kayhan.ir

کد خبر: ۱۹۶۴۸۱
تاریخ انتشار : ۳۱ مرداد ۱۳۹۹ - ۲۱:۳۷
مروری بر قیام مقدس سید الشهدا (ع) سوگنامه نخست

از دوش نبی(ص) تا فراز نی


«یا ابنَ الشَّبیب! اِن کُنتَ باکِیاً لِشَیءٍ فَابکِ لِلحُسَینِ بنِ عَلیِّ بنِ اَبی طالِبٍ (ع) فَإنّهُ ذُبِحَ کَما یُذبَحُ الکَبشُ
ای پسر شبیب! هرگاه بر چیزی بخواهی‌گریست بر حسین(ع)‌گریه کن زیرا سر مقدسش را بی‌پروا از پیکر جدا کردند.»                                                                                                          امام رضا(ع)
شجره ملعونه
از رسول خدا (ص) شنیدم که می‌فرمود: «خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است.» این عبارتی بود که از لبان مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام بیان گردید.
بنی هاشم همواره مظهر کرامت، بزرگواری و فضیلت و بنی امیه پیوسته دودمانی شوم و سرمنشأ شرارت‌ها و رذایل بوده‌اند. شجره هر دو خاندان بدین ترتیب است:
- هاشمیان: محمد رسول‌الله(ص) بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف...
آل علی: امیرالمؤمنين علی(ع) بن ابی طالب بن عبدالمطلب...
- امویان: ابوسفیان که نام او صَخر است بن‌حَرب بن اُمیة بن عبدشمس بن عبدمناف...
آل مروان(شاخه دیگری از بنی امیه): مروان‌بن حَکَم بن ابی العاص بن امیة بن عبدشمس...
می‌بینیم که هر دو تیره در عبدمناف به یکدیگر می‌رسند و در حقیقت هاشم و عبدشمس برادران همزاد و دوقلو بوده‌اند. ولی گروهی از مورخان و نسب شناسان معتقدند امیه فرزند واقعی عبدشمس نیست بلکه وی غلامی رومی بود که عبدشمس او را خریداری کرد و به فرزند خواندگی پذیرفت. و چنانچه صدق این موضوع ثابت شود، بنی امیه از قریشیان به شمار نخواهند آمد و این نکته‌ای بود که افراد مختلف بارها در جریان کربلا به صورت کنایه بیان نمودند: اگر یزید با حسین(ع) نسبتی داشت و بینشان خویشاوندی بود دست به این جنایت نمی‌زد!
بنی امیه شاخه‌ای از همان درخت هستند که قرآن آن را «شجره ملعونه» خوانده است: « وَ ما جَعَلْنا الرُّءْيَا الَّتى اَرَيْناكَ اِلّا فِتْنَةً لِلنّاسِ وَ الشَّجَرَةَ المَلْعُونَةَ فى الْقُرآنِ وَ نُخَوّفُهُمْ فَما يَزيدُهُم اِلّا طُغياناً كَبيراً؛ و آن خواب که به تو نمایاندیم و نیز درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را از عاقبت شرک و کفر هشدار می‌دهیم ولی جز طغیانی بزرگ بر ایشان نمی‌افزاید. [اسرا/۶۰]
بسياری از مفسران شیعه و سنی در‌باره این آیه شریفه اظهار داشته‌اند: پیامبر(ص) در خواب بوزینه‌هایی را دید که بر منبر مقدس او جست و خیز کرده و بالا و پایین می‌روند. آنگاه آیه فوق نازل شد. گفته می‌شود بعد از این خواب کسی پیامبر(ص) را خندان ندید مگر اندکی. بوزینه‌ها و درخت ملعونه در واقع تجسمی از درون و ماهیت بنی امیه است که خود را جانشین رسول اکرم(ص) خوانده و بر جایگاه حضرتش تکیه ‌زدند. قرآن این رویدادِ ناگوار را آزمونی برای مردم می‌شمرد. بعضی از اهل ذوق نیز کلمات «یزید» و «طغیان» در آیه را‌اشاره‌ای لطیف به موضوع دانسته‌اند.
