یک شهید، یک خاطره
مریم عرفانیان
پاسخِ تهديد
اوایل انقلاب مردم برای کمک به پلیس راهنمایی بر سر چهارراهها نظم را بر عهده میگرفتند. حسن در این نظم دادن مردمی حضور فعال داشت. مغازه من و حسن در کنار هم بود. یک روز متوجه شدم عدهای قمه به دست در مغازه او آمدند و گفتند: «اگر یکبار دیگر تو را سر چهارراه ببینم با همین قمه حسابت را میرسیم.»
بین حسن و آنها درگیری شد، در آخر کار حسن گفت: «چاقویت را به من نشان میدهی؟ اگر مرا به بدتر از اینها تهدید کنی دست از امام برنمیدارم. به دستور رهبر تا آخرین قطره خونمان هستیم، به دستور تو نیامدهایم که با حرف تو از میدان بیرون برویم.»
حسن بارها توسط منافقین تهدید شد؛ اما هیچگاه از مواضع خویش عقبنشینی نکرد.
خاطرهای از شهید حسن انفرادی حسنآباد
راوی: برادر شهید