«شعر علوی» و ویژگیهای آن
رضا اسماعیلی
مولا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام): «لا تَتَجَاوَزُوا بِنَا الْعُبُودِیَّهًَْ، ثُمَّ قُولُوا مَا شِئْتُمْ وَ لَنْ تَبْلُغُوا»: به ما اهل بیتخدا نگویید و ما را از مرحله عبودیّت خارج نکنید، آنگاه هر چه در مورد مقامات و فضائل ما میخواهید، بگویید که بازهم هرگز به کُنه آن پی نخواهید برد.(بحارالانوار، جلد 25، صفحه 274)
شعر علوی، پر آسیبترین حوزه شعر آیینی
«شعر علوی» بعد از شعر عاشورایی، از پر آسیبترین حوزههای شعر دینی و آیینی روزگار ماست. علت این امر شخصیت بیبدیل و لایتناهی مولیالموحدین امام علی(ع) است. شخصیتی که به تعبیر استاد شهید آیتالله مرتضی مطهری جمع اضداد است، هم چنانکه در کتاب ارزشمند «جاذبه و دافعه امام علی(ع)» در این خصوص میگوید: «علی از مردانی است که هم جاذبه دارد و هم دافعه، و جاذبه و دافعه او سخت نیرومند است. شاید در تمام قرون و اعصار، جاذبه و دافعهای به نیرومندی جاذبه و دافعه علی پیدا نکنیم... در میان اصحاب پیغمبر(ص) هیچ کس مانند علی(ع) دوستانی فداکار نداشت، هم چنانکه هیچ کس مانند او دشمنانی این چنین جسور و خطرناک نداشت».
زندگی پر فراز و نشیب و جاذبههای شخصیتی امام علی(ع) به عنوان مولود کعبه، جانشین پیامبر(ص)، همسر فاطمه(س)، پدر حسنین و حضرت زینب(ع)، و به تعبیر جرج جرداق مسیحی «صدای عدالت انسانی» از وی در ذهن و زبان شاعران شخصیتی اسطورهای ساخته است که برای بشر خاکی در افقی دور از دسترس قرار دارد. محبوبیت امام علی(ع) در بین شیعیان، باعث شده است که بعضی از شاعران شیعی در ستایش علی(ع) راه افراط در پیش گرفته و مانند فرقه «اهل حق» که «علیاللّهی» هستند، مقام ربوبیت و الوهیت برای وی قائل گردند و در سرودههای خود این اعتقاد ناصواب را تبلیغ و ترویج کنند. حال آنکه جانمایه دین اسلام «توحید» و شعار«لاالهالاالله» است.
بدون هیچ شکی اندیشه «خداانگاری» معصومین (علیهمالسلام) در دین مبین اسلام که بنیان آن بر یکتاپرستی است، اندیشهای مردود و در تقابل با آموزههای قرآنی و وحیانی است و شاعران اصیل آیینی هرگز دراین وادی گام برنمیدارند. چنانکه امیرالمومنین(ع) خود نیز در حدیثی به صراحت بر این اعتقاد نادرست خط بطلان کشیده و فرمودهاند:«إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِاللهِ لَا تُسَمُّونَا أَرْبَاباً وَ قُولُوا فِی فَضْلِنَا مَا شِئْتُمْ فَإِنَّکُمْ لَنْ تَبْلُغُوا مِنْ فَضْلِنَا کُنْهَ مَا جَعَلَهُ الله لَنَا وَ لَا مِعْشَارَ الْعُشْرِ لِأَنَّا آیَاتُ الله وَ دَلَائِلُهُ وَ حُجَجُ الله وَ خُلَفَاؤُهُ وَ أُمَنَاؤُهُ وَ أَئِمَّتُهُ وَ وَجْهُالله وَ عَیْنُ اللَه وَ لِسَانُ الله بِنَا...»، جز این نیست که من یکى از بندگان خدایم ؛ ما را ربّ ننامید و آنگاه در فضل ما هر چه خواهید بگویید که به کنه فضل ما نخواهید رسید و حتّى مقدارى از یک دهم آن را نمیتوانید بیان کنید. چون ماییم آیات و دلائل و حجت و خلیفه و امین و امام او ؛ و ماییم وجهالله و عینالله و لسانالله. (بحارالأنوار،ج26،ص 6)
