ظرفیتهای توسعه در عـراق و غفلت سیاسـتمداران
سبحان محقق
هر چند عراق در حال حاضر با بحرانهای متعددی دست و پنجه نرم میکند و بسیاری از کارشناسان با اشاره به این بحرانها، مثل بیثباتی سیاسی، شیوع کرونا، ویرانی شهرها، بوروکراسی ناکارآمد و مداخلات خارجی، آینده مبهمی را برای این کشور پیشبینی میکنند، ولی عراق برخلاف کشورهایی مثل افغانستان و لیبی، پتانسیلهای منحصر به فردی برای خروج از بحران و آغاز توسعه دارد.
اما، داشتن چنین پتانسیلهایی، که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت، یک بحث است و بهرهگیری از آنها در راستای منافع ملت و کشور عراق، بحث دیگری است. با توجه به تحولات یکی دو سال اخیر، متأسفانه کشور عراق دچار واگراییهایی شده است و انحراف از مسیر، یا از سر ناآگاهی جماعت سیاسیون است و یا کاملاً حساب شده انجام میگیرد.
شرایط بالقوه مثبت
عراق برای خروج از بحران و آغاز بازسازی و رشد، دو پتانسیل مهم دارد؛ 1) تکیه به مرجعیت برای حفظ همبستگی ملی، و 2) فروش نفت و استفاده از نقدینگی آن برای تزریق منابع مالی.
برای اینکه ما به اهمیت این دو منبع بالقو، بیشتر پی ببریم، میتوانیم شرایط عراق را با شرایط افغانستان، یمن و لیبی مقایسه بکنیم. این سه کشور اخیر هر چند فعلا در شرایط جنگی به سر میبرند و نمیتوان گفت که چه زمانی از این شرایط خارج میشوند، ولی هر وقت که خارج شدند، تازه اول گرفتاری آنها برای ایجاد وحدت ملی و تامین منابع مالی است(البته، لیبی به قدر کافی منابع نفتی دارد).
در افغانستان مرجعیت وجود ندارد، و شورای سنتی «لویه جرگه» هم عملاً نشان داد ظرفیت لازم برای ایجاد وحدت را ندارد. نظام شاهی هم بیش از 42 سال است که از این کشور رخت بر بسته است و دیگر ظاهرشاهی وجود ندارد که میان چهار قوم اصلی پشتون، تاجیک، ازبک و هزاره نقش داوری را ایفا کند.
علاوه بر آن، افغانستان منابع مالی بالقوه برای بازسازی را هم ندارد و به همین خاطر است که میگوییم با پایان جنگ در این کشور(اگر چنین اتفاقی رخ دهد)، مسائل عدیده و مهمی سر بر میآورند و شاید دههها بگذرد و افغانستان هنوز در اول خط باشد.
لیبی هم کم و بیش شرایط افغانستان را دارد، با این تفاوت که در کشور افغانستان منابع نفتی کشف شده و یا در حال بهرهبرداری وجود ندارد، ولی لیبی یک کشور نفتی است. مشکل لیبی امنیتی است و هیچ چشماندازی هم نمیتوان برای خروج از این وضعیت برای لیبی متصور شد. لیبی در واقع، سرزمینی است که شماری قبایل متخاصم در آن جمع شدهاند و بخشهای شهرنشین نیز گرفتار جنگ قدرت میان نیروهای متخاصم شدهاند. در مجموع، هیچ نهاد وحدتبخشی در لیبی وجود ندارد و هیچ نیرویی نیز نتوانسته است بر کل کشور مسلط شود.
کشور یمن نیز در مقایسه با افغانستان و لیبی، شرایط بهتری ندارد؛ این کشور فعلا فاقد منابع نفتی قابل بهرهبرداری است و لذا، با پایان یافتن جنگ در این کشور، تامین منابع مالی برای رشد کشور، یک مسئله خواهد بود.
از لحاظ بافت سیاسی نیز کشور یمن یک بار تجزیه را در قرن بیستم تجربه کرده است؛ یمن جنوبی به پایتختی «عدن» و یمن شمالی با مرکزیت «صنعا».
در حال حاضر هم که بیش از پنج سال است یمن با یک جنگ تجاوزکارانه و نابرابر دست و پنجه نرم میکند، ائتلاف متجاوز سعودی از همین واگرایی شمال و جنوب به نفع خودش بهره میبرد، که البته، پرداختن به آن، مطلب جداگانهای را میطلبد.
اما، نکتهای که به بحث ما مربوط میشود، این است که یمن علاوهبر اینکه در آینده مشکل منابع مالی خواهد داشت، مثل کشور عراق نهاد وحدت بخش نیز ندارد؛ نهادی که فصلالخطاب و مورد احترام بخش اعظم جامعه باشد. نبود همین نهاد وحدت بخش، شرایط پس از جنگ در این کشور را مبهم میکند.
وضعیت مثبت عراق
اما، همانطور که اشاره شد، کشور عراق بر خلاف بسیاری از کشورهای دیگر، عوامل بالقوه برای خروج از بحران را دارد؛ این کشور دارای بزرگترین ذخیره نفتی جهان است و علاوهبر آن، چاههای نفت این کشور هماکنون قابل استحصال هستند و دولت از این طریق میتواند بخش زیادی از مشکلات مالی خود را حل کند. وجود چنین منبعی، از این جهت نیز اهمیت دارد که دولت بغداد برای بازسازی عراق، دست گدایی به سوی کشورهای ثروتمند و یا نهادهای مالی جهانی، مثل صندوق بینالمللی پول، دراز نمیکند.
