روایتی از كودتاى آمریکایی 28 مرداد 1332-عصر 27 مرداد با دستور سرکوب طرفداران نظام جمهوری مشخص شد:
مصدق، پاسبان مقام سلطنت
ساعت شش بعدازظهر هندرسن سفير آمريكا با دكتر مصدق ملاقات كرد. درخصوص محتواى مذاكرات رسما چيزى منتشر نشده است، در گزارش محرمانه سيا نيز از اين ديدار سخنى به ميان نيامده است. لذا روايتهاى متفاوتى در اين باره بيان شده است. دكتر مصدق درباره مذاكرات مىگويد:
«بيانات ايشان[لويى هندرسن] را كه آقاى علىپاشا صالح ترجمه نمودند سه موضوع بود: يكى اين بود شهرت اينكه آقاى سرلشكرزاهدى در سفارت ماست خلاف حقيقت است ديگر با رفراندومى كه در ايران صورت گرفت من مخالف بودم و سومى اين بود كه از ميدان سوم اسفند كه مىگذشتم مجسمه اعليحضرت شاه فقيد را كه برداشته بودند ديدم و بسيار متأسف شدم.»68
روايتى ديگر كه از قول هندرسن نقل شده محتواى مذاكرات را به گونهاى ديگر نقل مىكند كه البته با واقعيت نيز سنخيت بيشترى دارد، عميد نورى مدير روزنامه «داد» كه با سفير آمريكا روابط نزديكى داشته و يكى از همكاران كودتا به شمار مىرفت در اين باره مىگويد:
«... عصر آن روز[ 27 مرداد] در روزنامهها خواندم آقاى هندرسن سفير كبير آمريكا كه تازه از واشنگتن به تهران آمده به ملاقات دكتر مصدق رفته است. من با آگاهى از روحيه دكتر مصدق و وضعى كه تا به حال ديده بودم تصور نمودم بازهم ترتيب ملاقات را با سفير آمريكا داده است زيرا اين نوع ملاقاتها براى تأثير در افكار و محافل سياسى بر بقاى دولت نيمبند است از اين جهت با سفارت تلفنى با آقاى علىپاشا صالح تماس گرفته، گفتم پيغام مرا به آقاى سفير برسانيد كه بازهم ملاقاتى نموديد تا از آن بهرهبردارى براى تثبيت دولت ياغى شود؟
او گفت پيغام شما را مىرسانم. يك ربع بعد به من تلفن كرد، آقاى سفير كبير در پاسخ پيغام شما گفتند: اين ملاقات از آن ملاقاتها نبود. بلكه خودم از ايشان وقت گرفتم و صريحا اعلام نمودم چون دولت آمريكا ايران را در كام كمونيزم مىبيند، زيرا كشور شما در اختيار تودهاىهاست، ديگر رابطهاى با شما نخواهد داشت.
دكتر مصدق جواب داد، الان دستور مىدهم جلو تظاهرات تودهاىها را بگيرند خيال مىكنم اين استنباط شما صحيح نباشد.»69
عصر 27 مرداد دكتر مصدق به فرماندارى نظامى دستور داد با تظاهرات تودهايها مقابله شود و پس از آن نيز به سرتيپ رياحى امر كرد به حفظ امنيت در اطراف محوطه سفارت آمريكا و دفتر اصل چهار بپردازد.70
از هنگام غروب به بعد سربازان به دستجات حزب توده، كه در خيابانهاى تهران عليه آمريكائيها و شاه شعار مىدادند و خواهان جمهورى بودند حمله كردند. ضمن آنكه در اين روز (27 مرداد) دكتر مصدق دستور توقيف آيتالله كاشانى و مكى را نيز صادر نمود. آيتالله كاشانى دستگير نشد، مكى توقيف شد ولى مدتى بعد آزاد گرديد.