«عبودیت»، بالاتر از رسالت است
به راستی نیز پردهبرداری از سیمای قدسی و ملکوتی امام علی(ع) در توان بشر خاکی نیست. ولی از آنجا که خداوند خاندان رسالت را به عنوان اسوههای حسنه برای زندگی انسان معرفی کرده، برازندهترین و زیبندهترین عنوان برای آن امام همام، عنوان «عبدالله» است. هم چنانکه معمار کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی(ره) نیز با تاکید بر این مقام فرموده است:«علیبنابیطالب فقط بنده خدا بود و این، بزرگترین شاخصه اوست که میتوان از آن یاد کرد و پرورش یافته و تربیت شده پیامبر عظیمالشأن است و این از بزرگترین افتخارات اوست... پس او به حق عبدالله است و پرورش یافته عبدالله اعظم است». و باز در جای دیگری میفرمایند: «ما مفتخریم که پیرو مذهبی هستیم که رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالی بوده، و امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب، این بنده رها شده از تمام قیود، مأمور رها کردن بشر از تمام اغلال و بردگیهاست.»
مقام معظم رهبری نیز با تاکید بر این دقیقه - عبودیت - در شعر آیینی میفرمایند: «آنچه اولیای دین را بر قلّه شرافت بشری قرار داده، از خود شخص شخیص نبىّاکرم و امیرالمؤمنین و بقیه این خاندان پاک گرفته - که اینها در عالم وجود نمونههای بیمانندند و شبیه اینها دیگر نیست - تا دیگران، اطاعت و عبودیّت و بندگی آنها برای خداست؛ لذا وقتی شما میخواهید در تشهّد نمازتان نام پیغمبر خدا را بیاورید و از او تجلیل کنید، میگویید «واشهد ان محمداً عبده». اوّل عبودیّت را ذکر میکنید، بعد میگویید «و رسوله». عبودیّت بالاتر از رسالت است. اساس و جوهر کار، عبودیّت است. من و شما هم باید از همین جاده برویم.»(فرازی از بیانات مقام رهبری در دیدار با ذاکران اهل بیت، 28 مرداد 1382)
دو تفکر حاکم بر شعر آیینی
با بازخوانی و مرور شعرهای دینی و آیینی شاعران متقدم و معاصر، به این نتیجه میرسیم که از زمان تولد شعر آیینی تا کنون، دو نوع تفکر بر این حوزه حاکم بوده است:
1- تفکر احساسی(عاطفی)
2- تفکر عقلانی(معرفتی)
در شعر دینی پیشینیان( شاعران متقدم)، غلبه بیشتر با «تفکر عقلانی» و نگاه معرفتی است که علیرغم تفکر احساسی، بر جوهره، درونه و باطن دین استوار است. شاعرانی چون فردوسی، ناصرخسرو، سعدی، حافظ، وعلامه اقبال لاهوری را میتوان از طلایهداران «تفکر عقلانی» در شعر پارسی به شمار آورد. در شعر شاعران عصر مشروطه نیز «تفکر عقلانی» بر تفکر رمانتیک و احساسی غالب است، هرچند این تفکر بیشتر در حوزه «سیاسی – اجتماعی» نمود دارد، ولی حوزه دین و آیین نیز از این تفکر بینصیب نمانده است. عصر مشروطه، عصربیداری و تجددخواهی است، از همین روی نگاه شاعران به دین، نگاهی نقادانه و آسیبشناسانه است. ولی به طور کلی میتوان گفت در این مقطع تاریخی شعر دینی در سایه نفس میکشد و جریانی قدرتمند و تاثیرگذار نیست.