علامه امینی در الغدیر، ابوسفیان را سردسته مشرکان در جنگ احد و احزاب می‌شمرَد و به نقل از کتاب استیعاب گوید: «وی از آن زمانی که (به ظاهر) اسلام آورد، پناه منافقان محسوب می‌شد.» علامه همچنین از امیرالمؤمنین (ع) نقل می‌کند که به ابوسفیان فرمود: « تو همواره دشمن اسلام و مسلمین بوده ای.» و در روایتی دیگر فرمودند: « معاویه طلیق بن طلیق، دائما دشمن خدا و پیامبر و مسلمانان بود تا آنکه او و پدرش در فتح مکه به اجبار و اکراه مسلمان شدند. [ الغدیر ۲۷۸/۸]
طلیق(جمع آن طُلَقاء) به معنای برده‌ای که آزاد شده، اصطلاحی است که در‌باره مشرکین مکه به کار برده می‌شد. آنان حدود دو دهه از هیچ آزار و فتنه انگیزی و برافروختن جنگ علیه اسلام و مسلمین فروگذار نکردند. بدین سبب، رسول اکرم(ص) پس از فتح درخشان مکه، می‌توانست همه را به اسیری بگیرد. ولی با کرامتی بی‌نظیر فرمود: «اِذهَبُوا فَاَنتُمُ الطُّلَقاء؛ برويد همه شما را آزاد کردم.» حضرت زینب(س) نیز در کاخ یزید، او را چنین خطاب فرمود: «یا ابن الطُّلَقاء؛ ‌ای فرزند بردگان آزاد شده!»
 ابوسفیان با سابقه‌ای چنین‌ ننگ آور، در خواب نیز نمی‌دید زمانی حاکمیت اسلام به خاندان او منتقل ‌شود. وی که در اواخر عمر نابینا شده بود روزی در جمع امویان اظهار داشت: «ای فرزندان امیه! حال که قدرت را بدست آورده اید آن را بین خود همچون توپی دست به دست دهید که نه بهشتی وجود دارد و نه دوزخی و نزاع تنها بر سر قدرت و سلطنت است.» [مروج الذهب ۲/۳۴۳]
معاویه بن ابی سفیان در دوره خلفا حدود بیست سال زمامدار شام بود و از همان ابتدا برخلاف سنت و سیره پیامبر(ص) به سبک شاهان روم و ساسانی دستگاه سلطنت به راه انداخت. در تاریخ طبری آمده است که زمانی خلیفه دوم به شام سفر نمود و مشاهده کرد معاویه هنگام روز با یک جاه و جلال خاص و شبانگاه با حشمت و شوکتی دیگر در مجلس حاضر می‌شود. خلیفه به این شیوه معاویه که در اسلام بی‌سابقه بود، اعتراض کرد ولی او به حیله و فریب پاسخ داد اینجا شام است و دشمنان به ما نزدیک‌اند. آنان نزد ما جاسوسانی دارند و من می‌خواهم با این روش، عزت اسلام را ببینند! بدین ترتیب خلیفه از پاسخ او قانع شد.
در سال ۳۵ هجری ماجرای شورش مسلمانان در مدینه پیش آمد و در پی آن خانه خلیفه سوم محاصره شد. امیرالمؤمنين(ع) به سختی توسط فرزندان خود از راه پشت‌بام برای عثمان آب و غذا می‌فرستاد و عده‌ای از جمله امام مجتبی(ع) را مأمور محافظت از خانه او فرمود. محاصره چهل روز طول کشید و عثمان در این مدت از معاویه درخواست کمک کرد. معاویه دوازده هزار سپاهی گسیل داشت اما فرمان داد از مرزهای شام فراتر نروند! او با این نیرنگ می‌خواست به ظاهر نشان دهد که قصد کمک به خلیفه را داشته اما در حقیقت با مسامحه و تعلل خویش به قتل خلیفه کمک کرده بود. وی بعد از کشته شدن عثمان، امیرالمؤمنين(ع) را به دست داشتن در خون خلیفه متهم کرد و به وسیله پیراهن خون آلود وی، شامیان را بر بغض و کینه آن حضرت تحریک نمود و جنگ صفین را آفرید. امام(ع) در نامه‌های متعددی این رفتار معاویه را به شدت تقبیح فرموده و او را شریک قتل عثمان می‌شمرد.[ن‌ ک نهج‌البلاغه نامه‌های ۶،۹،۱۰،۲۸،۳۷،۶۴]
معاویه پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) برای دست یابی به قدرت از هیچ خیانت و دسیسه‌ای در برابر امام مجتبی(ع) فروگذار نکرد. وی جاسوسانی را به عراق فرستاد و با زر و سیم، بزرگان قبایل و سران لشکر عراق را خرید. اینک قصد ما، پرداختن به مسئله صلح امام حسن(ع) نیست. زیرا این موضوع یکی از فرازهای بسیار مهم و حساس تاریخ اسلام است که در تحلیل آن می‌بایست همه جوانب تاریخی، سیاسی و اجتماعی با مراعات شأن امام معصوم(ع) لحاظ گردد. در نظر یک شیعه حقیقی، خاستگاه صلح حسنی و قیام حسینی یکی‌ست و هر دو امام به وظیفه خود عمل کردند.
