فلسفه تضاد و تنازع در جوامع انسانی(پرسش و پاسخ)
پرسش:
در زندگی اجتماعی انسان که اشرف مخلوقات است چه راز و رمزی نهفته است که همیشه تضاد، کشمکش، تصادم و تنازع به صورتهای مختلف وجود دارد، و آیا میتوان روزی را در جوامع انسانی تصور کرد که کشمکش، جنگ و خونریزی وجود نداشته باشد؟
پاسخ:
تضاد و تنازع، اقتضای جوامع انسانی
از ابتدای خلقت انسان همیشه در جوامع بشری تضاد و تنازع و کشمکش وجود داشته است. قرآن کریم میفرماید: وقتی خداوند خواست آدم را در روی زمین بیافریند، آن را به اطلاع فرشتگان رساند. آنها همین موضوع تضاد و تنازع را که جزء اصول زندگی بشر است، مطرح کردند، با تعجب و سؤال گفتند: خدایا ما چنین مخلوقی نیاز نداریم، فسادگر، آشوبگر و خونریز یک موجودی که بر وجود او جز تضاد و تنازع و کشمکش و خونریزی چیز دیگری حکومت نمیکند. «و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک» خدایا اگر میخواهی مخلوقی بیافرینی، مثل ما باید بیافرینی که در میان ما نه جنگی، نه تنازعی، نه اختلافی، نه بحثی و جدلی و نه من و تویی در کار است، همه ما مشغول تسبیح و تقدیس تو هستیم. تعبیر ساده جواب خدا به فرشتگان این بود که شما عقلتان نمیرسد؟! شما یک بعدش را میبینید و همه جوانبش را نمیبینید. تضاد و تنازع و کشمکش و فساد و خونریزیاش را میبینید، ولی یک بعد متعالی دیگر را که باید ببینید نمیبینید «قال انی اعلم ما لا تعلمون» (بقره- 30) بعد هم خدا با ایجاد یک آزمایش در مورد ابوالبشر، به ملائکه ثابت کرد که همین موجود متنازع و متضاد و کشمکشگر و خونریز میتواند کارش به جایی برسد که شما فرشتگان باید به پیشگاه او سجده کنید.
راهکارهای از بین بردن تضادها و تنازعها
سؤال اصلی در واقع این است که آیا زمانی خواهد رسید که جوامع بشری به سطحی از رشد و آگاهی برسند که دیگر تنازع، تضاد و کشمکش در میان افراد بشر وجود نداشته باشد؟ آیا چنین دوره و زمانی خواهد آمد؟ در اینجا دو دیدگاه عمده وجود دارد:
1- دیدگاه ماتریالیستها
براساس این دیدگاه علت اصلی تضادها و جنگها و کشمکشها در جوامع بشری مالکیتهای بیحد و حصر و اختلافات طبقاتی است. از طرفی آنها معتقدند که نیروی محرک جوامع بشری تضادها هستند که به عنوان اساسیترین فلسفهها روی آن تکیه میکنند و میگویند: بشر از دوره اشتراک آغاز کرده و به سطحی از مناسبات اقتصادی خواهد رسید که برابری اقتصادی و یک زندگی اشتراکی جمعی خواهد بود، در آن وقت دیگر تضادها و تنازعها از بین خواهد رفت! این دیدگاه تناقضی را در بطن خود دارد! از طرفی فلسفه تضادها را تحرک جوامع بشری میدانند و از سوی دیگر زندگی اشتراکی و برابری اقتصادی را عامل از بین رفتن تضادها و کشمکشها ارزیابی میکنند! حال تناقض این است که آیا با از بین رفتن تضادها و تنازعها فلسفه تحرک جوامع بشری از بین نمیرود و منجر به مرگ و سکون جوامع نخواهد شد؟!
2- دیدگاه قرآن
بر اساس رویکرد قرآنی و آموزههای وحیانی آینده بشریت آیندهای است که در آن کنشگران جنگ و خونریزی با یکدیگر با صلح و سازش زندگی میکنند. خداوند میفرماید: ما درکتاب زبور این مطلب را یادآوری کردیم که این زمین که اکنون مورد کشمکش میان متقیان و پاکان از یک طرف و ناپاکان از طرف دیگر است(جنگ حق و باطل)، در این جنگ حق و باطل پیروزی از آن حق است و آنها وارث زمین خواهند شد. تمام زمین در اختیار حقپرستان قرار میگیرد و دیگر اهل باطل نقشی ندارد(انبیاء - 105) آری قرآن کریم به جنگ حق و باطل اعتراف دارد ولی نیروی حق را پیروز نهایی میداند و باطل برای همیشه از بین میرود.(انبیاء - 18)
3- اصل در زندگی بشر تنازع است
بر اساس این دیدگاه از اول دنیا تا حالا این تضاد و کشمکش و تنازع بقاء در داخل زندگی بشر وجود داشته و یک اصل اساسی زندگی بشر همین است، و تا روزی که بشر در روی زمین باشد، جز تضاد و تنازع، اصلی بر روح و جوامع بشری حکمفرما نیست! حتی رفاقتها، همکاریهاو صلحها و سازشها و محبتها و تعاونها را هم مولد تنازعها میبینند و تمام اینها را غیراصیل میدانند، و میگویند: اصل در زندگی بشر جنگ و تنازع و ربودن حق یکدیگر است، صلحها، تعاونها و همکاریها و رفاقتها و... به خاطر ترس از جنگها و منازعات است!
ماهیت جنگها و تضادها
آیا همه جنگها و تضادهایی که در میان افراد بشر است از یک نوع است یا تضادها و جنگها انواعی دارد؟ در اینجا دو دیدگاه کلان وجود دارد: 1- دیدگاه منافعمحور 2- دیدگاه حق و حقیقتمحور
1- در دیدگاه منافع محور میگویند: همه جنگها و تضادها بر سر منافع است و جز منافع چیز دیگری بر زندگی بشر حاکم نیست. روح حاکم بر تضادها و جنگها منافع است. یکی از شعرای عرب میگوید: «کل من فی الوجود یطلب صیدا» هرکس در عالم هستی به دنبال صید و شکار خود
است.
2- در دیدگاه حقیقتمحور میگویند: اگر چه بسیاری از جنگها و تضادها بر اساس منافع است ولی همه جنگها بر اساس تضاد در منافع نیست، بلکه جنگ حق و باطل هم وجود دارد. یعنی بشر میتواند به مرحلهای از رشد وکمال و تعالی برسد که به یک حقیقتی ایمان پیدا کند و بعد به خاطر ایمان خودش و در راه ایمان خودش بجنگد و تنازع و کشمکش داشته باشد. یعنی یک طرف دنبال منافع شخصی است ولی طرف دیگر دنبال منافع نمیرود، بلکه دنبال حق و حقیقت میرود. دنبال ایمانش میرود و حتی حاضر است منافع خودش را فدای ایمانش کند. «الذین امنوا یقاتلون فی سبیل الله و الذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت» کسانی که ایمان دارند در راه خدا پیکار میکنند و آنها که کفر میورزند در راه طاغوت (بتها و افراد طغیانگر) مبارزه میکنند.(نساء - 76) بنابراین پایان این نبرد سرنوشتساز پیروزی حق و حاکمیت آن بر باطل خواهد بود.