از لحاظ سیاسی نیز همانطور که اشاره شد، عراق نهاد مرجعیت دارد این نهاد در نبرد با داعش، نقش قاطع خود را برای ایجاد ثبات و غلبه بر تکفیریها، به همگان نشان داده است. علاوه بر آن، مرجعیت تاکنون جلوی جنگ داخلی(شیعه و سنی) را گرفته است و در ارتباط با مسائل حساس کشور، با صدور فتوا، میتواند جامعه عراق را از بحرانها عبور دهد.
اما، همانطور که گفته شد، داشتن ظرفیتها، یک چیز است و بهرهبرداری از آنها، چیز دیگر. پیش از این ذکر شد که نیروهای واگرا در عراق به شدت فعال هستند و با وجود این ظرفیتها، کشور عراق هنوز نتوانسته است شرایط پس از جنگ را به خوبی مدیریت کند.
مقامات سیاسی عراق از سال 2011 که آمریکا نیروهایش را از این کشور خارج کرد، به هر دلیلی نه تنها نتوانستند شرایط را برای رشد و توسعه کشور مهیا کنند، بلکه به قدری بد عمل کردند که تروریستهای داعش از سال 1393 تا سال 1396 در این کشور جولان دادند، شهرها را ویران کردند هزاران بیگناه را نیز به کام مرگ فرستادند.
همین غفلت سیاستمداران عراقی از ظرفیتهای ملی موجود، باعث شد که آمریکا نیز به عراق برگردد و در این کشور بماند؛ در سال 1393 آمریکا به بهانه مبارزه با داعش و در قالب «ائتلاف بینالمللی ضد داعش»، وارد عراق شده است و هنوز هم حضور دارد و به هیچ قیمتی هم نمیخواهد این کشور راترک کند.
مشکل کجاست؟
با توجه به دو ظرفیت مهمی که در عراق برای بازسازی و رشد مستقل وجود دارد، سوال مهمی که مطرح است که چرا در عراق معمولا مسیرهای انحرافی بر مسیر اصلی که وحدت و توسعه است، غلبه میکنند؟
هرکس ممکن است که برای این پرسش، پاسخی داشته باشد، ولی بهنظر میرسد که علتالعلل شرایط فعلی، نبود خودباوری در میان برخی از سیاستمداران و مقامات عراقی است. این خودباوری در افرادی مثل «نوری مالکی» نخستوزیر پیشین، «هادی عامری» رئیس ائتلاف «فتح» و برخی شخیصتها وجود دارد، اما متأسفانه قبله برخی از سیاستمداران عراقی، هنوز غرب و آمریکا است و آنها بدون توجه به ظرفیتهای داخلی، نگاهشان به منابع مالی، حمایتهای سیاسی و نظامی آمریکا است.
آنها باور ندارند که میتوان به آمریکا پشت کرد و بدون کمکهای این کشور، میتوان روی پای خود ایستاد. به همین خاطر است که معمولا از آمریکا بهعنوان یک شریک اسم میبرند و البته، با این موضعگیریهای خود، به ملت عراق توهین میکنند، چرا که آمریکا در دهههای گذشته نه تنها برای عراق یک شریک نبوده، بلکه مصیبتهای بزرگی را نیز متوجه عراقیها کرده است.
اگر این گرایش نبود، از همان روز 15 دی سال گذشته که پارلمان عراق، خروج نیروهای بیگانه از کشور را تصویب کرده بود، آمریکا عراق را ترک میکرد. در هر حال، این ظرفیتهای منحصر به فردی که در عراق وجود دارد، متأسفانه از سوی برخی چهرهها و جریانهای سیاسی این کشور نادیده گرفته میشود.
کارنامه مصطفی کاظمی
مصطفی کاظمی هر چند مدت زمان زیادی نیست که بر پست نخستوزیری عراق تکیه زده است، ولی از همین مدت اندک نیز میتوان دریافت که او آن سیاستمداری نیست که مردم عراق انتظارش را داشته باشند.
کاظمی با مذاکراتی که با آمریکا راه انداخته است، میخواهد بگوید که اهل معامله است و میخواهد این معامله را در چارچوب منافع ملی عراق انجام دهد. اما، او نمیداند که طرف مقابل وی اصلا قابل اعتماد نیست و از هر وسیلهای (بهویژه، مذاکره) برای تداوم حضور نامشروع خود استفاده میکند.
در هر حال، این انفعال کاظمیدر برابر آمریکا، احتمالا برای او و دولتش مسئله خواهد
شد.
کاظمی احتمالا از عمق کینه ملت عراق نسبت به آمریکا، بیخبر است و یا اینکه چنین کینهای را نادیده میگیرد. همین کافی است که به مرور زمان میان کابینه او و سایر نهادهای سیاسی عراق شکاف بیندازد.
مردم عراق آمریکا را حامیصدام، حامیداعش و حامیرژیم صهیونیستی میدانند و هرگز سر صلح با کاخ سفید را ندارند. اما، بهنظر میرسد که کاظمی به آمریکا بهعنوان یک شریک مینگرد و در خوشبینانهترین حالت، میخواهد که آمریکا را از یک کشور متخاصم، به یک کشور دوست
تبدیل کند.
این ذهنیت کاظمی، کار را برای دولتش سخت خواهد کرد. زیرا نه آمریکا(همان طور که ذکر شد) قابل اعتماد است و نه مردم عراق سر دوستی با آمریکا را دارند.
مردم عراق میخواهندکه این کشور با تکیه بر ظرفیتهای داخلی خود، کار بازسازی و توسعه کشور بهطور مستقل را آغاز کند، ظرفیتهایی که متأسفانه نادیده گرفته میشود.