ادوارد براون؛ جاسوس MI6 در پوشش «شرقشناس»
اهداف براون از سفر به ایران چه بود؟
براون كه بود؟
ـ آيا او يك ايرانشناس بود؟ ـ آيا او يك ايران دوست بود؟ ـ آيا آمدن او در ايران يك اتفاق بود؟ آيا براون جاسوس و مأمور بود؟ پاسخ به سئوالات فوق يك رسالهاي مستقل ميطلبد. اما هدف كتاب اشاراتي به اهداف، عملكرد وي از آثارش ميباشد.
ادوارد گرانويل براون در هفتم فوريه 1862 ميلادي برابر با 18 بهمن 1240 در روستاي اولي نزديك شهر دورسلي در ايالت گلوسستر شاير در جنوب غربي انگلستان در خانوادهاي معروف در طب والهيات و نيز نظاميگري و تجارت به دنيا آمد. پدرش سر بنيامين براون، مهندسي زبردست بود كه سالها در شهر نيوكاسل مديريت يك شركت مهندسي كشتيسازي را برعهده داشت. مادر ادوارد نيز اهل نورتمبري بود. براون بعد از خروج از مدرسه ابتدايي به مدرسه معروف «ايتن» كه در انگلستان داراي اسم و رسم بود رفت و هنوز 16 ساله نشده بود كه از دبيرستان درآمد.
به اعتبار نوشته كتاب خود او، براون در 1879م. دانشجوي رشته پزشكي دانشگاه كمبريج شد و در 1882 ميلادي رتبه دوم گروه علوم طبيعي را به دست آورد. او از سال 1884 تا 1887 در بيمارستانهاي لندن به تكميل فن طبابت مشغول بود و در كنار آن به فراگيري زبان تركي و فارسي ميپرداخت.
براون كارش را در زمينه يادگيري زبانهاي شرقي با يادگيري زبان تركي عثماني آغاز كرد. علاقه براون به زبان تركي به شانزده سالگي او برميگردد، زماني كه براون اخبار حمله روسيه به عثماني را شنيد. براون جوان در ابتدا تنها كنجكاو اخبار بود و بعد به گفته خودش اين كنجكاوي تبديل به تمجيد و تجليل از تركها بهخاطر مقاومتشان در برابر روسيه شد و آرزوي رفتن به تركيه و قلمرو عثماني و جنگ در كنار ارتش اين امپراطوري را در سر پروراند.
آرزوي براون در 21 سالگي با رفتن به قسطنطنيه برآورده شد اما او هرگز وارد ارتش انگلستان يا عثماني نشد; چرا كه بايد رشته پزشكي را به اتمام ميرساند. در اين سالها براون كه فارسي را نزد معلمي هندي ميآموخت، با يك ايراني به نام ميرزا محمدباقر بواناتي آشنا شد، و زير نظر او مفاهيم اسلام را آموخت. آموزههايي كه بعدها اساس تفكرات وي را تشكل دادند. براون خود به يادگيري همزمان زبان فارسي در اين دوره اشاره دارد. عليرغم اين آموزشهاي غير رسمي - آن طور كه براون ميگويد- در كمتر از 4 سال بعد او به همين جهت به عضويت دانشگاه كمبريج درآمد و جالب اينكه به وي فرصت مطالعاتي و تحقيقاتي نيز داده شد تا به ايران مسافرت كند.
براون در اين باره مينويسد كه:
«دانشكده به من اجازه داد كه تا يك سال مسافرت و مطالعه بكنم و نظر به اينكه محتمل بود بعد دانشگاه كمبريج مرا به سمت استادي زبان فارسي انتخاب نمايد موافقت نمودند كه به ايران مسافرت نمايم. بنابراين من ميتوانستم در آن سفر هم راجع به امراضي كه در ايران هست مطالعه كنم و هم آن كشور را از نزديك ببينم و نواقص زبان فارسي خود را رفع بكنم. در حقيقت سرويس جاسوسي انگليس براون را مناسب جاسوسي ديد... و امكانات و فرصت براي ادامه كارش فراهم كرد.»
و به اين ترتيب سفر براون آغاز شد. سفر براون جوان با دوست و هم دانشكدهاش كه ادوارد ترجيح داده او را به نام آقاي « ‹û» معرفي كند از راه استانبول آغاز شد. براون و آقاي ( ‹û) كه اتفاقاً مسلح به يك تفنگ بود و تفنگ هم جزو كالاهاي قاچاق و ممنوعه به حساب ميآمد، با وجود اطلاع مأموران گمرك از اين مسئله بدون هيچ مزاحمتي وارد تركيه شدند! براون حضور مترجم قونسول انگلستان را دليل همراهي مأموران گمرك با خود و دوست مرموزش عنوان ميكند، درحاليكه ناگفته پيداست كه اگر قونسول خود را موظف به حمايت از وي ميكند و مترجم به دنبالشان ميفرستد، حتماً دليل مهمي داشت. از طرفي بديهي است كه حتي اگر در آن زمان تعداد مسافران به تركيه و ايران انگشت شمار هم بوده باشند - كه اينطور نيست- ورود غيرقانوني اسلحه، بايد با حمايت مقامي مهم و در جهت مأموريتي مهم انجام ميشده است، حمايتي كه تنها از عهده قونسول برميآمد.
