریت انسان، کاملترین نظام و نیکوترین آن در ساحت مقتضیات ماده و بهترین مکان و زمان برای شرایط دستیابی انسان به خلافت الهی و مظهریت در ربوبیت است. بنابراین، همزمان میتوان به دنیا به عنوان بهترین و بدترین نگریست و دو ارزشگذاری متضاد از آن داشت.
دنیا در ذات خود از حقانیت برخوردار است(روم، آیه 8)؛ با این همه دو نگرش و رویکرد متضاد انسان به دنیا است که آن را در دو ساحت حق و باطل قرار میدهد و ارزشی و
ضد ارزشی میسازد.
به سخن دیگر، از نظر قرآن، اگر انسان دنیا را اصیل نداند و آن را مقدمه آخرت قرار دهد، در این حالت، دنیا، امری ارزشی و حق است؛ اما اگر دنیا را اصیل بداند و آخرت و عالم غیبی را نپذیرد، دنیا امری باطل و ضد ارزشی می شود.
مولوی بلخی رومی بر اساس این دو نگرش متضاد به دنیا این گونه می سراید:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ! برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی
مهر است و محبت است و باقی همه هیچ
مراد از بیت دوم همان نگرش و رویکردی است که به ظاهر دنیا معنایی دیگر میبخشد و آن را از حالت اصالت خارج میکند؛ زیرا محبت و مهری که در اینجا بیان میشود، محبت الهی است که در قالب «لقاء الله» در سفر اخروی تحقق کامل مییابد و صیرورت و شدن در حرکت جوهری را به کمال میرساند.
دنیای همه حق و دنیای همه هیچ از نظر قرآن
از نظر قرآن، دنیا برترین و نیکوترین نظام مبتنی بر ماده دنیوی است؛ زیرا خدای احسن الخالقین(مومنون، آیه 14؛ صافات، آیه 125)، به سبب علم و قدرت و بخشندگی، اگر ماده دنیوی اقتضا داشت تا نیکوتر از این شود، آن را آن گونه میساخت؛ زیرا موانعی چون جهل و عجز و بخل در خدا راه ندارد تا وقتی ظرفیتی باشد، آن را ایجاد نکند.
با این همه نسبت انسان به دنیا میتواند به آن، مفهوم متضاد بخشد که شامل دنیای حق و دنیای باطل باشد؛ به این معنا که در مقام ارزشگذاری، این نگرشها و رویکردهای انسان است که دنیا را ارزشی و حق یا ضد ارزشی و باطل میکند.
به سخن دیگر، رویکرد سطحی به دنیا مبتنی بر علم ظاهری، دنیا را همچون کفی بر آب، باطل و پوچ میکند؛
هر چند که لباسی از حقانیت به تن کرده باشد؛ زیرا کف روی آب، با بهرهگیری از اندکی از آب، چنان جلوهگری میکند که حقیقت در پس آن گم میشود و انسان را دچار اشتباه و خطا میکند؛ در حالی که این کف روی آب، همان باطل و پوچ و هیچ است؛ اما اگر رویکردی ژرف به دنیا مبتنی بر علم غیبی در انسان شکل گیرد، انسان به جای کف روی آب، به باطن و زیر آن توجه مییابد و این گونه است که با امری ارزشی و مبتنی بر حقانیت مواجه میشود و دنیا برایش معنا و مفهومی دیگر پیدا میکند.
