سیاههای از بهانهجوییهای اصلاحطلبان
اصلاحطلبان؛بهانهها و توهمها
مهدی امامقلی
رهاورد دولتی که اصلاحطلبان در 6 سال گذشته از آن حمایت کردهاند، «تقریباً هیچ» بوده است، از سویی گرانی و افزایش نرخ تورم و قیمتهای چند صددرصدی در بخشهای مسکن و خودرو و از سویی دیگر شیب تند دزدی و فساد و اختلاسهای 13 و 15 هزارمیلیاردی صندوق ذخیره فرهنگیان و بانک سرمایه و شاهکار دلار جهانگیری با هدررفت 216 هزار میلیارد تومان از کیسه بیتالمال. حالا حقوقهای نجومی و وجود حدود 3 هزار فیش حقوقی 20 تا 50 میلیونی کارگزاران دولت تدبیر و امید و واگذاریهای مسئلهدار در دهها مورد به نام خصوصیسازی و فساد در صنعت خودرو و آمارهای بد اقتصادی در شاخص فلاکت، نرخ بیکاری، حجم نقدینگی، بدهیهای دولتی و قسعلیهذا را هم اضافه کنید.
مدعیان اصلاحات که حل مشکلات کشور را به زلف برجام گره میزدند، همچنین به این باور رسیدند که از مذاکره و دیپلماسی نیز آبی گرم نشده و نتیجهاش تشدید تحریمها و تهدیدات بیسابقه علیه ملت و دولت ایران بوده است.
طیفی که از کتاب دیپلماسی فقط فصل عرف و نزاکتهای بینالمللی را خوب خوانده و اداواطوارهای دیپلماتیک از لبخند و قدم زدن تا عکس یادگاری گرفتن را خوب بلد بودند، بیآنکه بدانند زیر پای چه چیزی را امضاء میکنند توافقی را ساختند و پرداختند که وقتی طرف مقابلش زیر میز زد و شروع کرد به خشتک سرکشیدن و هنگامه به پا کردن، بهیکباره پا پس کشیدند و در برابر تشدید تهدید و تحریم از رهبری مایه گذاشتند که تصمیم نظام بود! روزنامههایشان هم که با تیترهایی چون «فتحالفتوح دیپلماسی ایران»، «آغاز عصر ایرانی»، «انفجار امید»، «پیروزی بدون جنگ»، «حصر ایران شکست»، «خجسته باد این پیروزی» و... به استقبال برجام رفته بودند و کلاه «امیرکبیر» را روی سر ظریف گذاشتند و او را «آرش کمانگیر» و «مصدق زمان» دانستند درنهایت ناو آمریکایی لینکن را روی جلد رسانههایشان نقش کردند.
اول: فرار از مسئولیت
به دلیل فرجامِ بدِ برجام و دولتی که نتوانسته گرهای از مشکلات فروبسته این مرزوبوم بگشاید، تکنوکراتهای زراندوز و رندانِ دوم خردادی برای فرار از مسئولیت دستبهکار شدند تا با طراحی سناریوهایی بگویند که در بروز و ظهور مشکلات امروزی کشور، ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه در کار بودند الا اصلاحطلبان!
1. دولت قبل
مدعیان اصلاحات وقتی اوضاع را قمر در عقرب دیدند، ابتدا در تاریکخانههای خود کنج عزلت گزیدند ولی بعداً ازترس تنهایی و منکوب شدن در افکار عمومی به خیال اینکه راهی گزیده و چراغی روشن کردهاند بهترفندهای همیشگی خود روی آوردند؛ اولین آن «دولت قبل» بود! گفتند مشکلات کنونی کشور که به ما تحمیل شده، همهاش تقصیر دولت قبل بوده که هرچه ساخته صرفاً هزینه بوده است و بس؛ مسکن مهر را «مزخرف» خواندند و بعدتر از آن، شب پرداخت یارانه را «شب عزای دولت» دانستند.
2. نمیگذارند کار کنیم
دولتی که به «دولت وعدهها» و «دولت محرمانهها» و به قول خودشان «دولت تگلرام و برجام» شهره شده بود، وقتی نتوانست گزارشهای صدروزه خود را ارائه و ادامه دهد، در مواجهه با رقیبان و منتقدان به «نمیگذارند» و «نمیخواهند» متوسل شد. حسن روحانی علناً و آشکارا بیآنکه لحظهای صدایش بلرزد و قلبش به درد آید، چشم در چشم آدمهایی که به امیدهایی او را برگزیده بودند نگفت که نشد، که نتوانستم بلکه با طرح گزاره «کاسبان تحریم» گفت: «اقلیتی کارشکن و دروغپراکن» «از لغو تحریمها ناراحتاند».
