سواد رسانهای در مقابل امپریالیسم رسانهای
محمد محمدی
کسی که دارای سواد رسانهای در سطح قابل قبول است این توانایی را دارد که با نگاهی فعال و انتقادی به محتوای پیام رسانهها؛ ماهیت، هدف و منبع یک پیام رسانهای را درحد توان تشخیص دهد. چنین فردی عموما در مواجهه با یک پیام رسانه ای به طرح این سوالها میپردازد:
چه کسانی این پیام را به وجود آوردهاند؟ این پیام چه ارزش یا دیدگاهی را با چه ترفندی عرضه میکند؟ و اصلا چرا این پیام ارسال شده است؟
آموزش سواد رسانهای به دلیل آسیبهای رسانهها در کنترل افکار با توسل به ترفندهای پیچیده، ابتدا در کشورهای اروپایی، کانادا، آمریکا، ژاپن و سپس در سایر ممالک جهان مرسوم شد. در ایران نیز آموزش این دانش و مهارت راهبردی از اواسط دهه ۸۰ شمسی در سطح دانشگاهها و از سال ۹۵ در مقطع متوسطه باتصویب درس تفکر و سواد رسانهای و تالیف کتابی با همین عنوان آغاز شده است.
وضعیت سواد رسانهای در ایران طبق تحقیقات کارشناسان اصلا در سطح مطلوبی نیست؛ براساس آخرین پژوهش صورت گرفته، نمره سواد رسانهای در کشور ما ۱۲ از 100 اعلام شده است. در این مورد رابطه چندانی میان سطح تحصیلات با میزان سواد رسانهای برقرار نیست، اما تاثیر میزان مطالعه بر افزایش سواد رسانهای به اثبات رسیده است. البته با وجودی که سواد رسانهای پرسشهای انتقادی مهمی را در خصوص آثار رسانهها مطرح میکند، اما این فرایند اصلا یک جنبش ضد رسانه نیست بلکه هدف آن محافظت از مخاطب در برابر آثار سوء برخی رسانههاست.
کارشناسان رسانه بر این باورند که امپریالیسم خبری و رسانهای در منطقه غرب آسیا ابعاد خاصی دارد و منطقه خلیج فارس با واقع شدن در شاهراه ارتباطی اروپا و آسیا و با دارا بودن ذخایر عظیم انرژی، حجم مهمی از سخنپراکنی بینالمللی را به خود اختصاص داده است.
سانسور جنایات جنگی، نفرتپراکنی، دامن زدن به اختلافات قومی و مذهبی، برجسته سازی بعضی اخبار همچون اختلافات فرقهای و به حاشیه راندن برخی خبرهای دیگر همچون پیادهروی عظیم اربعین و استفاده از فنون اقناع؛ نمونههایی از ترفندهای مورد استفاده در رسانههای نظام سلطه است. فنون اقناع آنچنان موثر است که میتواند سخنان دوستانه و تبریکگویی نوروز را از کسانی که طراح و مجری بزرگترین تحریمهای تاریخ علیه یک ملت بودهاند برای مخاطبانی در میان همان ملت باورپذیر کند!
اختلاف افکنی میان اقوام و مذاهب از سوی رسانهای چون بیبیسی به حدی است که بارها واکنش مخاطبان آگاه را درپی داشته است. اگر زمانی در گذشته مستر جیکاک از بیسوادی و ناآگاهی مردم در جهت مطامع انگلستان بهره میبرد، امروزه رسانههای این قدرت سلطهگر با ایجاد بعضی جاذبهها و سوارشدن بر موج نارضایتیها؛ از بیسوادی رسانهای بخشی از مخاطبان درجهت مقاصد خود بهره میبرند. البته بسیاری از کاربران، بینندگان و حتی بعضی از میهمانان در برنامههای مختلف این شبکه کاملا به این شیطنتها و برخی استانداردهای دوگانه آن واقفند که نمونه اخیر آن اعتراض به عدم تروریستی خواندن حادثه تروریستی اهواز توسط این رسانه بود.
در برهههای حساس و تاریخی کشورهای منطقه همچون انتخابات، رسانههای بیگانه میتوانند به طور ضمنی و غیرمستقیم خواستههای خود را به بیننده القاء کنند. نمونه آن در انتخابات سال 88 ایران، پوشش 24 ساعته این رویداد ملی و دمیدن بر آتش اعتراضها و پیگیری اختلافها بود. در این مورد تحقیقات و مقالههای آکادمیک بسیاری موید هدفدار بودن بیبیسی فارسی در خبرپراکنیهای مرتبط با انتخابات بوده است.
