میایستیم تا دشمن بنشیند(یادداشت روز)
آمریکا در دوره ریاستجمهوری «دونالد ترامپ» در مواجهه با جمهوری اسلامی و هر آنچه که به ایران مربوط است چگونه عمل خواهد کرد؟ آیا همانگونه که تعلق فکری نزدیکترین شخصیتهای اطراف او به مخالفان ایران بارز است، آمریکا در سالهای پیش رو در ارتباط با ایران ستیزهجویانهتر و «تهاجمی» خواهد بود؟ راهحل ایران در دوره ترامپ چیست؟ ادبیات و سیاستهای مناسب ایران در این دوره چیست؟ در هفتههای اخیر به دلیل اهمیت سؤالات مذکور، تعداد زیادی از تحلیلگران سیاسی پاسخهایی داده و پیشبینیهایی کردهاند. این پاسخها نوعا بیش از آنکه برخاسته از تحلیل روانشناسی ترامپ و تیم او و یا برخاسته از تحلیل جامعهشناسی آمریکا باشد - که درست هم این است که خاستگاه تحلیل وضعیت و پاسخ به سؤالات فوق روانشناسی فردی ترامپ و جامعهشناسی آمریکا و یا ترکیبی از این دو باشد - برخاسته از طبقه فکری و گرایش سیاسی تحلیلگر بوده است.
در این میان کسانی که معتقد به درستی خط و مشی حضرت امام و رهبر معظم انقلاب هستند، تداوم مقاومت در برابر آمریکا را توصیه کرده و جمعبندیشان این است که دونالد ترامپ علیرغم خشم شدیدی که از ایران ابراز میکند، در عمل قادر به اقدام مضاعفی - به نسبت آنچه در دوره اوباما یا بوش شاهد بودهایم - نخواهد بود. این دسته البته معتقدند نشان دادن عزم ایران بر ایستادگی برای آنکه دو طرف مقابل هوس اقدام نظامی و امنیتی ضدایران شکل نگیرد، ضرورت دارد.
در مقابل این طیف و نظریه آنان، کسانی که نوعا از منظری اصلاحطلبی یا اعتدالگرایی - بنا به آنچه گروهی به این یا آن صفت خوانده میشوند- به تجزیه و تحلیل سخنان و رفتارهای ترامپ و افراد حلقه اول او میپردازند اولا شرایط را برای ایران حساس یا خطرناک ارزیابی میکنند و ثانیا توصیهشان این است که باید از هرگونه سخن یا اقدامی که نشاندهنده مخالفت ایران با ترامپ و سیاستهای آن است، جدا خودداری شود. برای این طیف روی کار آمدن جمهوریخواهان و به خصوص ترامپ به معنای به صدا درآمدن زنگ خطر درگیری علیه ایران است. اگر به صفحات روزنامههای دو جریان موسوم به اصلاحطلب و اعتدالی سر بزنیم، شاهد درج هر روزه یادداشتها و توصیه نامههایی از این دست هستیم. در این میان شاید اولین یادداشت از این نوع را «حسین موسویان» عضو تیم مذاکرات هستهای ایران در دوره ریاست آقای روحانی بر شورای عالی امنیت ملی کشور نوشت.
در عین حال جدای از مواضعی که طیفهای مختلف سیاسی ایران در مورد ترامپ دارند، روی کارآمدن رئیسجمهور جدید آمریکا، در حد زیادی به یک سنخ شدن مواضع بخشهای درون حکومتی ایران گردیده است چرا که طیفهای سیاسی درون حکومتی ایران اعم از انقلابیون و عملگراها در مورد اینکه سیاستهای آمریکای ترامپ در مورد ایران قطعا دشمنانه خواهد بود، تردید ندارند. در واقع در ایران، هیچکس از روی کارآمدن ترامپ استقبال نکرده است چرا که عدهای علیالاصول با سیاست آمریکا درباره ایران چه با جمهوریخواهان و چه با دموکراتها مشکل دارند و آن را خصمانه ارزیابی میکنند و عدهای هم که چشم به روی کار آمدن فردی غیر از ترامپ دوخته بودند، ترامپ را دشمن ایران ارزیابی مینمایند.
در واقع با روی کار آمدن ترامپ، دوگانههای ضدایرانی که ذیل عنوان موافقان و مخالفان رابطه با آمریکا یا ذیل عنوان دوگانه امنیت-معیشت در دوره اوباما و با هدف دوشقه و فشل کردن جامعه و حکومت ایران طراحی و دنبال میشد، کنار رفت و حالا دیگر کسی نمیتواند با پز برقراری رابطه با آمریکا به امید جمعآوری آراء خاکستری بنشیند. یگانهسازی مواضع جامعه و حکومت نسبت به آمریکا و سیاستهای آن یکی از الطاف الهی است که بار آن عمدتاً بر دوش دشمن گذاشته شده است.
اما جدای از این تحلیل، روی کارآمدن ترامپ و سیاستهای رنگینکمانی او ممکن است در دو موقعیت جغرافیایی و عملیاتی ایران، شرایط بالنسبه تازهای را پدید آورد؛ سوریه و امنیت دریایی ایران.
