kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۹۰۹۵
تاریخ انتشار : ۲۸ آبان ۱۳۹۶ - ۱۸:۳۵

مجاهد غیرتمند با جاذبه‌ها و دافعه‌‌های نیرومند


    1- خداوند در قرآن‌کریم به تجارتی نجات‌بخش فراخوانده است. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک نجات دهد؟ به خدا و پیامبر او ایمان بیاورید و در راه خدا با اموال و جان خود مجاهدت کنید؛ این برای شما خیر است اگر که بدانید». (آیات 10 و 11 سوره صف)

    2- حاج‌حسن شایانفر در بازار کار می‌کرد اما پس از انقلاب بر اساس تکلیف، پای در عرصه روشنگری فرهنگی و دشمن‌شناسی گذاشت. بازار را دیده بود و حساب و کتاب - به غایت - سرش می‌شد اما هرگز بر سر سفره انقلاب کاسبی نکرد. اهل حساب و کتاب بود و به همین دلیل حیاهًْ طیبه را برگزید؛ همان که امیرمومنان در توصیفش فرمود: «هی القناعهًْ ». قرآن می‌فرماید صالحان را به زندگی پاکیزه زنده می‌داریم؛ «مَن عمل صالحاً من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینّه حیاهًْ طیبهًْ». یعنی به مرتبه انتخاب «قناعت و رضایت به حلال اندک دنیا» می‌رسانیم... و حاج‌ حسن‌ شایانفر قانع بود به اختیار، هر چند که فرصت‌های فراوان داشت برای تدارک زندگی مرفّه.

    3- زندان و کار فرهنگی؟!  با کدام تجربه و سابقه؟ اما حاج‌حسن شایانفر، بسیاری از دستگیرشدگان را بازی‌خورده و قربانی سران گروهک‌های نفاق می‌داند و غمخوارشان می‌شود. برای جوان‌های افتاده در دام منافقین، کلاس درس برپا می‌کند و کتاب درسی تهیه می‌کند و معلم می‌آورد که به درس‌شان برسند. آزاد هم که می‌شوند و مورد سوءظن و بی‌اعتمادی قرار دارند، برخی از همان‌ها را ضمانت می‌کند تا به زندگی برگردند و صاحب شغل شوند. آن‌قدر مهربانی می‌کند، که یکی از سران بازداشتی، کفری می‌شود. سراغ حاج‌حسن در زندان می‌رود و تا می‌تواند با فحش و ناسزا از خجالت حاجی درمی‌آید! حاج‌حسن لبخند می‌زند و می‌پرسد چرا این‌قدر آشفته‌ای؟ و پاسخ می‌شنود «تو با این پیگیری‌ها و دلسوزی‌هایی که انجام می‌دهی، انگیزه مبارزه را از اعضاء و سمپات‌های ما گرفته‌ای... اینها بریده‌اند و می‌گویند پشیمانیم». همان سران گروهک‌های نفاق و زخم‌خورده‌های بعدی از حاج‌حسن، به همین دلیل لقب «تواب‌ساز» به او می‌دهند!۲

    4- برخی از جداشدگان و توابین، بعدها با هدایت حاج‌حسن دست به قلم می‌شوند و درباره هویت  جریان‌های نفاق یا واقعیت انحطاط عصر پهلوی روشنگری می‌کنند. هزاران مقاله و بالغ بر 60 جلد کتاب منتشر شده - و صدها مقاله و مصاحبه منتشر نشده- حاصل این اهتمام به جهاد تبیینی و روشنگری است... اما حاج حسن فقط در پی قرار دادن این افراد در مسیر روشنگری نیست... خیلی‌ها نمی‌دانند حاجی هر سال به نیت مرحوم [...] که یکی از همین توابین بود، در مراسم زیارت عاشورا خیرات می‌کرد بی‌آن که نامی از خود برجای بگذارد.

    5- او فرهنگ شناس و سخنور و مجاهد فرهنگی بود اما نه از جنس روشنفکران برج عاج‌نشین و بی‌خبر از رنج‌های مردم. جریان‌های فرهنگی و سیاسی را عمیقاً شناساند اما همین مسئولیت، او را از جامعه و مردم غافل نمی‌کرد. هر قدر در مقابل پایمال کنندگان حقوق الهی و مردم، سرسخت و نفوذناپذیر می‌نمود، در قبال مردم و رنج‌ها و غصه‌های آنها بسیار رقیق‌القلب بود. با مفسدان اقتصادی و غارتگران بیت‌المال همان قدر سر ستیز داشت که با مفسدان فرهنگی و سیاسی. دافعه‌ها و جاذبه‌هایی داشت سخت نیرومند. و همین برای او دوستانی ارادتمند و دشمنانی کینه‌توز فراهم کرد. حتی با دوستان نیز مجامله نمی‌کرد و آنجا که باید، صریح و صادقانه زبان به انتقاد و اعتراض می‌گشود.
او سردار میدان مجاهدت فرهنگی بود که هر چند به اختیار، گمنام ماند اما به برکت خدمت خالصانه، بسیاری در میان نسل دوم و سوم انقلاب، تربیت یافته او هستند. تا توانست کادرسازی کرد و همرزمان فرهنگی را به هم ارتباط داد. کار مهم او «تبیین و روشنگری» بود؛ همان که رهبر معظم انقلاب، ضرورت روزگار فتنه و جهاد کبیر در مقابل جبهه استکبار دانستند.

6- رهبر انقلاب 3 خرداد 95 در دانشگاه افسری امام حسین(ع) ضمن تبیین جهاد کبیر و اهمیت روشنگری در این جهاد فرمودند «این جهاد هوشمندی لازم دارد، این جهاد اخلاص لازم دارد. این جهاد مثل جهاد نظامی نیست که کسانی در آنجا بدرخشند و چه شهیدشان، چه زنده‌شان و چه جانبازشان مثل قهرمان نشان داده بشوند- که ماها افتخار می‌کنیم به این شهدا و این جانبازان و ایثارگران- این جهاد جهادی است که ممکن است کسی خیلی هم زحمت بکشد، اما چهره او را هیچ کس نشناسد؛ اخلاص لازم دارد این جهاد.» و مرحوم شایانفر یکی از این مجاهدان بود.


7- گاه، انتشار برخی کتاب‌‌های آماده چاپ را معطل می‌کرد. چرایی این تعلل را از او می‌پرسیدند و او پاسخ می‌داد «هنوز متن تقدیم کتاب به شهدا آماده نشده... آن دنیا همین شهدا دست ما را می‌گیرند... کسی چه می‌داند؟ شاید جوانی مقدمه تقدیمی کتاب به یک شهید را خواند و همان شهید دست او را گرفت.»