براون توانست در فاصله كوتاهي ترتيب يك سفر زميني به ايران را بدهد. او از مرز زميني دو كشور وارد خاك ايران شد. كاروان كوچك او بعد از توقف و گذشتن از خوي، تبريز، تهران، اصفهان، شيراز، يزد، به كرمان رسيد و در ميان بابيان، قلندران و زرتشتيان سفر يكسالهاش در ايران تمام شد. ادوارد در اين شهرها به طور معمول يا از پستخانهها و مهمانسراهاي مخصوص انگليسيها استفاده ميكرد يا اين كه در منزل بابيان و زرتشتيها و حكمرانان اسكان مييافت. او از مردمشناسي و جريانسازي ويژگيهاي منحصر به فرد داشت.
او در اثر اين حشر و نشرها به ترياك اعتياد پيدا كرد و چنان آلوده اين كار شد كه براي دو ماه در كرمان ماند و مسئولان دانشگاه كمبريج و سفارت انگلستان را بر آن داشت تا دست به كار شده و ترتيب خروج وي را از ايران بدهند. با اين حال براون در كرمان گنجينهاي از كتاب و مقاله را فراهم آورد كه منجر به حيات دوباره بابيان اين بار در پوشش بهائيت شد. او در بازگشت كتابهاي زيادي نوشت كه سواي آثاري كه درباره بابيان تأليف كرد، كتاب تاريخ و ادبيات ايران وي مشهورترين اثرش محسوب ميشود; تا جايي كه برخي از دوستدارانش آن را اثري ارزشمند و يگانه توصيف كردهاند، حال بايد ديد واقعاً چنين است؟ اما كمتر به ماهيت سياسي جاسوسي او توجه شد. يا به جذب و بكارگيري افرادي چون سيد حسن تقيزاده، حسين قلي نواب، ابراهيم پورداودها و...
جاسوسي در پوشش استاد
با اين كه كاروان كوچك براون همه تلاشش را ميكرد تا جلب توجه نكند و مردم به او و همراهانش به چشم دهها جهانگردي كه از خاك عثماني و ايران عبور ميكنند، نگاه كنند، با اين حال اولين سوءظنها در تركيه متوجه آنها شد، ارمني سالخوردهاي به او گفت: «ضبطيههايي كه اينجا هستند نسبت به شما ظنين شدهاند و تصور مينمايند كه شما جاسوس هستيد و مشغول نقشهبرداري از اين حدود ميباشيد...»
***
شناخت اهداف براون
براون در ابتداي سفرنامهاش، نوشته است:
«دانشكده به من اجازه داد كه تا يك سال مسافرت و مطالعه بكنم و نظر به اينكه محتمل بود كه بعد دانشگاه كمبريج مرا به سمت استادي زبان فارسي انتخاب نمايد، موافقت نمودند كه به ايران مسافرت نمايم، بنابراين من ميتوانستم در آن سفر هم راجع به امراضي كه در ايران هست مطالعه بكنم و هم آن كشور را از نزديك ببينم و نواقص زبان فارسي خود را رفع نمايم.»