3. شعار مرگ بر آمریکا
شکست برجام به حدی برای روحانی و مدعیان اصلاحات محرز بود که برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت، آن را بر گردن «شعار مرگ بر آمریکا» و «موشکهای ضد اسرائیلی» و مواضع ضدآمریکایی ائمه جمعه کشور و فرماندهان عالیرتبه نظامی انداختند.
4. دولت سایه
آنها همزمان، «دولت سایه» را بهانه کردند؛ هرچند عدهای خیرخواه سادهاندیش نیز آب در آسیاب او ریختند و بیآنکه پیش از آن به توجیه افکار عمومی بپردازند در محافلشان زیر گوش یکدیگر گفتند در آمریکا و اروپا هم دولت در سایه هست! اما طرح گزاره «خصولتیها»، «دولت پنهان» و «دستهای پشت پرده» از سوی اتاق فکر تدبیر و امید هم نتوانست نه خودشان و نه کسی را قانع کند.
5. بدشانسی دولت
به همین خاطر بود که بعدازآن گزاره «بدشانسی دولت» را مطرح کردند؛ «بدشانسترین رئیسجمهور» را تیتر روزنامههایشان کردند و نوشتند «با توجه به سلسله رخدادهایی چون زلزله، ناآرامیهای دیماه، بازگشت تحریمها، استیضاح چند تن از وزرای روحانی بهعنوان یاران نزدیک رئیسجمهور و وقوع سیل و بحران ملخ، باید گفت که دولت روحانی بدشانسترین دولت در تاریخ 40 سال اخیر جمهوری اسلامی بوده است.». حتی در برههای هجوم ملخهای مهاجر را هم اضافه کردند و نوشتند: «ترامپ، سیل، زلزله و ملخ همه از نشانههای بدشانسی حسن روحانی است»!
6. کمبود اختیارات
«کمبود اختیارات» و «دولت بیاختیار» کلیدواژههای دیگری بود که تئوریسینهای پشت پرده در کارپوشه روحانی نهادند تا او غیرمنصفانه درخواست «اختیارات ویژه» بکند! شرایط جنگ اقتصادی را با دوران دفاع مقدس مقایسه کردند و بنیصدر، بیتوجه به ظرفیتهای گستردهای که در اختیار رئیسجمهور است و به اعتراف خیلی از همان اصلاحطلبها در هیچ جای جهان وجود ندارد، شروع به بهانهتراشی کردند. در ابتدا القا کردند که منظورشان اختیار در مذاکرات است اما مدتی نگذشت که کاشف به عمل آمد منظورشان اختیاراتی است که از شنیدن آن خنده میآید خلق را! دبیر حزب اتحاد ملت گفت: «روحانی در مدیریت صداوسیما و دیگر دستگاههای فرهنگی اختیار ندارد یا هیچاشرافی بر قاضی صادرکننده حکم فیلترینگ ندارد!»
7. ضعف ساختارها
از همین منظر بود که «جمهوری سوم و تغییر قانون اساسی» را مطرح کردند. قوچانی در 16 تیرماه 98 در تیتر یک روزنامه سازندگی با مطرح کردن «جمهوری سوم» پیشنهادهای دهگانهای را برای اصلاح قانون اساسی مطرح کرد و درنهایت نوشت: «بهترین زمان برای طرح بازنگری قانون اساسی، در انتخابات ریاستجمهوری 1400 است تا نامزدهای ریاستجمهوری از موضع ملی در یک رفراندوم واقعی بتوانند راهکار خود را به مردم ارائه کنند. شعار «اصلاح قانون اساسی بر اساس قانون اساسی» با حفظ اصول جمهوریت و اسلامیت آن تنها شعار مترقی در انتخابات ریاستجمهوری 1400 است.» دم خروسشان هم در حرفهای حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران بیرون زد و طینت و نیت واقعی کسانی که روزگاری به دنبال ریاست جمهوری مادامالعمرهاشمیبودند را برملا ساخت. مرعشی، تکنوکراتِ کارگزارانی در 22 تیر 98 در مصاحبه با روزنامه شرق با بیان اینکه «ساختار سیاسی باید عوض شود» گفت: «یا باید همه قدرتها به رئیسجمهور داده شود یا رهبری فردی را بهعنوان نخستوزیر به مجلس پیشنهاد کند» و «وقتی میگوییم دولت؛ یعنی در کنار تشکیل کابینه، سیاستهای قضایی و مباحث فرهنگی و امنیتی از دولت جدا نباشد و بالاترین مقام قضایی وزیر دادگستری باشد»! وی همچنین در اظهارات مضحکی مدعی شد: «اگر این تغییر مورد توافق نیست، باید بپذیریم قدرت در دولت متمرکز شود و بخش زیادی از اختیارات مستقیم رهبری بر اساس قانون اساسی ازجمله هماهنگی قوای سهگانه در حوزه دولت بیاید؛ همین شد که در روزنامه سازندگی هم مقالهای با عنوان «گذار از فرد به نهاد» منتشر کردند و در ستیز با ولایتفقیه از ضرورت «ولایت واتیکانی» سخن گفتند.