سوریه در طول دوره ریاستجمهوری باراک اوباما، اصلیترین دغدغه به حساب میآمد. اگر به دفعاتی که واژه «سوریه» از زبان سخنگویان و مسئولان سیاسی و امنیتی نظامی آمریکا شنیده شده، نظر انداخته و آن را با واژگان دیگر مقایسه نمائیم درمییابیم که سوریه اولین و متداومترین دغدغه مقامات آمریکا بوده است. دوره اوباما با وعده تغییر اسد سپری شد اما موقعیت دولت سوریه در پایان دوره اوباما نه تنها ضعیفتر نشد بلکه به گواهی به ثمر نشستن عملیات بزرگ نصر و آزادی حلب در هفتههای پایانی دوره اوباما، قویتر هم شد. در این دوره علاوه بر آنکه آمریکا و وابستگان منطقهای آن نظیر ترکیه و عربستان و نیز گروههای تروریستی وابسته به ایالات متحده از جولان در پرونده امنیتی سوریه بازماندند بلکه پرونده پرطمطراق سیاسی را نیز از دست دادند. مذاکرات سهجانبه ایران، روسیه و ترکیه در مسکو- در آخرین هفته ریاست جمهوری اوباما- و تکرار آن در آستانه به خوبی نشان داد که آمریکا تا چه حد از اثرگذاری بر مهمترین پرونده امنیتی منطقه بینصیب است. این موضوع در جریان مباحثات انتخابی میان دو حزب به اصلیترین شاهد شکست سیاست مداخلات آمریکا تبدیل گردید. ترامپ در این میان ضمن حمله به سیاست خارجی دولت اوباما درباره سوریه، اعلام کرد که سیاست آمریکا را با هدف اقتداربخشی به حکومت این کشور بازسازی و اعتباربخشی خواهد کرد. هم اینک ترامپ به صحنه که نگاه میکند جز حقارت آمریکا مشاهده نمیکند. طبعاً در این میان اولین چیزی که به ذهن او متبادر میشود، «تغییر وضعیت و شرایط» میباشد. رفتارهای این روزهای ترامپ و تیم او به ما میگوید، آمریکا طی هفتههای آینده و در یک برنامه زمانبندی شده ممکن است دست به اقداماتی در سوریه بزند. اگر این برداشت درست باشد چیزی که بتواند شرایط را برای آمریکا تغییر دهد، عملیات در منطقهای است که ارزش استراتژیک داشته باشد. این منطقه عملیاتی در حد فاصل جنوب ادلب تا شمال دمشق قرار دارد و دارای موقعیتهای ویژهای نظیر نزدیکی به پایتخت، نزدیکی به لبنان و موقعیت سرزمینی حزبالله و نزدیکی به مرزهای آبی سوریه در مدیترانه، نیز دربرگرفتن دو استان حساس حمص و حماء و نیز دربر گرفتن مهمترین جادههای مواصلاتی خواهد بود. بخش اعظم این منطقه- یعنی حدفاصل جنوب ادلب تا شمال دمشق- تحت سیطره دولت مرکزی و مؤتلفین آن میباشد. به نظر میآید در آمریکا گمانزنی تیم ترامپ به این است که با کمک گرفتن از نیروی هوایی خود و با گسیل واحدهای نظامی ارتش ترکیه به این منطقه قادر خواهد بود به نیروهای ارتش که ضمناً بخش زیادی از آن سرگرم محافظت از شهر بزرگ تازه آزاد شده سوریه یعنی حلب هست، غلبه کند.
وقتی ما اظهارات مقامات مختلف ارتش آمریکا را مرور مینمائیم به این نتیجه میرسیم که ارتش آمریکا با چنین اقدامی موافق نیست و آن را شدنی نمیداند. از جمله استدلالهای ارتش آمریکا این است که تکیه بر نیروی هوایی در جنگهای کلاسیک کارگشاست و در جنگهای پارتیزانی جایگاهی ندارد ضمن آنکه وقتی ترکیه پس از ماهها تلاش برای سیطره بر منطقه کوچک «الباب»- واقع در شمال غرب حلب- و رهاسازی آن از سیطره داعش ناکام باقی مانده است چطور قادر به انجام عملیات در منطقهای بزرگتر و با وجود ایران و حزبالله و نیروهای دیگر خواهد بود؛ اما در عین حال از آنجا که ارتش در نهایت از فرمان رئیسجمهور تبعیت میکند عملیاتی شدن یک اقدام از پیش شکست خورده از سوی آمریکا دور از ذهن نخواهد بود.
از مواضع آمریکاییها در مورد مواجهه نیروی دریایی ایران با ناوهای آمریکا، هم میتوانیم حدس بزنیم که واشنگتن تا چه حد از تحقیری که طی سالهای گذشته در آبهای خلیج فارس و حوالی آن با آن مواجه بوده است، عصبانی است. بر این اساس دستزدن به اقدامی ابلهانه و با دو هدف پایان دادن به تحقیر آمریکا از سوی ایران و تشجیع رژیم سعودی به درگیری با ایران دور از انتظار نیست. آمریکا قطعاً نمیخواهد با ایران بجنگد چون مهمترین نتیجه چنین جنگی وداع همیشگی نظامیان آمریکا با منطقه خواهد بود. تجربه ملتها میگوید برای در امان ماندن از شرارتهای شیاطینی نظیر آمریکا تنها یک راه وجود دارد «ایستادن» و واندادن و این هرگز به معنای جنگطلبی نیست بلکه بهترین استراتژی در دفع جنگ میباشد. ما یک بار با شعار کوتاه کردن دیوار بیاعتمادی بین ایران و آمریکا، شاهد قرار گرفتن ایران در فهرست «محور شرارت» بودیم و یک بار دیگر به نام اعتمادسازی شاهد تکرار غیررسمی آن هستیم.
سعدالله زارعی