در هر صورت صلحنامه به توافق رسید و امام مجتبی(ع) از خلافت کناره‌گیری فرمود. معاویه پس از امضای صلحنامه به کوفه آمد و در جمع مسلمانان به صراحت اعلام کرد هر وعده‌ای که به حسن بن علی(ع) داده‌ام زیر پا می‌نهم. آنگاه افزود من نیامدم تا شما را به نماز و مناسک دین وادارم که این اعمال را خود انجام می‌دهید بلکه قصد من حکومت و ریاست بر شماست. بدین ترتیب پسر ابوسفیان بیست سال دیگر و این بار بر همه سرزمین‌های جهان اسلام سیطره یافت و حاکم بلا منازع مسلمین گردید. وی در سال ۵۰ هجری با تلبیسی خبیث امام مجتبی(ع) را مظلومانه مسموم کرد و به شهادت رسانید.
معاویه مجسمه مکر و تزویر و حیله‌گری و در عین حال یکی از سفاک‌ترین و خونخوار‌ترین زمامداران تاریخ بود. وی خود را حلیم و بردبار معرفی می‌کرد و حال آنکه تهی از حلم بود. خون‌هایی که به فرمان او ریخته می‌شد به گردن زیاد بن ابیه و بُسر بن اَرطات و دیگر عُمّال خود می‌انداخت و خویش را بی‌گناه جلوه می‌داد.(تنها کشته شدگان توسط بُسر را بیش از سی هزار نفر تخمین زده‌اند) و از اینجا بود که یزید بعد از واقعه کربلا، به پیروی از سیاست پدر گفت: «پسر مرجانه(عبید الله بن زیاد) حسین را کشت و من از او راضی می‌شدم بی‌آنکه او را بکشد.»
معاویه از هیچ بدعتی در تخریب دین فروگذار نکرد. و آنچه از دستش برآمد انجام داد. مسعودی بیان می‌دارد وی زمانی که به جنگ صفین می‌رفت در روز چهارشنبه، نماز جمعه خواند و لشکریانش بدون هیچ اعتراضی اقتدا کردند. همچنین می‌نویسد مردی از اهل کوفه وارد شام شد، یکی شامیان راه را بر او بست و گفت: شتری که بر آن نشسته‌ای مال من است که در جنگ صفین آن را گم کرده‌ام. کارشان به نزاع کشید و سرانجام به داوری نزد معاویه رفتند. مرد شامی در حضور معاویه پنجاه شاهد آورد که این ناقه (ماده شتر) از آنِ اوست و معاویه حکم کرد که شتر را به شامی‌دهند. در این هنگام مرد کوفی گفت: این، جَمَل (شتر نر) است و نه ناقه! و معاویه پاسخ داد حکمی است که داده‌ام و‌گریزی از آن نیست. آنگاه مرد کوفی را در خلوت خود خواست و دو برابر قیمت شتر به وی داد و بر او احسان کرد و گفت: به کوفه که رسیدی پیغام مرا به علی برسان و بگو با صد هزار مرد جنگی که فرق بین ناقه و جمل را نمی‌دانند به نبرد با تو خواهم آمد. [مروج الذهب ۳/۳۱]
آنچه از قراین مشخص است معاویه خود این ماجرا را ایجاد کرد تا خدعه و نیرنگ خویش را در برابر امام علی(ع) به نمایش بگذارد.
اطرافیان معاویه را مشتی‌اشراف دین فروش و دنیا طلب تشکیل داده بودند. سیاست معاویه این بود که از رؤسای قبایل تجلیل می‌کرد، بزرگشان می‌شمرد و با بخشش مال و ثروت، آنان را مطیع خود می‌نمود و توده‌های مردم که تابع محضِ سران و بزرگان خود بودند وقتی سر سپردگی آنان را نسبت به معاویه می‌دیدند خود نیز فرمانبردار و هواخواه او می‌شدند و کار به جایی رسیده بود که اگر معاویه ادعای پیامبری هم می‌کرد مردم شام در برابر وی تسلیم بودند.
معاویه پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) به همه عمّال و فرمانداران خود نوشت، هرکس روایتی در فضیلت ابوتراب و اهل بیت او نقل کند در پناه سلطنت ما نخواهد بود. همزمان خطیبان نیز بالای منبر، سبّ و لعن علی(ع) را گسترش دادند. او همچنین به والیان خود نوشت، هرکس حدیثی در فضیلت خلفا یا نکوهش اهل بیت نقل کند از او بپذیرند و نام او و خانواده‌اش را در دیوان ثبت کنند و با این عمل روایات جعلی بسیاری در اسلام وارد شد.
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی