kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۳۶۶۷
تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۸:۱۰
وقتی اهداف و الگوهای جامعه تناقض دارد

فاصله حرف تا عمل در الگوسازی از شهدا در نظام تعلیم و تربیت کشور


دکتر شعبانعلی رمضانیان
همه می‌دانیم که تعلیم و تربیت در مسیر کار خود علاوه بر ارائه دانش و آگاهی، نیازمند نشان دادن صورت اجراء شده آن چیزی است که از آن صحبت به میان می‌آورد و متربی برای آنکه بتواند بین مباحث نظری و واقعیت‌های عملی پیوند برقرار کند، بهتر است نمونه‌های عملی و الگوی پیاده شده مطالب را مشاهده کند تا با تاسی از آنها، سریعتر و راحت‌تر به همان نقطه یا دستاورد برسد.
به همان میزان که الگو در تربیت اهمیت دارد، بحث مصداق و چگونگی ارائه آن نیز مهم می‌شود و لذا می‌بایست تمرکز اصلی بر آن باشد که چه کسی یا چه چیزی با چه خصوصیات و ویژگی‌هایی واجد الگو شدن می‌شود و الگو باید چه زمانی و چگونه به متربی عرضه شود تا اثر تربیتی، اثر دلخواه باشد.
انسان‌ها به طور طبیعی به دنبال موفقیت می‌روند و بسته به برداشت خود از موفقیت، سعی می‌کنند افراد موفق را پیدا کنند و خودشان را به آنها نزدیک نمایند. اگر نظام تعلیم و تربیت در همین مسیر حرکت کند و در معرفی موفقیت و افراد موفق به آنها کمک کند، عملا به تربیت کمک کرده ولی اگر در این بین قصور و کوتاهی کند،‌ای بسا موفقیت جور دیگری تعریف شود و فرد موفق کسی باشد که با اهداف مورد نظر فاصله داشته باشد.
اشتباه در تبیین الگو
برداشت افراد از موفقیت متفاوت است و هرکسی بسته به نوع نگاه خود به زندگی سعی می‌کند موفقیت را چیزی در نظر بگیرد، در جامعه اسلامی موفقیت تعریفی دارد و در جامعه غیراسلامی و مادی نیز تعریف دیگری. هر کدام از این‌ها هم نمونه و اسوه‌هایی دارند که می‌خواهند جامعه آنها را الگو قرار دهد و مطابق رفتار آنها، رفتار و عمل کند. اینجاست که وظیفه نظام تعلیم و تربیت سنگین می‌شود و باید با تمام توان در انطباق فرد موفق و خود موفقیت کوشش کند و موانعی که می‌خواهند در ذهن‌ها انحراف به وجود آورند و موفقیت را چیز دیگری معرفی کنند را بردارد و نمونه و الگوی عملی برای منظور خود را نیز ارائه کند.
اکنون ما صحبت از شهید می‌کنیم و انتظار داریم شهدا، الگو جامعه قرار گیرند. اینجا باید ابتدا انطباق بین مفهوم موفقیت با عمل شهید ایجاد شود و آنگاه جنبه‌های مختلف زندگی شهید متناسب با شرایط جامعه و نیاز افراد در سطوح مختلف، استخراج و در معرض دید و انتخاب قرار گیرد. اگر در هریک از این‌ها خللی باشد در تحقق هدف خلل به وجود می‌آید.
نمی‌شود نسبت به برداشت جامعه از موفقیت بی‌تفاوت بود و یا حتی چیزی متفاوت با شهادت و مسیر شهید را موفقیت جلوه داد و انتظار داشت جامعه شهید را الگو انتخاب کند. همچنین نمی‌شود از الگو بودن شهید صحبت کرد ولی هیچ عمل و اقدام عملیاتی برای دستیابی به آن انجام نداد.