خدا در تمثیلی زیبا به این دو رویکرد و نگرش به دنیا توجه میدهد و میفرماید: «خداوند از آسمان آبی فرستاد؛ و از هر درّه و رودخانهای به اندازه آنها سیلابی جاری شد؛ سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد؛ و از آنچه (در کورهها،) برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن میکنند نیز کفهایی مانند آن به وجود میآید -خداوند، حق و باطل را چنین مثل میزند!- امّا کفها به بیرون پرتاب میشوند، ولی آنچه به مردم سود میرساند [= آب یا فلز خالص] در زمین میماند؛ خداوند اینچنین مثال میزند». (رعد، آیه ۱۷)
پس از نظر قرآن، نظام دنیوی به گونهای است که حق و باطل در آن در هم آمیخته است و این آمیزه حق و باطل موجب میشود که انسان ظاهربین در دام آن افتد و به خاطر نمودهای رنگارنگ بسان کفهای روی آب و تظاهر و درخشندگی دروغین آن، نتواند باطن آن را بنگرد و زندگی خود را بر اساس باطن دنیا ساماندهی کند؛ زیرا بسیاری از مردم تحت تاثیر همین ظواهر زندگی دنیوی و آرایههای آن ،که شامل محبت به مسائل جنسی و زنان، مال و ثروت و فرزند و مانند آنها است(آل عمران، آیه 14)، از محبت واقعی باز میمانند. از همین رو اکثریت مردم، چیزهایی را اصالت میبخشند که هیچ اصالت ندارد و بدان محبتی در سطح محبت به خدا میورزند(بقره، آیه 165) و ظواهر و آرایههای ظاهری دنیا همچون تفاخر اجتماعی و تکاثر اقتصادی، آنان را مشغول به خود کرده و از اشتغال به خدا و آخرت باز میدارد.(حدید، آیه 20)
اگر انسان، نفس معتدل خویش را صیانت کند و بر اساس هدایت فطری حرکت نماید، میتواند بر اساس شناخت و گرایش فطری که نسبت به حق و باطل ، خیر و شر و مانند آنها دارد، در مسیری گام بردارد که دنیای ارزشمند برایش میسازد و آخرتش را تضمین میکند و فلاح و سعادت دین و دنیایش را تامین مینماید. (طه، آیه 50؛ شمس، آیات 7 تا 9)
این نفس معتدل دارای قلبی سالم است که قدرت تفقه، تعقل، تذکر، تدبر و بصیرت را دارد و فراتر از ظواهر زندگی دنیوی باطن و ژرفای آن را با تفکر به دست میآورد و از دنیا برای کمالات اخروی خویش بهره میگیرد. در حالی که اگر نفس تغییر یابد و دفن شود و زنگار بر آن نقش بندد و بر آن مهر بخورد، دیگر چنین توانایی نخواهد داشت و تنها علوم ظاهری را به دست میآورد که مرتبط با عالم محسوس بوده و از علم غیب و آخرت محروم میماند.(اعراف، آیه 179؛ مطففین، آیه 14؛ بقره، آیات 7 تا 15)
بر اساس آموزه های قرآن، اکثریت مردم به سبب دفن نفس الهی، فطرت خویش را تغییر میدهند – هر چند که تبدیلی در آن نیست(روم، آیه 30)- و این گونه است که نه تنها نعمتهای دنیوی با قهر الهی به نقمت تغییر میکند(رعد، آیه 11)، بلکه نعمتهای اخروی را نیز از دست میدهند.
دنیای ارزشمند و دنیای بیارزش
خدا در قرآن به انسان هشدار میدهد که اگر دنیا را برای دنیا بخواهید، دچار دور باطلی خواهید شد که هیچ معنا و مفهومی به زندگی انسان نمیبخشد؛ زیرا هر چیزی در دنیا زمانی معنا مییابد که به قصد آخرت ساماندهی شده باشد؛ و اگر آخرت را از زندگی دنیوی حذف کنیم، چیزی جز بازیچه کودکانه و یا لهو نوجوانانه نخواهد شد؛ یعنی یا هیچ هدفی در آن ملاحظه نمیشود که بازیچه کودکانه است، یا اگر هدفی لحاظ شود، هدفی پست و کم ارزش و بیاهمیت است؛ زیرا نظام دنیوی به گونهای شکل گرفته که اگر آخرت از آن حذف شود، هیچ در هیچ و پوچ در پوچ خواهد بود که همان مفهوم باطل به تعبیر قرآنی است.
