مدرسه سیدالشهداء (ع)
محمدهادی صحرایی
اللَّهُمَّ لَكَ صُمْتُ وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْتُ وَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ یا واسع المغرفه إغفرلی. خدایا برایت روزه گرفتم و بر روزیت افطار میکنیم و بر تو توکل میکنیم ای بخشنده گناهان، مرا ببخش.
ماه رمضان را همچون کسی که هجرانش بر ما سخت و غمانگیز است وداع میکنیم. سلام بر توای بزرگترین ماه خدا. ماهی که در آن، آرزوها و حاجات، به برآورده شدن نزدیک است. سلام بر تو، ای همنشینی که فقدانش دردناک است. و مایه امیدی که دوریاش، رنجآور. سلام بر تو همدمی که چون رو کند، مونس گردد و شاد کند و زمانی که سپری شود، به وحشت اندازد و دلها را به درد آورد. سلام بر تو، که دلها در تو نرم و گناهان در تو کم شد. چه بدیها که با تو از ما برطرف شد؛ و چه خوبیها که به وسیله تو بر ما فرو ریخت. خدایا عذرمان را در کوتاهی از ادای حقّت بپذیر و عمرمان را که پیش روی ماست، به ماه رمضان آینده برسان و بر انجام عبادتی که شایسته توست، یاریمان ده.1
با عید مبارک بندگی و فطر، از ماه مبارک رمضان امسال هم گذشتیم. خوش به حال آنکه بهرهای برداشت و اندوختهای انباشت و گناهان را واگذاشت و واحسرت به محرومان. در روزهایی که مرگ، کوچهگَرد شهرمان شده و اعتمادی به زمین گذاشتن قدمهای برداشته نیست آیا برای مغفرت، تا عرفه زنده میمانیم؟ فقط خدا تکیهگاه قلبهای خسته و ترسیده و رمیده از شیطان است و بیرون از این ماه، اضطراب دارد. خلوت سحر و لذت افطار را تنها کسانی چشیدهاند که خود را بر خوان گسترده خدا میهمان دیدهاند. چه افتخاری از این دیده شدن، بالاتر و چه هیجانی از این میهمانی، برتر. آنکه به میهمانی بزرگان دعوت است میداند بر روی ابرها قدم زدن یعنی چه و در پناه بزرگان بودن چه اقتداری دارد.
دعای آغازین این نامه گشاده، دعای افطار است. نه دعای معمولی و آنچه ما میخوانیم. دعای افطاری که در پارههای دفتر بجا مانده از دختران شهید افغانی به یادگار مانده است. آن را با طلب مغفرتش آمیخته و با زبان شیرین افغانی ترجمه کرده و به امانت، همانگونه که آن شهیده نوشته، نوشتهام. این چند خط رمز زندگی است که ما از آن غافلیم. اطاعت از دستور خدا و خوردن رزق حلال و امید به بخشایش او داشتن یعنی بنده بودن. و بهترین پاداش بهترین بندگان خدا، شهادت است و سعادت و به آسمان پرکشیدن. چه از این زیباتر و چه از این باشکوهتر برای شهید و چه از این رشک انگیزتر برای ما. مایی که هنوز گرفتار کم و کوتاه زندگی هستیم و دغدغه معاشی داریم که کدخداپرستان به گرو گرفته تا به کدخدا سجده کنیم. گویی نشنیدهاند «أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ أَفَلا تَعْقِلُون؟»2
بزرگان ما گفتند هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا بزنید و کوچکهایی غیراز این گفتند. اکنون که در آینده دیروزها قدم میزنیم هرگز نمیبینیم که دنیا، دنیای گفتوگو و دیپلماسی باشد. هرگز نمیبینیم که بتوان با فیل و الاغ آمریکا کنار آمد. یکی له میکند و دیگری لگد میزند. بارها سادهلوحان امتحان کرده و به هرکدام از دو حزب آمریکا که دسته گُل داده، دیدهاند آنها به جای بوییدن گلها آنها را میجوند. هنوز جستوجوگر اینترنت، تُف کردن آن مقام بیادب آمریکا بر برجام را به یاد دارد. اکنون که در آینده دیروزها قدم میزنیم میبینیم که «میشود همه چیز را با مذاکره حل کرد» شگرد شیادهاست. اینکه «میشود در قعر جهنم هم با شیطان به گفتوگو نشست» هم مختص به جهنمیان است نه مسئولین محترم و مردم مؤمن ایران.
سندروم «مذاکره فقط به عشق مذاکره» تنها شپشی است که در شال و کلاه غربزدههای جویای نام یافت میشود. وگرنه اهل فن میدانند گفتوگو آدابی دارد و مذاکره آدم خودش را میخواهد. چه گفتن و چگونه گفتن و برای چه گفتن هم مهم است و همگی اینها علومی دارند که هرگز در دانشگاههای جاسوسساز غربی تدریس نمیشوند. و بینوایانی که بدون نقد به آموزههای غربی تمکین میکنند، تبدیل به غربزدههای تک یاختهای میشوند که جز یاد گرفتن انواع دلالی و وطنفروشی، چیزی بلد نیستند و مثل ویروس تبعه انگلیس، وارد کشور خود میشوند و آن میکنند که کرونا میکند. آنکه آنچه خود دارد را زبیگانه تمنا میکند، دُرِّ یتیمش را با خرمهره عوض خواهد کرد. همانگونه که اسب زین شده فناوری هستهای را با «تقریباً هیچ»، عوض کردند و چندین سال است با افسار پارهای که تحویل گرفتند، بازی میکنند.