مصطفی تاجزاده، فعال اصلاحطلب هم در 26/3/98 در مصاحبه با شرق با بیان اینکه «مهمترین راهحل، اصلاح قانون اساسی است» و «قبل از هر بحث و هر تغییر و تحولی باید مدل نظارت اصلاح شود» گفت: «ساختار کنونی پاسخگو نیست».
8. نظارت استصوابی
نظارت استصوابی هم گزینه دیگری برای فرار از پاسخگویی بود. گزینهای که از ابتدا تاکنون با حیات سیاسی اصلاحطلبان گره خورده و همواره آن را سدی در برابر اهداف و اقدامات رادیکالی خود دیدهاند. مدعیان اصلاحات در برههای بهویژه بعد از غائله نماینده سراوان و بروز و ظهور نشانههایی از بیبرنامگی و بیعملی در فراکسیون امید و شهرداری تهران، درخصوص عملکرد ضعیف مجلس و شورای شهر پنجم، آن را محصول نظارت استصوابی شورای نگهبان دانستند.
سعید حجاریان، یکی از تئوریسینهای جبهه اصلاحات در 13 مرداد 98 در گفتوگو با سازندگی نیروهای اصلاحطلب مجلس را نیروهایی «درجه دوم» و در سطح «دُز خفیفِ اصلاحطلبی» تعریف کرد. وی در این مصاحبه گفت: «شما انتخابات دوره دهم مجلس را نگاه کنید! با عرض معذرت از نمایندگان تهران، عملاًً تیم دسته دوم منسوب به جریان اصلاحات امکان ورود به پارلمان را پیدا کرد. این نیروها دُز خفیف اصلاحطلبی بودند اما بههرحال توانستند در تهران اصولگرایان را به ضیق و خناق بیندازند و سی به صفر شکستشان دهند. پس، جریانی که تا این حد گلخانهای است و تاب دز خفیف اصلاحات را هم ندارد، در صورت وجود دز قوی سرنوشتی نامشخص خواهد داشت.»
محمد عطریانفر هم در مصاحبه با شرق گفت: «ما باید بهجای کار روی انتخابکنندگان که متأسفانه تا حدودی دلسرد شدهاند، بر انتخابشوندگان متمرکز شویم... اصلاحطلبان باید هنرشان در گفتوگو باشد تا با استفاده از این ابزار راهگشا، موانع را برای حضور افراد لایق در مجلس برطرف کرد.... شورای نگهبان با اختیارات فعلی یک واقعیت است؛ ما باید تقابل شکننده با شورای نگهبان را از بین ببریم و با گفتوگو از میزان رد صلاحیتها بکاهیم.»
اصلاحطلبان از «سهم نظارت استصوابی در کاستیهای اصلاحطلبانه» سخن گفتند و البته به این سؤال پاسخ ندادند که در انتخاب مدیران و سیاستگذاریهایی مانند ارز 4200 تومانی، واگذاریهای مسئلهدار، حقوقهای نجومی و از همه مهمتر قًرق منصبها و پستهای دولتی مگر نظارت استصوابی هم دخیل بوده است؟ یا آنکه اگر هم سران و محکومان فتنه 88 رد صلاحیت نشده و در انتخابات شرکت میکردند، مفروض که پیروز هم میشدند (که البته حاشا و کلاً که ملت وقعی به آنها بگذارند!) در حوزه اجرایی و تقنینی کشور چه کاری و چه انتصاب و انتخابی میخواستند انجام بدهند؟ مگر از جناب آقایان روحانی، جهانگیری، نوبخت، واعظی، آخوندی، ربیعی، عارف و فراکسیون برآمده از «تکرار میکنم» نزدیکتر به اصلاحطلبان هم کسی بوده و هست؟
9. روحانی نمیتواند حرفهایی را بیان کند
«روحانی نمیتواند حرفهایی را بیان کند» نیز گزارهای بود که از سوی کارگزاران مطرح و البته در نطفه هم خفه شد چه آنکه بعدازاین همه بهانهجویی و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت، اینیکی بهانه، قدرت چسبندگی در افکار عمومی را نداشت. قوچانی، مشاور رسانهای نهاد ریاست جمهوری و البته نیروی رسانهای کارگزاران و فعال اصلاحطلب در مطلبی نوشت: «مشکل روحانی فقط این نیست که رسانههای دولتی در بیان مواضع دولت نارسا هستند، مشکل اصلی در اینجاست که روحانی نمیتواند ناگفتههایش را بیان کند چراکه حرفهای او بخشی از برنامه بزرگی است که باید برای صلح، توسعه و آزادی ایران انجام شود و بیان این سخنان ممکن است تحقق آنها را به تأخیر بیندازد.»