قدری به تعریف از موفقیت در جامعه دقت کنید. پول و پولداری، رفاه و آسایش، من و منیت، مدرک، مقام، امکانات و... اگر این‌ها برای جامعه‌ای موفقیت محسوب شود، به طور طبیعی جامعه به دنبال نمونه‌های موفق در همین عرصه‌ها به راه می‌افتد و الگوی جامعه افراد پولدار، مرفه، صاحبان نام و نشان و صاحبان مدرک و امکانات و.... خواهد شد.   
اکنون غایت تحصیل از مهدکودک تا دانشگاه چه چیزی تعریف شده است؟ چقدر نظام تعلیم و تربیت در صدد است برای نیازهای جامعه در حوزه‌های مختلف رفتاری و عملکردی (دراخلاق، در اعتقادات، در مباحث علمی پژوهشی و...) الگو معرفی کند و چقدر سعی می‌کند این الگوها، الگوهایی باشند که سرانجامشان ختم به خیر و ختم به شهادت شده است؟
تبلیغ اهداف و ارزش‌های غربی در جامعه اسلامی!
واقعیت آن است که در نظام ما ارزش‌های نظام سرمایه‌داری غربی، تبلیغ و ترویج می‌شود. موفقیت و برخورداری، برخورداری از همان ارزش‌ها به حساب می‌آید. برای ارزش‌های دینی و اسلامی هم الگو ارائه نمی‌شود (پیدا کردن آن به خود متربی و مردم واگذار می‌شود) و با الگوهای مغایر با اهداف هم برخوردی نمی‌شود، اما انتظار می‌رود که شهید الگوی جامعه قرار گیرد!
مگر می‌شود در جامعه‌ای چیزهایی که شهید از آنها گذشته و حتی با آنها مبارزه کرده، ارزش باشد و در عین حال، شهادت و شهادت طلبی خشونت محسوب شود و شهید نمونه خشونت‌طلبی به حساب آید ولی همزمان همان شهید الگو و اسوه هم در نظر گرفته شود؟!
وقتی کنکور همه هدف دانش‌آموزان می‌شود
باید گفت نظام تعلیم و تربیت ما به طور کلی و آموزش و پرورش در هدف‌گیری (تعریف موفقیت) دچار خطاست. در داخل مدرسه و دانشگاه بعد از قریب به چهل سال هنوز کسب نمره قبولی در کنکور و مدرک تحصیلی، همه هدف دانش‌آموزان و دانشجویان است و در بیرون از آن دین و دینداری عمل فردی به حساب می‌آید و حتی دولت و مقامات اجرایی خود را موظف به تحقیق آن نمی‌دانند. وقتی آزادی به غلط در بی‌بندوباری تعریف می‌شود، داشتن مال و ثروت ارزش محسوب می‌شود و صدا و سیما و دیگر رسانه‌ها در همین جهت عمل می‌کنند؛ آن وقت انتظار داریم شهدا، علما و صلحا الگو و اسوه مردم به حساب آیند!؟
لزوم بازبینی نظام ارزش گذاری جامعه
 تا متربی چیزی را مهم و با ارزش نبیند (موفقیت) برای آن تلاش نمی‌کند. تا تعریف او از موفقیت با تعریف شهید یکی نشود، نمی‌تواند نمونه موفق او به حساب آید. باید نظام ارزش‌گذاری جامعه مورد بازبینی و بازنگری قرار گیرد، باید هدف‌ها و هدف گذاری‌ها از نو طراحی شود و باید سعادت دنیا و آخرت هدف نظام تربیتی قرارگیرد و مراتب آن در سنین مختلف روشن و در هر سطح به هدف عملیاتی تبدیل شود و باید نشان داده شود که شهید و شهادت کجای اهداف قرار می‌گیرد (موفقیت نهایی) آنگاه شهید الگو خواهد شد. ترویج شهید و شهادت یک چیز است، نظام ارزش‌گذاری چیزدیگر. زنده نگه داشتن یاد شهید و بردن نام شهدا یک چیز است و الگو کردن و الگو بودن شهید چیز دیگر. ما در خوشبینانه‌ترین حالت کارهایی برای تجلیل و تکریم شهید می‌کنیم ولی این کارها تا مرحله الگو شدن شهید فاصله زیادی دارد.