حساب امثال چمران و یداللهی و بابایی و دوران و بزرگان از این کوچکها جداست. بزرگان اهل نقد و نظرند نه تمکین کردن و تطمیع شدن. آنکه ریشهدار است با هر نسیمی رو نمیچرخاند و به دست بیادبانِ میوه دزد، ساقه خم نمیکند.
آنچه امروزه در جهان میبینیم، هرگز به قصه لوس غربزدهها نمیماند. جهان گرفتار جنگ مستکبرین علیه مستضعفین است، نه دعوای خواهر برادری بر سر پرتقال. نه فرقه رجوی در اتوکشیدن مردم شوخی داشت و نه کلینتون در سوزاندن دیویدیان. جنایات صبرا و شتیلا که تا ابد بر پیشانی صهیون مهر، نادرستی زده و حمله شیمیایی صدام به حلبچه و سردشت و زرده برای سرگرمینبود. سان سوچی که مسلمانان میانمار را مثل عود معابد میسوزاند و داعش که نوزاد را سر میبرید و به مادرش میخوراند برای پرتقال است؟ مسئول که هیچ، فهم یک معمولی باید تا این حد باشد؟ از دخترکان مظلوم نیجریه باید پرسید که خبیثانِ بوکوحرام اهل گفتوگو بودند یا قاتلان شهدای منا؟ و مردم ایران جز خدا و آرامش و مردم یمن جز استقلال و آسایش و مردم فلسطین جز ماندن در سرزمین مادری چه میخواهند؟ و همین دختران روزهدار افغانی چه ظلمی به کدخدا کرده بودند که اینچنین تکهتکه شدند؟
دنیا دنیای گفتوگوی حیوانات درندهای است که برای دریدن برهها نقشه میکشند. آنها که انسان را حیوان ناطقی میدانند که گرگ نوع خود است. تلاش برای گفتوگو با چنین موجوداتی به لبخند گوسفندان سربریده میماند. کدام عاقل با شرافتی این حقایق مبسوط و گسترده را منکر است؟ و کدام وجدان پاکزادهای در برابر این همه جنایت ساکت است؟ و کدام جوانمردی با دیدن این اوضاع و احوال، دست بر دست گذارده وفقط «فکت شیت» ورق میزند؟ سایه ایزدی بر سر ایران است و امثال سلیمانی، در این بیشه قدم میزنند که هنوز برههای غربزده، سر به تن دارند. اگر قدرت مردان همیشه بیدار میدان نبود، غربزدهها از ترس فشار دادن همان دکمهای که قرار بود تمام تأسیسات ایران را از بین ببرد، هنوز شبها تشک عوض میکردند. خون دختران مظلوم مدرسه سیدالشهداء افغانستان، مثل تمام شهدای تاریخ مظلومان، بیش از آنکه بر گردن گرگها باشد بر گردن روبهکانی است که پی درپی چهره شیطان را بزک میکنند.
نفرین بر آنها که به جای بستن سگها، دستها را میبندند. بر آنها که به جای آمریکا و اراذل، بر مردم خود فریاد میکشند. بر آنها که با حیله و نیرنگ، سفره مردم را در خانه کدخدا به ودیعه سپردند. برآنها که در معرکه و میدان، دست مردمان خود بستند. معرکه کفتاران در افغانستان به این دلیل است که شیر دره پنجشیر در میدان نیست وگرنه دختران مدرسه سیدالشهداء عید فطرشان را در کنار خانواده بودند و برای درس فردا تکلیف مینوشتند. این دخترکان بیگناه، نتیجه اعتماد به کدخدایی است که ضحاک واره، جز از خشم و خونابه سیر نمیشود. کدخدایی که فرعون زمانه و نماد خداستیزی است. ستیزه جو، سرکش و افسادکنندهای که فقط باید در مقابلش ایستاد و به امید خدا بر زمینش کوبید. همانکه دیروز طالوت با جالوت کرد و امروز فلسطین با صهیون میکند. وگرنه هر روز باید تکهتکههای فرزندان و عزیزان را برای دفن در کفن پیچید.
دخترکان بیگناه و معصوم مدرسه سیدالشهداء؛ سلام خدا و مظلومان عالم به شما که در سکوت رسانهها و مجامع حقوق بشر و منتخبان صلح نوبل، به خون افطارتان دادند. شما نه اولینها و نه آخرینهایید. تا وقتی خیمه شیطانی کدخدا به پاست همین است. اینکه قهرمانان شما در کنار سپهبد سلیمانی، پوزه شیطان میفشرد و نفس صهیون را به شماره انداخت برای ندیدن چنین روزی بود که چون گلبرگ بهاری با تگرگ بیرحم، بر زمین نریزید. شما امروز بیش از همه ما به اضطرار وجود میدان و پوچاندیشی حرافان پی بردهاید. خوشا به حالتان که فارغالتحصیل مدرسه سیدالشهداء شدید. شیعه افغانی مظلوم است و شما مظلومتر. داغ عزیزان سنگین است و داغ شما غریبان، سنگینتر. جز ادامه قویترِ مبارزه و مقاومت، چه میتواند بکند آن کس که تصاویر شما و دخترک مبهوت و ترسیده در کنار جنازه مادری به خون غلتیده را دیده است؟ خون شما سیلابی است که دودمان شیطان را به باد خواهد داد و نامتان را تا ابد بر دیار جانستان افغانستان ماندگار کند. راه شما راه پیروزی حق بر باطل است که به زودی به نتیجه خواهد رسید. انشاءالله.
__________________
1- برگرفته از دعای 45 صحیفه سجادیه
2- اُف بر شما و بر آنچه غير از خدا مىپرستيد. مگر نمىانديشيد؟ سوره انبیاء، آیه 67