10. اعلام برائت
اما آن حرفها و سناریوها برای فرار از مسئولیت به درِ بسته خورد و نتوانست افکار عمومی را توجیه کند. شاهد مثال آنکه روحانی چندی پیش در هیئت دولت گفت: «اعتراف میکنم این 98 آن نود و هشتی که ما میخواستیم نیست.» البته پیشازاین سعید حجاریان در یادداشتی نوشته بود: «روحانی استعفا دهد تا اسفند امسال در ۲ انتخابات همزمان، مجلس و دولتی همسو شکل بگیرد.» صوفی، عضو شورای عالی اصلاحطلبان هم در گفتوگویی اعلام کرده بود: «توصیه ما به روحانی همچنان استعفا است.»
مدعیان اصلاحات در کنار بهانهجوییها، همزمان در برهههایی نسبت به عملکرد فراکسیون امید و شورای پنجم شهر دست به انتقاد و گلایه زدند تا آنجا که رسانههای اصلاحطلب در مطالب و عناوینی مانند «ستون پنجمهای امیدی» نمایندگان اصلاحطلب مجلس و شورای شهر تهران را «غیرخودی»، «ستون پنجمی»، «مایه آبروریزی» اصلاحطلبان، «ناآشنا به امور شهری»، «پوپولیست» و «سیاسیکار» نامیدند.
دوم: «انقلاب و گلوله»؛
اولتیماتوم و تئوریسازی شورش
قابلتأمل آنکه قریب بهاتفاق اصلاحطلبان در چند ماه گذشته بر «شکست» و «بحران هویت» جبهه اصلاحات اعتراف کردند و از ضرورت «بازسازی» سخن گفتند. خاتمیو تاجزاده و زیباکلام گفتند «مردم دیگر به تکرار میکنم روی خوش نشان نمیدهند» مردادماه سال جاری بود که کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی در مصاحبهای ابعاد بحران هویت در جبهه اصلاحات را تشریح کرد و گفت که «از ۷۶ تا به امروز جریان اصلاحات مکرر گفته است که میخواهد اصلاحات کند اما هرگز روشن نکرده است به دنبال اصلاح چه چیزی است» بر همین اساس بود که علیرضا علویتبار از فعالان و نظریهپردازان اصلاحات چند روز پیش (26/6/98) گفت: «اگر اصلاحات خود را بازسازی نکند شکست میخورد.»
یک: مشارکت مشروط
از بحرانها و اختلافها میان اصلاحطلبان و به سنگ خوردن بهانهجوییها پیشبینی میشد که شعله شکسته و رو به باد اصلاحات هرلحظه به خاموشی بگراید. ازاینرو از میان بهانهجوییها، باید همزمان با سناریوی همیشگی و نخنمای «نظارت استصوابی»، تنها راه علاج یعنی «مشارکت مشروط» مطرح شود. به همین دلیل از اواخر سال گذشته این دو گزاره همپا و همزمان در رسانههای زنجیرهای برجسته شد؛ آن زمان که حجاریان، مشارکت مشروط را مطرح کرد و گفت: «باید از فرصت انتخابات استفاده کرد» و اگر نشد، «عطای انتخابات را به لقایش بخشید.»
دو: اعتراض خیابانی
مدعیان اصلاحات برای آنکه بسترهای تحقق «مشارکت مشروط» را تمهید کنند از اوایل سال جاری و در راستای عملیاتی کردن «فشار از پایین و چانهزنی از بالا»، اعتراضات دانشجویی وکارگری را کلید زدند تا هم تمرین اعتراض و آزمودن فضای اجتماعی و سیاسی باشد و هم اولتیماتومیبه نظام؛ البته اولتیماتومیکه در واقع، فرار رو به جلویی است که آنها در پیش گرفتهاند.