يكى از مهمترين و رايجترين مباحث مطرح در روز 27 مرداد بحث ساختار حكومتى بود. در اين چند روز نداهاى متفاوتى سرداده شد ولى در اين روز از ابتداى صبح حزب توده بهعنوان قوىترين متحد دكتر مصدق صريحا سلطنت را نفرين كرد و نداى جمهورىخواهى سرداد. خليل ملكى رهبر نيروى سوم هوادار جمهوريت بود. مردم نيز در سراسر كشور با تعرض به مجسمهها بهعنوان نمادهاى سلطنت پهلوى بىزارى خود را از اين دودمان به منصه ظهور رساندند و شواهدى نيز از توافق اكثريت سران درخصوص تمايل به جمهوريت وجود داشت.71 ولى دكتر مصدق با تمام قوا در برابر خواست عمومى مردم ايستاده بود و در شرايطى كه ملت ايران براى برداشتن يوغ سلسله سرسپرده پهلوى كاملا آماده شده بود او چون سدى در برابر اين «خواست ملى» ايستاد. دكتر مصدق در بيان عملكرد خود در پاسبانى از «مقام سلطنت» مىگويد:
«همه مىدانند كه عصر روز 27 مرداد دستور اكيد دادم هر كس حرف از جمهورى بزند او را تعقيب كنند.»72
از ميان شخصيتهاى دولتى دكتر فاطمى چون اسپند روى آتش در تب و تاب بود. او در اين چند روز با صراحت و شهامت بىمانندى شديدترين حملات را متوجه شاه و دربار نمود و ماهيت رسواى سلطنت پهلوى را آشكار ساخت. دكتر فاطمى با تمام قوا به خاندان دستنشانده پهلوى مىتاخت و قصد داشت در اين موقعيت پيشآمده خواست ملت ايران، در براندازى دودمان سلطنت را محقق سازد. دكتر سيدحسين فاطمى به سهم خود و حتى بيشتر از ظرفيت خود بار منويات ملى را بر دوش مىكشيد ولى مخالفت جدى دكتر مصدق، او را به بنبست رساند. و افسوس كه نتوانست ميان خواست ملى و مخالفت شخصى راه درست را برگزيند.
محمدعلى سفرى خبرنگار پارلمانى روزنامه باختر امروز در وصف روحيات دكتر فاطمى مىگويد:
«... در آن سه روز آن مرحوم[دكتر فاطمى] را هر وقت ديدم عصبانى و پرخاشگر بود. به ياد دارم در آخرين مصاحبه مطبوعاتى در بعدازظهر روز 27 مرداد وقتى مصاحبه تمام شد و منحسبالمعمول با آن مرحوم به اتاقش رفتم تا اخبار و مطالبى را كه براى روزنامه داشت بگيرم، سخت ناراحت بود وقتى من پافشارى كردم تا در مورد مسئله تغيير رژيم مطلبى بنويسم. شايد براى نخستين بار در طول مدتى كه در كنار او در باختر امروز انجام وظيفه مىكردم به من پرخاش كرد. وقتى اين رفتار غيرمنتظره حال مرا دگرگون كرد واشك در چشمانم جمع شد آن مرحوم درحالىكه آشكارا صدايش مىلرزيد خطاب به من گفت: «اينقدر سماجت نكن، حرف آخر را من نمىتوانم بزنم آنكس كه بايد بزند هنوز راضى نشده است.» او همچنين گفت: «سفارش مىكنم هم خودت و هم رفقا حواسشان جمع باشد مطلبى در روزنامه ننويسند كه باعث رنجش و احيانا شك و ترديد دكتر مصدق بشود.»73
استاد على اكبر دهخدا نيز در اين روز با دكتر مصدق ديدار كرد كه گويا موضوع بحث، سخن از تغيير ساختار حكومتى بود. اما دكتر مصدق نظرات ديگرى داشت. او مىخواست نظر شاه فرارى را درخصوص تمايل ادامه به سلطنت جويا شود:
«تصميم گرفتم به هيئت وزيران پيشنهاد كنم و آنها به بغداد تلگراف كنند و نظر اعليحضرت را از اين مسافرت بخواهند و به عرض برسانند كه در تهران شايع شده است قصد استعفا دارند. چنان چه مورد تكذيب باشد درخواست مىشود هرچه زودتر تشريففرما شوند و از مقام سلطنت سرپرستى فرمايند چنانچه جوابى نرسد براى جلوگيرى از بىنظمى و اختلال اگر هيئت دولت صلاح دانست تصويبنامه صادر شود كه مردم خودشان طرز انتخاب شوراى سطلنتى را معلوم كنند تا هر وقت اعليحضرت خواستند در تصميم خود تجديدنظر فرمايند. نظر اين بود كه عصر سهشنبه 27 مرداد جلسه فوقالعاده هيئت وزيران براى اين كار تشكيل شود چون آقاى سفير كبير آمريكا از مسافرت آمده بود و ظهر سهشنبه براى عصر همان روز وقت ملاقات خواستند از آقايان وزرا دعوت نشد.»74
هيچ سخنى از خواست ملت ايران مبنى بر استقرار جمهوريت در بيان دكتر مصدق وجود ندارد. او مىگويد اگر شاه سلطنت را پذيرفت كه مىآيد و از «مقام سلطنت» سرپرستى مىكند. اگر هم پاسخى نداد ما با رأى مردم! «شوراى سلطنتى» تشكيل مىدهيم تا «هروقت اعليحضرت خواستند در تصميم خود تجديدنظر فرمايند» و بيايند. اين درحالى بود كه سلسله منفور و منحوس پهلوى اساسا برخاسته از اراده استعمارى انگليس بود و هيچ حقى براى سلطنت بر ملت ايران نداشت چه رسد به ادامه آن.
پینوشت:
68- افشار، ايرج، خاطرات و تألمات مصدق، ص 291.
69- روزنامه اطلاعات، شماره 14486، يكشنبه 27 مرداد. 1353صفحات ويژه، مصاحبه با ابوالحسن عميد نورى
70- ذبيح، پروفسور سپهر، ايران در دوره دكتر مصدق، ص 177.
71- سفرى، محمدعلى، قلم و سياست جلد 1، ص 858.
72- افشار، ايرج، خاطرات و تألمات مصدق، ص 272. توده و نيروى سوم در جمهورىخواهى متفقبودند لكن حزب توده «حكومت جمهورى» را از طريق مجلس مؤسان طالب بود و نيروى سوم از طريق رفراندوم.
73- سفرى، محمدعلى، قلم و سياست جلد 1، صص 9-858.
74- بزرگمهر، جليل، مصدق در محكمه نظامى، ص 137.
«بيانات ايشان[لويى هندرسن] را كه آقاى علىپاشا صالح ترجمه نمودند سه موضوع بود: يكى اين بود شهرت اينكه آقاى سرلشكرزاهدى در سفارت ماست خلاف حقيقت است ديگر با رفراندومى كه در ايران صورت گرفت من مخالف بودم و سومى اين بود كه از ميدان سوم اسفند كه مىگذشتم مجسمه اعليحضرت شاه فقيد را كه برداشته بودند ديدم و بسيار متأسف شدم.»68
روايتى ديگر كه از قول هندرسن نقل شده محتواى مذاكرات را به گونهاى ديگر نقل مىكند كه البته با واقعيت نيز سنخيت بيشترى دارد، عميد نورى مدير روزنامه «داد» كه با سفير آمريكا روابط نزديكى داشته و يكى از همكاران كودتا به شمار مىرفت در اين باره مىگويد:
«... عصر آن روز[ 27 مرداد] در روزنامهها خواندم آقاى هندرسن سفير كبير آمريكا كه تازه از واشنگتن به تهران آمده به ملاقات دكتر مصدق رفته است. من با آگاهى از روحيه دكتر مصدق و وضعى كه تا به حال ديده بودم تصور نمودم بازهم ترتيب ملاقات را با سفير آمريكا داده است زيرا اين نوع ملاقاتها براى تأثير در افكار و محافل سياسى بر بقاى دولت نيمبند است از اين جهت با سفارت تلفنى با آقاى علىپاشا صالح تماس گرفته، گفتم پيغام مرا به آقاى سفير برسانيد كه بازهم ملاقاتى نموديد تا از آن بهرهبردارى براى تثبيت دولت ياغى شود؟
او گفت پيغام شما را مىرسانم. يك ربع بعد به من تلفن كرد، آقاى سفير كبير در پاسخ پيغام شما گفتند: اين ملاقات از آن ملاقاتها نبود. بلكه خودم از ايشان وقت گرفتم و صريحا اعلام نمودم چون دولت آمريكا ايران را در كام كمونيزم مىبيند، زيرا كشور شما در اختيار تودهاىهاست، ديگر رابطهاى با شما نخواهد داشت.