شعر آیینی انقلاب اسلامی و «تفکر عقلانی»
با پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار نظام مقدس جمهوری اسلامی و تأثیرپذیری شاعران معاصر از شخصیت انقلابی و سلوک معنوی و اجتماعی حضرت امام(قدس سره الشریف)، لهجه ادبیات معاصر تغییر کرد و «گفتمان ادبی» جدیدی در حوزه ادبیات معاصر شکل گرفت که این گفتمان برآمده از بطن فرهنگ دینی و انقلابی و مبتنی بر آموزههای وحیانی و قرآنی بود. پیروزی انقلاب اسلامی و درک حضور معنوی و با صلابت امام در جامعه، الهامبخش شاعران در خلق و آفرینش آثار ادبی با مضامین جدید شد و گفتمان ادبی ایستا و انفعالی قبل از انقلاب، تبدیل به گفتمان پویا و انقلابی شد و شعر معاصر در مسیر جدیدی به راه افتاد.
در شعر انقلاب پایههای فردیت و «حدیث نفس» متزلزل گردید و رفته رفته تفکر عقلانی منبعث از گفتمان انقلابی که مورد تاکید مقام معظم رهبری است؛ جایگزین تفکر احساسی و صرفاً عاطفی شعر پیش از انقلاب شد. شعر از بیهویتی فاصله گرفت و شاعران با پشت کردن به «سانتی مانتالیسم» و بازگشت به اصالتهای فرهنگ «ایرانی – اسلامی» قدم در راهی نهادند که منجر به یک نوزایش ادبی و رستاخیز فرهنگی شد.
«تفکر عقلانی» به جان و جهان شعر انقلاب طراوت و جلوهای دیگر بخشید. هر چند این نگاه معرفتشناسانه در شعر اکثر شاعران انقلاب به نوعی پیدا و هویداست، ولی این تفکر در ذهن و زبان شاعرانی چون طاهره صفارزاده، موسوی گرمارودی، حمید سبزواری، علی معلم، سیدحسن حسینی، قیصر امینپور،علیرضا قزوه، و محمدکاظم کاظمی نمود بیشتری دارد. گوهر و جوهر اندیشگی، موضعمندی و برخورداری از مولفههای زیباشناختی؛ شعر آیینی این گروه از شاعران را در مرتبهای ممتاز قرار داده است. با این تاکید که مولفههای تفکر عقلانی در آثار طاهره صفارزاده که به حق عنوان شاعر«بیداری» و «اندیشه» را به خود اختصاص داده، بیش از دیگران است.
حاکمیت «تفکر احساسی» بر شعرعلوی
«تفکر احساسی» در«حُب و بغض» بدون شناخت ریشه دارد. محبت بدون معرفت که به تعبیر حضرت امیر(ع) در نهجالبلاغه چشم عقل را کور میکند و دل را مریض: «و من عشق شیئا أعشی بصره و امرض قلبه: هر که چیزی را دوست دارد، چشمش را معیوب و دلش را مریض میکند» (نهجالبلاغه، خطبه 107)
متاسفانه امروز بر جان و جهان پارهای از شعرهای دینی و آیینی روزگار ما که شعر علوی نیز یکی از پربارترین زیرشاخههای آن است، تفکر احساسی و عاطفی محض غالب است که مبتنی بر شیفتگی و شیدایی بدون شناخت میباشد. از محوریترین مولفههای «تفکر احساسی» این است که بر برونه، پوسته و صورت دین استوار است. بدیهی است خروجی چنین تفکری، چیزی جز سطحینگری و ظاهربینی دینی نخواهد بود. به همین خاطر بسیاری از شعرهای علوی از لهجهای توصیفی، منفعل و خنثی برخوردارند و به جای ترسیم سیمای مردمی و عدالتخواهانه و پرداختن به فضائل و کمالات انسانی و اخلاقی آن امام همام، در مدح و منقبت و سوگ و مرثیه خلاصه میشوند؛ زیرا در این تفکر، «محبت» جای «معرفت» را میگیرد. محبتی که هر چند رنگ اعتقادی و قدسی دارد، ولی چون بر پایه شناخت و معرفت دینی استوار نیست، در نهایت سر از ترکستان و کفرستان «اسطورهسازی» و«غالیگری» در میآورد. نیمایوشیج در قطعهای که برای امام علی(ع) سروده است، در بیتی به این نکتهاشاره میکند و میگوید:
چونش ثنا کنم که ثنا کرده خداست
هرچند چون غلات نگویم: خدا علی است
شعر علوی و آفت «اسطورهسازی»
یکی از اصلیترین رسالتهای شعر دینی، «اسوهسازی» است. چنانکه خداوند در قرآن پیامبر(ص) را اسوه حسنه معرفی میکند:«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَهًْ»، اسوه و الگویی در دسترس و قابل پیروی. بدیهی است با ارائه سیمایی ماورایی و اسطورهای از بزرگان دینی و برجسته کردن وجوه افتراق آنان نمیتوان به این مهم نائل شد. مُضاف بر اینکه اسطورهسازی ما را از تبعیت و پیروی عملی از سنت نبوی و سیره علوی بازمیدارد.