مطابق اين نوشته، براون دو دليل را براي سفرش به ايران ذكر ميكند; اول اين كه «محتمل بود دانشگاه كمبريج او را به سمت استادي زبان فارسي انتخاب كند»، بنابراين امكان يك فرصت مطالعاتي را با فرستادن وي به ايران برايش فراهم آورد و دوم; «مطالعه امراضي كه در ايران وجود داشت!» اما آيا در واقعيت هم چنين بود؟
آيا كمبريج تا اين حد به لحاظ علمي در سطح نازلي بود كه دانش -آموختهاي چون براون را كه زبانهاي شرقي را نزد افراد متفرقه خوانده بود و تحصيلاتش در طب و جراحي بود، بر كرسي استادي زبان فارسي بنشاند يا اينكه عليرغم نوشتههاي براون، او تحصيلات زبان فارسي را در مدارجي كه بايد طي كرده بود؟ براون در گفتگويي با دكتر ورايت كه يكي از استادان او در كالج وابسته به كمبريج بود، مينويسد:
«دكتر ورايت گفت من ميخواهم نصيحتي به شما بكنم و آن اين است كه اگر وسيله داريد كه معاش خود را تأمين كنيد و محتاج شغل و يا درآمدي نيستيد، در آن صورت دنبال السنه شرقي برويد [...] زيرا نخواهيد توانست شغلي در خور ذوق خود به دست آوريد كه از اطلاعات شما در السنه شرقي استفاده نمايند [...] گفتم: آيا دولت حاضر نيست مرا استخدام كند و شغلي به من بدهد كه از اطلاعات من استفاده نمايد. دكتر ورايت گفت به دولت هيچ اميدواري نداشته باشيد براي اينكه دولت ما تا امروز علاقهاي به السنه شرق نشان نداده و به احتمال قوي بعد از اين نيز نشان نخواهد داد و حاضر نيست كه مردم را براي فراگرفتن السنه شرقي تشويق كند. بعد خود من متوجه شدم كه نظريه دكتر «ورايت» صحيح است و دولت انگلستان با اينكه بيش از ساير دول اروپا نسبت به مسايل شرق علاقه دارد، مردم را براي فراگرفتن السنه شرقي تشويق نميكند و حاضر نيست به كساني كه جهت آموختن زبانهاي شرقي زحمت كشيدهاند شغل بدهد. اما در فرانسه، وضع برخلاف انگلستان است...»
يكي از مسايل درخور توجه آن دوران تحصيل زبانهاي شرقي در دانشگاهها بود، فرانسويان مدرسه زبانهاي شرقي پاریس را داشتند كه از سال 1795 بر اين اساس كه در سياست و تجارت برايشان سودمند باشد، كارش را آغاز كرده بود. كمي بعد تزار روسيه در تقليد از اين مدرسه، نمونهاي از آن را در كشورش ايجاد كرد و از آن پس در دانشگاه غازان و پترزبورگ رشته شرقشناسي بهعنوان يك رشته پر اهميت، تعداد زيادي دانشجو تربيت كرد. اما خيلي پيشتر از اينها انگلستان براي اينكه منافعش را در ايران از دست ندهد، دانشگاههايي چون كمبريج را تأسيس كرده بود و به شدت تلاش ميكرد تا تحصيل زبانهاي شرقي را با اضافه كردن زبان فارسي بر رشتههاي دانشگاهي تكميل كند. رشتهاي كه كرسي استادي آن پس از بازگشت ادوارد براون از ايران به او رسيد.
برخلاف آن چه كه براون درباره اهميت يادگيري زبانهاي شرقي در انگلستان نوشته است، تحصيل زبانهاي شرقي زماني كه او وارد دانشگاه كمبريج شود، رايج بوده است. بهعنوان مثال: «جوزف ولف برجستهترين مبلغ مذهبي انگليسي كه در 1824 به ايران آمد، دستكم نيم قرن قبل از سفر براون در رشته السنه شرقي در كمبريج(۱) تحصيل كرده بود.»
بنابراين گفتههاي براون به هيچ عنوان صحت نداشته و او خوب ميدانست كه دولت انگلستان به اهميت اين زبانها پي برده و اين زبانها در دانشگاههاي آن كشور تدريس ميشده است پس اگر براون واقعاً تحصيلات دانشگاهي در زبانهاي شرقي را كسب نكرده بود، با وجود بودن افرادي كه اين زبانها را تحصيل كرده بودند، به چه دليلي كمبريج ميبايد او را براي كرسي زبان فارسي انتخاب ميكرد؟ براون از يك احتمال سخن ميگويد كه در آينده رخ ميداد، او چه كاري بايد انجام ميداد كه آن احتمال به وقوع ميپيوست؟
براون دليل دوم مأموريتش را آشنايي با امراض ذكر ميكند درحاليكه به استناد نوشتههاي خود او، ادوارد تنها يك بار در جمع پزشكان دارالفنون حضور پيدا كرد و از آن پس مگر به اجبار يا ضرورت در دو يا سه مورد در طول يك سال، به طبابت نپرداخت و با هيچ پزشكي نشست و برخاست نكرد، پس چطور بايد با امراض در ايران آشنا ميشد؟ او حتي به خادمش دستور داده بود تا كسي پزشك بودن وي را نزد مردم افشا نكنند، ضمن اين كه در كرمان كاري كرد كه هيچ پزشكي انجام نميداد!
ــــــــــــــــــــــــــــ
-۱ جالب است كه بدانيم، برخي از بزرگترين جاسوسان قرن بيستم فارغالتحصيل كمبريج بودند، كه از آن جمله ميتوان به نامهايي چون كيم فيلبي، گاي برجس، آنتوني بلانت، دانالد مكلين و كرن كراس كه به پنج كمبريجي مشهور بودند، اشاره كرد.