دكتر مصدق جواب داد، الان دستور مىدهم جلو تظاهرات تودهاىها را بگيرند خيال مىكنم اين استنباط شما صحيح نباشد.»69
عصر 27 مرداد دكتر مصدق به فرماندارى نظامى دستور داد با تظاهرات تودهايها مقابله شود و پس از آن نيز به سرتيپ رياحى امر كرد به حفظ امنيت در اطراف محوطه سفارت آمريكا و دفتر اصل چهار بپردازد.70
از هنگام غروب به بعد سربازان به دستجات حزب توده، كه در خيابانهاى تهران عليه آمريكائيها و شاه شعار مىدادند و خواهان جمهورى بودند حمله كردند. ضمن آنكه در اين روز (27 مرداد) دكتر مصدق دستور توقيف آيتالله كاشانى و مكى را نيز صادر نمود. آيتالله كاشانى دستگير نشد، مكى توقيف شد ولى مدتى بعد آزاد گرديد.
يكى از مهمترين و رايجترين مباحث مطرح در روز 27 مرداد بحث ساختار حكومتى بود. در اين چند روز نداهاى متفاوتى سرداده شد ولى در اين روز از ابتداى صبح حزب توده بهعنوان قوىترين متحد دكتر مصدق صريحا سلطنت را نفرين كرد و نداى جمهورىخواهى سرداد. خليل ملكى رهبر نيروى سوم هوادار جمهوريت بود. مردم نيز در سراسر كشور با تعرض به مجسمهها بهعنوان نمادهاى سلطنت پهلوى بىزارى خود را از اين دودمان به منصه ظهور رساندند و شواهدى نيز از توافق اكثريت سران درخصوص تمايل به جمهوريت وجود داشت.71 ولى دكتر مصدق با تمام قوا در برابر خواست عمومى مردم ايستاده بود و در شرايطى كه ملت ايران براى برداشتن يوغ سلسله سرسپرده پهلوى كاملا آماده شده بود او چون سدى در برابر اين «خواست ملى» ايستاد. دكتر مصدق در بيان عملكرد خود در پاسبانى از «مقام سلطنت» مىگويد:
«همه مىدانند كه عصر روز 27 مرداد دستور اكيد دادم هر كس حرف از جمهورى بزند او را تعقيب كنند.»72
از ميان شخصيتهاى دولتى دكتر فاطمى چون اسپند روى آتش در تب و تاب بود. او در اين چند روز با صراحت و شهامت بىمانندى شديدترين حملات را متوجه شاه و دربار نمود و ماهيت رسواى سلطنت پهلوى را آشكار ساخت. دكتر فاطمى با تمام قوا به خاندان دستنشانده پهلوى مىتاخت و قصد داشت در اين موقعيت پيشآمده خواست ملت ايران، در براندازى دودمان سلطنت را محقق سازد. دكتر سيدحسين فاطمى به سهم خود و حتى بيشتر از ظرفيت خود بار منويات ملى را بر دوش مىكشيد ولى مخالفت جدى دكتر مصدق، او را به بنبست رساند. و افسوس كه نتوانست ميان خواست ملى و مخالفت شخصى راه درست را برگزيند.