شاعر آیینی باید به دنبال الگوسازی و ارائه «اسوه حسنه» از بزرگان دینی باشد. چنانکه استاد مطهری میگوید: «اینکه میگویند «عارفا بحقه» معرفت امام لازم است، برای این است که فلسفه امامت پیشوایی و نمونه بودن و سرمشق بودن است. امام انسان مافوق است، نه مافوق انسان و به همین دلیل میتواند سرمشق بشود. اگر مافوق انسان میبود، به هیچ وجه، سرمشق نبود؛ لهذا به هر نسبت که ما شخصیتها و حادثه را جنبه اعجازآمیز و مافوق انسانی بدهیم، از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کردهایم. برای سرمشق شدن و نمونه بودن، اطلاع صحیح لازم است؛ اما اطلاعات غلط و تحریف شده نتیجه معکوس میدهد و به هیچ وجه الهامبخش نیکیها و محرک تاریخ در جهت صحیح نخواهد بود». (مجموعه آثار شهید مطهری، ج 612/17)
در تفکر احساسی اما «اسطورهسازی» جایگزین «اسوهسازی» میشود و شاعران آیینی به جای پرداختن به وجوهاشتراک بزرگان دینی با انسان خاکی و زمینی، به برجستهسازی وجوه افتراق آنان میپردازند. این آسیب در حوزه شعر علوی به مراتب بیشتر از سایر عرصههاست، بخصوص در شعرهایی که لحن و لهجه هیئتی دارند. چون هدف اصلی در شعر هیئت به اقتضای کاربردی که دارد - پیش و بیش از معرفتافزایی - تهییج و تحریک عواطف و ایجاد شور و شیدایی در مجلس است؛ از همین رو گاهی بعضی از شاعران و مداحان با هدف ایجاد شور به قرائتاشعار غلو آمیز و غیرمستند میپردازند که این امر در درازمدت میتواند باعث دلزدگی و رویگردانی مردم - بخصوص جوانان - از هیئات و مجالس مذهبی شود.
تعریف غلط از «شفاعت» و تشویق به گناه
از دیگر تبعات منفی غلبه تفکر احساسی بر «شعر علوی» این است که راه را برای برداشتهای ناصواب، و نفوذ خرافات و تحریفات به دین هموار میکند. قرائتاشعار بداهه، نازل و غیرمستند در هیئات و مجالس مذهبی، علاوه بر اینکه ذوق و ذائقه ادبی جامعه را تنزل میدهد، باعث جسارت در نافرمانی و معصیت حضرت حق و برداشت غلط از اصل «شفاعت» میشود. اشعاری از جنساشعار زیر:
«حاجب»! اگر محاسبه حشر با علی است
من ضامنم، تو هر چه که خواهی گناه کن!
و یا:
شرمنده از آنیم که در روز مکافات
اندر خور عفو تو نکردیم گناهی!
با قرائت چنین اشعاری ما به شنونده و خواننده القاء میکنیم که برای رفتن به بهشت «حُب علی» کافی است، و نیازی به «بندگی»، «صالح بودن» و«علیوار» زندگی کردن نیست. چون حُب علی همه گناهان را پاک میکند! در حالی که سنت نبوی و سیره علوی با چنین اعتقادی سازگاری ندارد.