تعلیم و تربیت برای الگوسازی مطلوب و برای اینکه بتواند شهید را الگو معرفی کند علاوه بر نیاز به اصلاح جهت گیری و اصلاح در اهداف و شیوه ارزش‌گذاری‌ها، نیازمند به اصلاح فرآیند و اصلاح ساز و کارهای (مکانیزم) نیز هست. اکنون فرآیند الگو‌سازی هم با مشکلاتی روبروست. اولاً نسبت به نیازهای مختلف تربیتی جامعه‌اشراف لازم ندارد و غیر از آن، یافتن الگو را در بسیاری از زمینه‌ها به خود جامعه و خود متربیان محول کرده است.
نظام تعلیم و تربیت در اکثر زمینه‌ها به صرف دانش نظری و در اختیار قرار‌دادن مفاهیم و اطلاعات، آن هم در محیط‌های بسته و کلاس‌های درس بسنده می‌کند. همین حالا روند الگو‌دهی در جامعه حساب و کتاب چندانی ندارد و لذا اگر قرار باشد شهید الگوی رفتاری معرفی شود باید علاوه بر اصلاح ساز و کارها (مکانیزم عمل) یک اصلاح دیگری نیز از مرحله شناسایی نیازها تا عرضه الگو از زندگی شهدا، به عمل آورد تا بر اساس آن مشی شهدا در معرض انتخاب جامعه قرار گیرد.
زندگی شهدا، مثل معدن و سنگ معدن ارزشمند است ولی بسیاری از جنبه‌های آن هنوز شناخته شده نیست و گذشته از آن به همان شکل خام قابل بهره‌برداری نیست، کما اینکه سنگ معدن اینگونه است.
همان‌طور که سنگ معدن باید استخراج، فرآوری و تبدیل شود تا مورد پذیرش و استفاده قرار گیرد، جنبه‌های مختلف زندگی شهدا نیز باید فرآوری و به زیور هنر آراسته شود، اما اکنون مسیر تعلیم و تربیت، مسیری غیر از این است. زندگی نامه شهدا، شهادت نامه آنها و وصیت نامه‌هایشان نیاز به واکاوی و استخراج دارد. مبنای این واکاوی باید نیاز جامعه در زمان‌ها و مکان‌های مختلف باشد. باید برای همه نیازها مفهوم سازی کرد و برای مفاهیم، نمونه پیدا کرد. این‌ها به سازوکار نیاز دارد که متاسفانه تاکنون خیلی مورد توجه قرار نگرفته است.