محمدعلى سفرى خبرنگار پارلمانى روزنامه باختر امروز در وصف روحيات دكتر فاطمى مىگويد:
«... در آن سه روز آن مرحوم[دكتر فاطمى] را هر وقت ديدم عصبانى و پرخاشگر بود. به ياد دارم در آخرين مصاحبه مطبوعاتى در بعدازظهر روز 27 مرداد وقتى مصاحبه تمام شد و منحسبالمعمول با آن مرحوم به اتاقش رفتم تا اخبار و مطالبى را كه براى روزنامه داشت بگيرم، سخت ناراحت بود وقتى من پافشارى كردم تا در مورد مسئله تغيير رژيم مطلبى بنويسم. شايد براى نخستين بار در طول مدتى كه در كنار او در باختر امروز انجام وظيفه مىكردم به من پرخاش كرد. وقتى اين رفتار غيرمنتظره حال مرا دگرگون كرد واشك در چشمانم جمع شد آن مرحوم درحالىكه آشكارا صدايش مىلرزيد خطاب به من گفت: «اينقدر سماجت نكن، حرف آخر را من نمىتوانم بزنم آنكس كه بايد بزند هنوز راضى نشده است.» او همچنين گفت: «سفارش مىكنم هم خودت و هم رفقا حواسشان جمع باشد مطلبى در روزنامه ننويسند كه باعث رنجش و احيانا شك و ترديد دكتر مصدق بشود.»73
استاد على اكبر دهخدا نيز در اين روز با دكتر مصدق ديدار كرد كه گويا موضوع بحث، سخن از تغيير ساختار حكومتى بود. اما دكتر مصدق نظرات ديگرى داشت. او مىخواست نظر شاه فرارى را درخصوص تمايل ادامه به سلطنت جويا شود:
«تصميم گرفتم به هيئت وزيران پيشنهاد كنم و آنها به بغداد تلگراف كنند و نظر اعليحضرت را از اين مسافرت بخواهند و به عرض برسانند كه در تهران شايع شده است قصد استعفا دارند. چنان چه مورد تكذيب باشد درخواست مىشود هرچه زودتر تشريففرما شوند و از مقام سلطنت سرپرستى فرمايند چنانچه جوابى نرسد براى جلوگيرى از بىنظمى و اختلال اگر هيئت دولت صلاح دانست تصويبنامه صادر شود كه مردم خودشان طرز انتخاب شوراى سطلنتى را معلوم كنند تا هر وقت اعليحضرت خواستند در تصميم خود تجديدنظر فرمايند. نظر اين بود كه عصر سهشنبه 27 مرداد جلسه فوقالعاده هيئت وزيران براى اين كار تشكيل شود چون آقاى سفير كبير آمريكا از مسافرت آمده بود و ظهر سهشنبه براى عصر همان روز وقت ملاقات خواستند از آقايان وزرا دعوت نشد.»74
هيچ سخنى از خواست ملت ايران مبنى بر استقرار جمهوريت در بيان دكتر مصدق وجود ندارد. او مىگويد اگر شاه سلطنت را پذيرفت كه مىآيد و از «مقام سلطنت» سرپرستى مىكند. اگر هم پاسخى نداد ما با رأى مردم! «شوراى سلطنتى» تشكيل مىدهيم تا «هروقت اعليحضرت خواستند در تصميم خود تجديدنظر فرمايند» و بيايند. اين درحالى بود كه سلسله منفور و منحوس پهلوى اساسا برخاسته از اراده استعمارى انگليس بود و هيچ حقى براى سلطنت بر ملت ايران نداشت چه رسد به ادامه آن.
پینوشت:
68- افشار، ايرج، خاطرات و تألمات مصدق، ص 291.
69- روزنامه اطلاعات، شماره 14486، يكشنبه 27 مرداد. 1353صفحات ويژه، مصاحبه با ابوالحسن عميد نورى
70- ذبيح، پروفسور سپهر، ايران در دوره دكتر مصدق، ص 177.
71- سفرى، محمدعلى، قلم و سياست جلد 1، ص 858.
72- افشار، ايرج، خاطرات و تألمات مصدق، ص 272. توده و نيروى سوم در جمهورىخواهى متفقبودند لكن حزب توده «حكومت جمهورى» را از طريق مجلس مؤسان طالب بود و نيروى سوم از طريق رفراندوم.
73- سفرى، محمدعلى، قلم و سياست جلد 1، صص 9-858.
74- بزرگمهر، جليل، مصدق در محكمه نظامى، ص 137.