خدا در قالب تمثیلی زندگی دنیوی بدون مد نظر قرار دادن زندگی اخروی را اینگونه تبیین میکند: بدانيد كه زندگى دنيا در حقيقت بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشى شما به يكديگر و فزونخواهى در اموال و فرزندان است، مَثل آنها چون مَثل بارانى است كه كشاورزان را رُستنى آن باران به شگفتى اندازد، سپس آن كشت خشك شود و آن را زرد بينى آنگاه خاشاك شود.(حدید، آیه 20)
در حقیقت، اگر دنیا برای دنیا و زندگی دنیوی برای دنیا باشد، با همه ظاهر زیبا، در نهایت نیست و نابود و هیچ و پوچ میشود، همانند بوستان و گلستانی که با بارانی سبز و با تابستانی خشک و با سوز پاییزی پراکنده و با سرمای زمستانی پوچ میشود.
زندگی دنیوی هر چند پر از زینت و آرایه و زرق و برق باشد، همه آن متاع دنیوی در برابر زندگی اخروی اندکی بیش نیست. این اندک بودن، هم در کمیت و هم در کیفیت است؛ زیرا زندگی اخروی از نظر کمیت ابدی است و از نظر کیفیت بینهایت برتر و نیکوتر است.(توبه، آیه 38) از همین رو انسان نباید به چنین متاع اندک و بیارزش و بیکیفیتی بچسبد و از آخرت خویش غافل شود.(رعد، آیه 26)
خدا در قرآن، مردمان را به دو دسته دانا و نادان تقسیم کرده است؛ البته نادان میتواند شامل دانایی باشد که علم ظاهری دارد، ولی از علم باطنی بیخبر است.
این علم ظاهری ممکن است علم حصولی نسبت به پیرامون و حتی علم حضوری نسبت به خود باشد، ولی علم حصولی و حضوری این فرد از محدوده علم به عالم محسوس بیرون نباشد. به این معنا که نسبت به عالم محسوس از آفاق و انفس ممکن است علم حضوری نیز داشته باشد، ولی این علم او از محدوده دنیا و عالم حس و شهادت خارج نیست. از همین رو درباره این افراد این گونه تعبیر میکند: ولی بیشتر مردم «وعده الهی» را نمیدانند؛ ظاهری از زندگی دنیوی را میدانند و در همان حال آنان از آخرت غافلان هستند.(روم، آیات 6 و 7)
در این آیات، خدا همزمان در اکثریت مردم دو نقیض را جمع کرده و فرموده است: «لَا يَعْلَمُونَ -يَعْلَمُونَ»؛ یعنی میدانند و نمیدانند. البته از آنجا که در نقیضین هشت شرط است تا تناقض تحقق یابد و فقدان یکی از هشت شرط تناقض را از میان میبرد، معلوم میشود که تناقضی نیست؛ زیرا دانستن آنان به چیزی و ندانستن آنان نیز به چیزی دیگر است. آنان درباره آخرت و غیب از جمله وعدهها و سنتهای الهی مانند سنت پیروزی و شکست علم ندارند، هر چند که نسبت به علوم ظاهری و حسی و تجربی علم دارند؛ ولی این عدم علم نسبت به آخرت آنان را در موقعیتی قرار میدهد که رویکردی باطل در زندگی دنیوی در پیش میگیرند و برای آنان دنیا اصالت مییابد و زندگی اخروی از صفحه فکر و عمل آنان خارج میشود؛ در حالی که انسان میبایست با قلب سالم و فطرت پاک خویش به تعقل بپردازد و در ساحت اندیشه و فکر به نتایجی دست یابد که حقیقت باطنی بر انسان آشکار شود و بداند که همه هستی حق است و بر مدار و محور حق میگردد و انسانها در نهایت پس از زندگی دنیوی به لقاء الله در زندگی اخروی نائل میشوند.(روم، آیه 8)
همچنین انسان باید با سیر در آفاق و تأنّی در حالات اقوام و سرگذشت آنان به این نتیجه برسد که سنتهای الهی حاکم بر همه هستی از جمله اجتماع انسانی است و اگر انسانی درست یا نادرست عمل کند، نتیجه عمل خویش را در دنیا پیش از آخرت نیز میبیند.(روم، آیه 9) پس ارزشهای مادی دنیوی زمانی ارزشی میشود که در مسیر تعالی و تکامل انسان و اهداف غایی از جمله آخرت باشد و اگر این گونه نباشد هر چه این امور از نظر کمی و کیفی مهم و ارزشی باشد، بیارزش است و خدا آن را متاع قلیل و بیارزش میداند؛ زیرا آنچه به امور دنیوی معنا و ارزش میبخشد همان سویه و وجه اخروی هر چیزی است.