حرف آخر
جان کلام آنکه بر اساس آموزههای اصیل دینی، روایات و احادیثی که از معصومین برای ما به یادگار مانده است، در این اصل نمیتوان تردید کرد محبت و اعتقادی که بدون پشتوانه معرفت و عقلانیت باشد، در نهایت سر از جمود، تحجر، و مقدسمآبی در میآورد. چنانکه پیامبر مُکرم اسلام(ص) میفرماید: «من عمل على غیر علمٍ کان ما یفسد أکثر ممّا یصلح: کسى که بدون شناخت عمل کند، خرابکردنش بیشتر از درست کردن اوست» (محاسن،ج1،ص314)
یقیناً اگر خروجی محبت و ارادت به بزرگان دینی، گام نهادن در وادی بندگی، ترک معاصی و انجام واجبات نباشد، باید در روش و منش مسلمانی و سلوک دینی خود تجدید نظر کنیم، و رسالت شاعران آیینی چیزی جز این نیست که جان و جهان مخاطب را با این دقیقه آشنا کند.
به امید آنکه با پیروی از سیره عملی امام علی(ع) و تلفیق هنرمندانه «تفکر احساسی» با «تفکر عقلانی»، غبار تحریفات و خرافات را از ساحت شعر علوی بزداییم و در مسیر جهلستیزی، دینآگاهی و حقیقتاندیشی گام برداریم، این نوشتار را با غدیریهای عمیق و باشکوه از مرتضی امیری اسفندقه به پایان میبرم. غدیریهای قابل تأمل که محصول تلفیق هنرمندانه و هوشمندانه «تفکر احساسی» با «تفکر عقلانی» است:
صدای كيست چنين دلپذير ميآيد؟
كدام چشمه به اين گرمسير میآيد؟
صدای كيست كه اين گونه روشن و گيراست؟
كه بود و كيست كه از اين مسير ميآيد؟
چه گفته است مگر جبرييل با احمد؟
صدای كاتب و كلك دبير میآيد
خبر به روشنی روز در فضا پيچيد
خبر دهيد:كسی دستگير ميآيد
كسي بزرگتر از آسمان و هر چه در اوست
به دستگيری طفل صغير ميآيد
علي به جای محمد به انتخاب خدا
خبر دهيد: بشيری به نذير ميآيد
كسي كه به سختي سوهان، به سختي صخره
كسي كه به نرمی موج حرير ميآيد
كسي كه مثل كسي نيست، مثل او تنهاست
كسي شبيه خودش، بينظير ميآيد
خبر دهيد كه: دريا به چشمه خواهد ريخت
خبر دهيد به ياران: غدير ميآيد
به سالكان طريق شرافت و شمشير
خبر دهيد كه از راه، پير ميآيد
خبر دهيد به ياران: دوباره از بيشه
صدای زنده يك شرزه شير ميآيد
خم غدير به دوش از كرانهها، مردی
به آبياری خاك كوير ميآيد
كسي دوباره به پای يتيم ميسوزد
كسي دوباره سراغ فقير مي آيد
كسي حماسهتر از اين حماسههای سبك
كسي كه مرگ به چشمش حقير ميآيد
غدير آمد و من خواب ديدهام ديشب
كسي سراغ من گوشهگير ميآيد
كسي به كلبه شاعر، به كلبه درويش
به ديده بوسی عيد غدير ميآيد
شبيه چشمه كسي جاری و تپنده، كسي
شبيه آينه روشن ضمير ميآيد
علي (ع) هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق، هميشه امير ميآيد
به سربلندی او هر كه معترف نشود
به هر كجا كه رود سر به زير ميآيد
شبيه آيه قرآن نميتوان آورد
كجا شبيه به اين مرد، گير ميآيد؟
مگر نديدهاي آن اتفاق روشن را؟
به اين محله خبرها چه دير ميآيد!
بيا كه مُنكر مولا اگر چه آزاد است
به عرصه گاه قيامت اسير ميآيد
بيا كه مُنكر مولا اگر چه پخته، ولي
هنوز از دهنش بوی شير ميآيد
علي هميشه بزرگ است در تمام فصول
امير عشق هميشه امير ميآيد...