نقش اعتقاد عملی به مفاهیم ارزشی در الگوسازی مناسب
در اینکه چرا تاکنون جهت گیری تعلیم و تربیت به سمت اهداف متعالی اصلاح نشده و چرا فرآیند الگوسازی و الگو‌دهی هنوز با مشکل مواجه است قطعاً دلایل زیادی وجود دارد که در جای خود قابل بررسی است، اما؛ اینجا باید اعتراف کرد که هنوز کم نداریم کسانی را که در مجموعه نظام تعلیم و تربیت کار می‌کنند ولی به تعلیم و تربیت اسلامی قائل نیستند.کم نیستند تعداد موثرین عرصه تعلیم و تربیت که تربیت مطلوب را همان تربیت غربی می‌دانند و همه آمال و آرزوی آنها رسیدن به وضعیتی مثل یا عین آنهاست. متاسفانه در درون نظام تعلیم و تربیت ما و در بین مسئولین، هنوز کم نیستند کسانی که با شهید بیگانه‌اند و شهادت را سعادت نمی‌شناسند. افراد وابسته و دلبسته به غرب اعتقادی به تربیت اسلامی و شهید ندارند. در جریان سند آموزش 2030 نمونه‌هایی از این افراد و شدت اعتقادات و علاقه‌شان را همگان مشاهده کردند. از این قبیل افراد انتظار زیادی نمی‌توان داشت، اما در بین کسانی که مخالفت با شهید و شهادت ندارند، نیز داشتن اهتمام و همت به عنوان یک عنصر مهم است. واقعیت آن است که حتی دلسوزان و علاقه‌مندان نیز تلاش چندانی برای این منظور به عمل نمی‌آورند و متناسب با این هدف بلند، عمل و رفتار نمی‌کنند.در درون نظام تعلیم و تربیت و بیرون آن، در حوزه‌های فرهنگی و غیرفرهنگی و حتی در درون آموزش و پرورش، نه عزم و جدیتّی برای این منظور مشاهده می‌شود و نه تا به الان سازوکار رسمی و تعریف شده‌ای شکل گرفته که بخواهد ظرفیت‌های مختلف را (معلم، متن، محتوی، نشریات، فیلم، عکس، اردوها، فعالیت‌ها و برنامه‌ها و....)را به کار گیرد و از آن برای تولید الگو و عرصه مناسب استفاده نماید.
تناقض اهداف و الگو
بنابراین به صورت خلاصه باید گفت؛ در ضرورت ارائه الگو به جامعه تردیدی وجود ندارد و برای انقلاب اسلامی و متولیان اصلی و دلسوز آن نیز شک و تردیدی نیست که باید شهیدان الگو و اسوه مردم قرار گیرند، اما در این هم نباید شک کرد که نمی‌شود اهداف را چیزی تعریف کرد (موفقیت) و الگو را چیز دیگر. متاسفانه نظام تعلیم و تربیت ما در کل و آموزش و پرورش به عنوان جزئی از آن، در تعریف موفقیت دچار خطای اساسی است. در حرف و شعار از سعادت و کمال انسانی و قرب به خدا صحبت می‌کند اما عملا ارزش‌های نظام سرمایه‌داری را ترویج می‌کند (یا حداقل با آنها مقابله جدی نمی‌کند). خود با دست خود جامعه را اسیر کنکور، مدرک، پول و غیره کرده است (که همه آنها می‌بایست وسیله می‌شدند) ولی انتظار دارد شهادت بشود آرمان و آرزو و شهید الگو باشد. مضاف بر آنکه تاکنون هیچ کار درخوری برای استخراج از معدن شهادت و چند صدهزار شهید ایران اسلامی و شهدای دیگر راه اسلام، صورت نداده است. نظام تربیتی ما عملا الگو‌دهی را به جامعه و فعالان این عرصه واگذار کرده و آنها هم در انتخاب الگو و هم در نحوه ارائه، از مدل‌های غربی و مرسوم پیروی می‌کنند.
چه باید کرد؟
در یک چنین حالتی برای اینکه بتوانیم شهید و شهادت را الگوی نسل جوان و آحاد جامعه قرار دهیم، باید برگردیم به نظام ارزشی جامعه و ارزش‌گذاری‌ها را تغییر دهیم. برای ارزش‌های مورد نظر فرآیند عملیاتی طراحی‌نماییم و محل‌ها و موقعیت‌های نیازمند به ارائه الگو را شناسایی کنیم. متناسب با نیازها کاوشگر به معدن شهیدان بفرستیم تا آنها رگه‌ها و مواد معدنی مناسب را بیابند و در اختیار قرار دهند، آنگاه هر قطعه‌ای از سنگ معدن را به هنرمندانی خاص بسپاریم تا آن را با هنر آمیخته کنند و در قالب‌های جذاب، محصول فرهنگی، عکس و نوشته و نوشت افزار و غیره به جامعه و نسل جوان عرضه نمایند.