kayhan.ir

کد خبر: ۱۴۴۹۳۹
تاریخ انتشار : ۲۵ مهر ۱۳۹۷ - ۲۱:۰۴

تو معنى کلمات همیشه زیبایى(چشم به راه سپیده)



دلم گرفت …
هر وقت دل بهانه‌ یاد تو را گرفت
شادی از آن بلند شد و غصه جا گرفت
ابریست آسمان دل بی‌قرار تو
بیخود نبود اگر که دوباره هوا گرفت
گفتم شبی شبیه تو ‌گریه کنم ولی
چشمم ز‌ اشک خشک شد آقا صدا گرفت
تو سوختی که سینه‌‌ام آتش گرفت و سوخت
تو روضه‌خوان شدی اگر این روضه پا گرفت
امروز هم بیا و بگو وای مادرم
آخر مریض خانه‌ مولا شفا گرفت
راحت شدند اهل مدینه ز رفتنش
این خانه‌ علیست که دیگر عزا گرفت
در آخرین وصیت زهرا دل علی
از روضۀ حسین و غم کربلا گرفت
 محمد‌علی بیابانی

بهار رویا
 تو آفتاب یقینى، بهار رویایى
طراوت گل سرخى، نسیم صحرایى
 تو ابر منقلب چشم‌هاى پرهیزى
تو قطره‌قطره‌ باران ناشکیبایى
 تو فصل رویش عشقى، نگاه مجنونى
تو آبشار صمیمیتى، تو لیلایى
تو نرم و سبز و لطیفى، تو موج احساسى
 تو روح پاک مسیحى، تو دست موسایى
 تو لحظه‌هاى خوش خاطرات شیرینى
تو باغ عاطفه‌هایى، امید فردایى
 تو جلوه‌ سحرى، آبروى انسانى
 تو نور روشن صبحى، تو جام صهبایى
 تو گرم باده عشقى، بهار زیستنى
 تو شور و شوق شقایق به دشت دل‌هایى
 تو شعر خواجه شیراز و شمس تبریزى
 تو معنى کلمات همیشه زیبایى
محمد عزیزى

شکوفه صبح
اى کاش که انتظار معنى مى‌شد
بى‌تابى جویبار معنى مى‌شد
وقتى که سحر شکوفه صبح دمید
با آمدنت بهار معنى مى‌شد
کریم على‌زاده

در رکاب تو
بیا وَ گرنه در این انتظار خواهم مرد
اگر که بى‌تو بیاید بهار، خواهم مرد
به روى گونه من، ‌اشک سال‌ها جارى است
و زیر پاى همین آبشار، خواهم مرد
نیامدى و خدا آگه است، من هر روز
به ‌اشتیاق رخَت چند بار خواهم مرد
خبر رسید که تو با بهار مى‌آیى
در انتظار تو، من تا بهار خواهم مرد
پدر که تیغ به کف رفت، مژده داد که من
به روى اسب سپیدى، سوار خواهم مرد
تمام زندگى من در این امید گذشت
که در رکاب تو با افتخار خواهم مرد
پدر که رفت به من راستْ قامتى آموخت
به سان سَرو سَهى، استوار خواهم مرد
محسن حسن‌زاده لیله‌کوهى

بوی‌ خدا و عشق‌
مولای‌ من‌ ای‌ از تبار آب‌ و باران
 روح‌ لطیف‌ سبز هر فصل‌ بهاران‌
در التهاب‌ لحظه‌های‌ بی‌تو بودن‌
همچون‌ یتیمانیم‌، سر اندر‌گریبان‌
سوز دل‌ یاران‌ شفایش‌ یک‌ نگاه‌ است
 از سوی‌ تو ای‌ گمشده‌ از چشم‌هامان‌
مولای‌ من‌، مولای‌ من‌! آتش‌ گرفتم‌
چون‌ هیمه‌ای‌ سوزان‌ میان‌ باد و طوفان‌
پای‌ برهنه‌، می‌روم‌ در وادی‌ عشق
مقصد تویی‌ ای‌ آرزوی‌ هر مسلمان‌!
در ازدحام‌‌ اشک‌ و غم‌ با شب‌ نشستم‌
شاید تو را یابم‌ تو را ای‌ ماه‌ تابان‌!
قصد زیارت‌ می‌کنم‌ یارب‌ مدد کن‌
تا بشنوم‌ من‌ از حبیبت‌ صوت‌ قرآن‌
درد‌آشنایم‌ با شما ای‌ سوته‌‌دل‌ها
لطف‌ خدا را دیده‌ام‌ در ندبه‌هاتان‌
آدینه‌ها بوی‌ خدا و عشق‌ دارند
آدینه‌ صبحی‌ می‌رسی‌ خورشید رخشان
زهرا یزدان‌پناه‌

پُر از صدای تماشا
دوباره فصل شکفتن، دوباره شبنم ماه
دوباره خاطره‌ای از طراوتی دلخواه
پُر از نشانة شوق است کهکشان خیال
پر از صدای تماشاست کوچه‌های نگاه
گذشت یازده، امشب شب دوازده است
که عکس ماه بیفتد میان برکه و چاه
شلالِ گیسوی شب شد سپید از مهتاب
رسید پیک سحر، بر‌دمید صبح پگاه
کجاست ماه تمامی که عین خورشید است
سروربخش به ناگاه جانِ جان‌آگاه
جوانه زد دل آیین، شکفت شاخه دین
بهار باور مردم، سپید، سرخ، سیاه
که آن سلاله خوبان معدَلَت‌گستر
رسد به داد دل مردم عدالت‌خواه
بیا که دست امید است و دامن تو عزیز
بیا که منتظران تواَند چشم به راه
محمد‌جواد محبت