جالب آنکه، آنها با چراغ سبز نشان دادن به ضدانقلاب و اپوزیسیون (دختران انقلاب و چهارشنبههای سفید و...) فقط در حوزه زنان، 7 پروژه را در 6 ماه گذشته دنبال کردند و آنها را در صدر اخبار رسانهها قرار دادند؛ 1) پیامک حجاب (کشف حجاب در خودرو) 2) تجمع حجاب در دانشگاه تهران 3) ورود زنان به ورزشگاه 4) موتورسواری زنان 5) کاهش سن ازدواج و 6) غائله دختر آبی.
از اینرو مواضع اخیر حجاریان درخصوص لزوم «اعتراض» و «زبان انقلاب و گلوله» که به نوعی اولتیماتومیعلیه نظام است را باید در این بستر ارزیابی کرد. وی نوشت: «این یادداشت را با تکرار عبارت مشهور مهندس بازرگان در دادگاه نظامی به پایان میبرم. وی گفت، ما آخرین گروهی هستیم که با زبان قانون با شما صحبت میکنیم. این عبارت او درواقع، ناظر به پیدایش شرایط امتناع سیاست در ایران بود. چنانکه شاهد بودیم از آن مقطع به بعد، زبان گلوله و انقلاب جایگزین زبان سیاست شد. معالوصف، با توجه به تجربه تاریخی و شرایط اکنون لازم است هر کنشگر سیاسی سه پرسش اساسی را پاسخ گوید؛ الف) آیا انتخابات در ایران ممکن است؟ ب) آیا اصلاحطلبی در ایران ممکن است؟ ج) آیا سیاستورزی در ایران ممکن است؟ که فیالواقع باید پرسشها را از انتها به ابتدا پاسخ گفت.»
ذکر این نکته نیز جالب است که صادق زیباکلام، اول هفته جاری در یادداشتی نوشت: «امروز اقبال مردم به اصلاحطلبان کاهش یافته» و «اصلاحطلبان اعتبار اجتماعیشان را از دست دادهاند» و «اگر از دختر یا پسری که در 22 خرداد 76 متولد شده و الان دانشجو است بپرسیم که اصلاحطلبی چیست و اصلاحطلب چه کسی است واقعاًًً نمیتواند جوابی بدهد.»
او با تأکید بر بحران هویت در جبهه اصلاحات آورده بود: «خیلی از چیزهایی که اصلاحطلبان و رهبری اصلاحات میگویند بر سر زبان اصولگرایان هم هست. خب پس چه فرقی بین اصلاحطلبان و اصولگرایان وجود دارد؟... تصور میکنم مهمتر از اینکه اصلاحطلبان امروز بگویند باید با جریان اعتدال ائتلاف بکنیم یا نکنیم باید بگویند استراتژی اصلاحطلبان چیست و آن عنصر هویتی که ما را از اصولگرایان و اعتدالیون جدا میکند چیست؟»
زیباکلام تأکید کرده بود: «بنابراین فوریترین گامیکه اصلاحطلبان باید در این شرایط بردارند، این است که استراتژی خود را تعیین کرده و هویت اصلاحطلبی را تعریف کنند.»
با توجه به آنچه در فوق آمد ذکر این نکته نیز ضروری است که حجاریان و همفکرانش در حالی متوهمانه از «زبان گلوله و انقلاب» حرف میزنند و سودای تکرار اغتشاشهای خیابانی را در سر میپرورانند که بهانهتراشیها برای فرار از مسئولیت مشکلات کشور جواب نداده و از سویی وضعیت معیشتی و اقتصادی کشور بهقدری بغرنج است که اصلاحطلبان اتوکشیده و روشنفکرنما که در به تاراج بردن بیتالمال ید طولایی دارند و در باستیهیلزها به ستیز عدالت برخواسته و خامه تیز کرده و در بیانیهشان میگویند «راه توسعه از عدالت میگذرد» سالهاست که در نظر افکار عمومی مردهاند و بزک مرده اصلاحات، کوشش محکوم به شکست و آب درهاون کوبیدنی است که کاری به پیش نمیبرد.
باید به آنان گفت که به توهم دنکیشوتی خود دامن نزنید و پیش از هر اقدامی گرههای کور دولت موردحمایتتان را باز کنید و مسئولیت اشتباهتان را بپذیرید. همچنین قبلتر از همه، اصلاحات بیسر و یا صدسر خود را سامان دهید و به جای قمپزدرکردن و اولتیماتوم دادن به نظام و رهبری، ضعفها، مشکلات و دعواهای داخلی خود را حل کنید!