زینتهای سهگانه دنیا
از نظر آموزههای قرآن، زینتهای دنیوی میتواند به سه گونه باشد که برخی از آنها ارزشی و برخی دیگر در صورتی که ناظر به آخرت نباشد، ضد ارزشی است. افزون بر اینکه برخی از زینتها که انسان آن را زینت خود به حساب میآورد، اصلا زینت انسان نیست بلکه زینت خود دنیا است؛ مثلا ستارگان یا چمن و بوستان و درخت و زراعت و اسب و گاو و گوسفند و مانند آنها زینت انسان نیست، بلکه زینت خود دنیا است و انسان نباید آرایه دیگری را به خود بیاویزد و مدعی آن شود که زینت اوست؛ چرا که این زینتها یا زینت چیز دیگری است یا اگر زینت انسان شود، عاریهای است و با انسان تا ابد نمیماند و به سرای آخرت با او نمیآید. به هرحال، زینت حقیقى چیزى است که در هیچ حالتى در دنیا و آخرت موجب عیب و عار براى انسان نباشد. این زینتها میتواند سه قسم است: 1. زینت نفسى همانند ایمان، علم و اعتقادات نیکو(حجرات، آیه 7)؛ 2. زینت بدنى همانند قدرت و بلندى قامت؛ 3. زینت خارجى مانند مال و مقام.(آل عمران، آیه 14)
انسان اگر دنبال زینت میرود باید دنبال زینتهایی باشد که دائمی و جزو ذاتیات و ملکات و مقومات هویتی او باشد که مهمترین آنها ایمان و علم و اعتقاد نیکو است؛ اما زینتهای ظاهری زوال پذیر مانند قامت و قدرت بدنی و مانند آنها یا زینتهای خارجی، زمانی ارزشی میشوند که برای آخرت و همسو با آن به کار گرفته شود و در بهرهگیری از آنها از آخرت و اهداف آن غافل نشویم. پس اگر در شرایطی قرار گیریم که دنیا برای ما ارزشی شود و از آخرت غافل گردیم، در آن زمان باید گفت که این زینتها و امور دنیوی همانند گلی است که پنج روز باشد و سپس خشک شود و از میان برود. براساس همین نگرش است که خدا آن را در قالب باطل و پوچ قرار میدهد و دلبستگی به آن را نیز پوچ و هیچ میشمارد و میفرماید: وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا؛ و بگو حق آمد و باطل نابود شد! آرى باطل همواره نابودشدنى است. (اسراء، آیه ۸۱)
البته باید توجه داشت که از نظر قرآن، باطل هم اینک نیز «زاهق» و نابود است نه اینکه بعدا نابود میشود؛ از همین رو خدا در جایی دیگر میفرماید: بلكه حق را بر باطل فرو مىافكنيم. پس آن را درهم مىشكند و بهناگاه آن نابود است! واى بر شما از آنچه وصف مىكنيد. (انبیاء، آیه ۱۸) به هر حال، دنیا بر اساس نوع نگرش و رویکرد انسان، میتواند حق و یا باطل باشد. بنابراین، این نگرش انسان به دنیا است که آن را به دو امر ارزشی یا ضد ارزشی تبدیل میکند و آثار آن در زندگی بشر خودنمایی میکند.