سابقه انگلستان در حذف زبان فارسی از شبه قاره هند، ایجاد فرقههای مذهبی، اشغال ایران و غارت منابع نفتی، اختلافافکنی در صفوف مشروطهخواهان، ترغیب آمریکا به اجرای طرح نقشه کودتا در 28 مرداد، حمایت از صدام درجنگ تحمیلی و دخالت رسانهای در انتخابات ایران و موارد بیشمار دیگر بر کسی پوشیده نیست. با این حال رسانههای این استعمار پیر با ایجاد جذابیت، بهرهگیری از مشکلات داخلی، سوء استفاده از ضعف حافظه تاریخی و ضعف سواد رسانهای مخاطبان؛ کماکان به دنبال دستیابی مجدد به سلطه تاریخی با اثرگذاری بر اذهان عموم مردم هستند. در این رویکرد، تاختن به یکپارچگی و منافع ملی ایران، حمایت از تجزیهطلبی و القای نبود راهکار داخلی در حل مشکلات اقتصادی، از اولویتهای اصلی این رسانه در طی این سالها بوده است. تلاش این رسانه بر القای تصور بالا ماندن نرخ ارز با وجود کاهش شدید آن در بازار وهمچنین استفاده هدفدار از واژه نوسان در قیمت ارز به جای اذعان به کاهش، تنها یک نمونه از این رویکرد است.
آثار مخرب سوءاستفاده از بیسوادی رسانهای محدود به رسانههای تصویری بیگانه نیست و درفضای مجازی و شبکههای اجتماعی داخلی نیز این معضل، اظهر من الشمس است. شبکههای اجتماعی و فضای مجازی ضمن ایجاد بستر مناسب برای گردش آزاد اطلاعات و انعکاس انتقادها در کنار ارائه انواع خدمات علمی، آموزشی و اقتصادی؛ میتوانند فضای گسترده ای را برای انحراف اذهان ایجاد کنند. عدم ذکر منبع موثق، استفاده از تصویر یا فیلم آرشیوی و ارتباط دادن آن با مسائل روز، تحلیلهای بدون پشتوانه علمی، موجسواری بر احساسات، ارائه آمارها و نرخهای ساختگی و خلط حقیقت با دروغ؛ از روشهای متداول دربعضی شبکههای اجتماعی هستند. جمله مشهوری از مارک تواین با این مضمون که دروغ میتواند نیمی از دنیا را بپیماید در حالی که حقیقت هنوز کفش خود را نپوشیده! کاملا با رویکرد بعضی از کانالهای خبری در فضای مجازی مطابقت میکند. نشر گسترده یک دروغ بزرگ همچون سهم پنجاه درصدی ایران از دریای خزر- در حالی که هیچ سند معتبری دال بر آن ارائه نشد و در عین حال عدم پوشش وقایع مهم ملی همچون کودتای 28 مرداد و یا حادثه تروریستی اهواز آن هم از سوی کانالها یا سلبریتیهایی که مدعی وطنپرستی و عشق به ایران هستند، علامت سوال بزرگی را دراذهان مخاطب پرسشگر ایجاد میکند.
فناوریهای ارتباطی امروزه هرگونه پیام را بدون هیچ حصاری وارد ذهن و روان مخاطبان میکنند و در برابر این بمباران خبری تنها سلاح ممکن، افزایش سطح مطالعه و تقویت سواد رسانهای است. در این مورد، صدا وسیما با تولید برنامه «رسانش» حرکتی را آغاز کرد که در مقابل این میزان از هجمههای هدفدار اصلا کفایت نمیکند و بدیهی است که برنامههای بیشتری باید با تمرکز بر تقویت سواد رسانهای در شبکههای اصلی تلویزیون تولید و نمایش داده شود. هرچند شبکههای برون مرزی سیما مثل«پرستیوی» و«العالم» تلاش شایانی در تقابل با رسانههای نظام سلطه دارند اما در شبکههای سراسری و استانی نیز جای خالی پاسخ به شبهات ایجاد شده در رسانههای بیگانه و فضای مجازی کاملا به چشم میخورد.
برجسته کردن سلبریتیها در سیمای ملی بدون توجه کافی به نخبگان علمی و فرهنگی ،با ایده ارزشمند دانشگاه عمومی بودن این سازمان در تعارض است. در رسانه ملی بارها شاهد بودهایم که خبرنگار تلویزیون به قصد گرفتن مصاحبه به دنبال یک بازیکن معمولی فوتبال میدود اما در بسیاری از اوقات، نامی از یک معلم نمونه کشوری یا داور مسابقات علمی کشوری حتی در شبکههای استانی هم برده نمیشود!
با این اوصاف جذب هرچه بیشتر نخبگان، انعکاس پیوسته مشکلات واقعی مردم در رسانه ملی با تولید برنامههای تعاملی و پرداختن مجدانه تمامی نهادهای فرهنگی- آموزشی به آموزش سواد رسانهای، از راهکارهای موثر در مقابله با امپریالیسم رسانهای است.