ماهیگیری یک بازیگر فراری از آب گلآلود(اخبار ادبی و هنری)
بهروز وثوقی یکی از بازیگران فاسد و فراری سینمای طاغوت طی پیامی برای مراسم ختم ناصر ملک مطیعی با بیانی مرثیهوار اظهار داشت: «من بهروز هستم، بهروز وثوقی شما، 40 سال است که دور از وطن و دور از مردمم هستم و بعد از 40 سال، صدایم بین مردمم پخش میشود، آن هم در خانه وطنم...»
مظلومنمایی وثوقی در این پیام که متاسفانه در خانه سینما پخش میشد، بهگونهای بود که گویا وی را از این کشور به زور بیرون کرده و تبعید نمودهاند. این درحالی است که براساس اسناد و شواهد تاریخی بهروز وثوقی چند ماه پیش از پیروزی انقلاب، اموالش را فروخته و از ایران فرار میکند. اینکه چرا وی مانند بسیاری از همپالکیهایش همچون ناصر ملک مطیعی و محمد علی فردین در ایران نماند را خود فردین طی گفتوگویی سالها پیش بیان کرده که در کتابی به نام «سینمای فردین به روایت محمد علی فردین» چاپ شده است. فردین در این باره گفته است: «(وثوقی) سینمایی هم که در قلهک داشت با تبانی اشرف (پهلوی) به وزارت فرهنگ و هنر فروخت. بهروز چهارماه قبل از انقلاب..... همه ما تعجب میکردیم با وجود اینکه کار او در سینما درحال اوج گرفتن بود، زندگیش را فروخت و رفت»
وثوقی در روزگاری ثروت باد آوردهاش را فروخت و از ایران فرار کرد که مردم ایران در حال قیام علیه فاسدترین و وابستهترین رژیم حکومتی تاریخ خود بودند ولی امروز او از «مردمم» سخن میگوید و خود را بهروز وثوقی«مردم» میخواند. این در حالی است که علت فرار وی از ایران، چهارماه پیش از انقلاب بهخاطر ترس از این بود که گرفتار خشم همین مردم نشود، چراکه وثوقی رابطه عمیقی با یکی از تبهکارترین عناصر رژیم شاه یعنی اشرف پهلوی داشت. فردین در این باره هم میگوید: «...مدت زیادی بهروز با اشرف بود و با دربار ارتباط پیدا کرد... اسم بهروز را از این به بعد سر زبانها انداختند. همینطور در فستیوالهایی که بهروز جایزه میگرفت بدون ارتباط با این ماجرا نبود... یک روز صبح ساعت چهار و نیم، پنج صبح از جلسه فیلمبرداری برمیگشتم، اتومبیلی جلوم بود که بهروز در آن نشسته بود و سرش را از پنجره بیرون آورده بود. پس از یک شب زندهداری (در دربار) با سر و وضعی آشفته رهایش کرده بودند تا به خانهاش برود(!) یک شب دیگر در یک میهمانی (درباری) او را در وضعی آشفتهتر دیدم. اگر انقلاب نشده بود شاید بهروز از دست رفته بود...» ارتباط فسادآمیز بهروز وثوقی با اشرف باعث شد تا ساواک و دربار احساس خطر کرده و برای بریدن پای وثوقی از دربار، ارتباطش را با یکی از خوانندههای فاسد آن روزگار به وسیله یکی از استودیوهای فیلمسازی برقرار کنند که حاصلش آثاری همچون «همسفر» و «ممل آمریکایی» و «ماه عسل»... بود. ماجرا به آنجا رسید که برای بقای رابطه فوق، حتی هویدا نخستوزیر وقت دخالت کرد تا خواننده یاد شده بتواند از شوهرش که یک کابارهدار معروف بود، طلاق بگیرد! در آن روزها وثوقی به یاد مردمش نبود و همراه خاندان پهلوی به غارت مشغول بود. ارتباط وثوقی با اشرف همچنان در خارج از کشور و طی سالهای بعد از فرارش نیز ادامه یافت، چنانچه خود وی در کتاب خاطراتش مینویسد:«...در این مدتی که در آمریکا بودم. رئیسدفتر والاحضرت اشرف از نیویورک زنگ میزد و مرتب مرا دعوت میکردند. میرفتم نیویورک و سه چهار روزی میماندم و برمیگشتم. مثل سابق به من لطف داشتند...» وثوقی در همین سالها در تعدادی از فیلمها و نمایشهای ضدایرانی مثل «تهدید»، «زرین»، «برخورد»، «فصل کرگدن» و تئاترهای «پروانهدر مشت» و «یک رویای خصوصی» با ضدانقلاب فراری دیگری به نام ایرج جنتی عطایی بازی کرد و حتی قرار بود اشرف برای فیلمی با شرکت او و به کارگردانی رضا بدیعی در آمریکا سرمایهگذاری کند.
اما امروز جریاناتی در خارج و داخل کشور سعی دارند تا با سانسور چنین کارنامه سیاهی، عناصری مانند بهروز وثوقی که همواره پشت به مردم خود کرده را تطهیر نموده و انقلاب و نظام را ظالم جلوه بدهند و متاسفانه برخی افراد هم ناآگاهانه یا لجوجانه با این جریانات مشکوک خارج کشور همراهی میکنند.