kayhan.ir

کد خبر: ۸۱۷۲۲
تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱۳۹۵ - ۲۲:۱۳
به بهانه جار‌و‌جنجال‌های اخیر یک مراسم به اصطلاح سینمایی

خود‌زنی در سینمای ایران (نکته)



امیر شریفی

پس از چاپ تصاویر حضور ساختار‌شکنانه برخی حاضران یک مراسم به‌اصطلاح سینمایی بر فرش قرمز آن در کنار مطلبی با محتوای «مذمت تبرج و خودنمایی زنان و همسران مسلمان در ملاء عام» و درج صفاتی که توهین به صاحبان عکس‌های یاد شده تلقی شد در یکی از نشریات هفتگی، خانه سینما نشستی اضطراری داشت و بیانیه‌ای صادر کرد که در آن بیانیه ضمن تکرار جملات همیشگی درباره این سینما و ماموریت‌های ظاهرا فرهنگی آن، جمله‌ای قابل تامل وجود دارد که سوالات متعددی را به دنبال خواهد داشت.
خانه سینما در بیانیه فوق نوشته است : «سینمای ایران حلقه قدرتمند پیوند جامعه ایرانی و نظام فرهنگی جمهوری اسلامی ایران است. تضعیف و آسیب به این حلقه قدرتمند، سیاستی است که به تسخیر فضای دیداری و شنیداری کشور توسط بیگانگان منجر می‌شود.»
اما با نگاهی به عملکرد و کارنامه نه چندان قابل قبول این سینما به خصوص در یکی دو دهه اخیر به نظر می‌آید آنچه بیش از هر عاملی به سینمای ایران و آن حلقه به ظاهر قدرتمند ضربه وارد آورده و باعث تضعیف و آسیب آن شده، همانا خود دست‌اندرکاران و تولیدات و آثار همین سینما بوده است. تضعیف و آسیبی که متاسفانه موجب نفوذ بیگانگان در فضای دیداری و شنیداری کشور این بار نه از طریق ماهواره‌ها و شبکه‌ها و فیلم‌های خارجی بلکه به وسیله همین آثار تولیدی شده است. در واقع سینمایی که موسوم به سینمای ایران بوده، با تولیداتش دچار نوعی خودزنی شده است!
تولیداتی که ارزش‌ها و باورهای دینی و اسلامی این سرزمین را زیر علامت سوال بردند، آثاری که فضایی چرک و کثیف و سیاه از جامعه ایرانی به جهان و جهانیان نشان دادند، آثاری که به تبلیغ سبک زندگی غربی و ناکارآمدی سبک زندگی ایرانی اسلامی پرداختند، آثاری که ملت ایران را ملتی بحران زده و گرفتار و ذلیل و حقیر به تصویر کشیدند. فیلم‌هایی که جامعه ایرانی را مملو از خیانت و بحران‌های خانوادگی و اعتیاد و طلاق و مهاجرت و ... نشان دادند.
مگر آثار دیداری و شنیداری بیگانگان چه موضوعی را درباره این کشور و ملت نشان داده و تبلیغ می‌کنند؟ مگر سریال‌های ماهواره‌ای و فیلم‌های شبکه‌های بیگانه به جز روابط غیراخلاقی و نامشروع را در خانواده‌ها نمایش داده و فرار و گریز بچه‌ها از این خانواده‌ها را به عنوان یک بحران فراگیر نشان می‌دهند؟در فیلم‌هایی همچون «من مادر هستم»، «سعادت‌آباد»، «برف روی کاج ها»، و در همین جشنواره اخیر فیلم فجر، فیلم‌های  «آاادت می‌کنیم»، «نقطه کور»، «آخرین بار سحر را کی دیدی؟»، «هفت ماهگی»، «ابد و یک روز»، «مالاریا»، «دردنیای تو ساعت چند است»، «آب نبات چوبی» و ... چه تصویری از خانواده ایرانی وجود دارد؟  مگر در برنامه‌ها و نمایش‌های این شبکه‌ها به جز سبک زندگی غربی تبلیغ می‌شود و رفتار و اخلاق و باورهای دینی و اسلامی ناکارآمد نشان داده شده و زیر علامت سوال می‌رود؟ فیلم‌هایی مانند «دختر»، «انتهای خیابان هشتم»، «زندگی با چشمان بسته»، «سوت پایان»، «قاعده تصادف»، «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو»، «خشم و هیاهو» چه نمایی از حضور باورهای دینی در زندگی مردم دارد؟  مگر به جز کاربرد افسارگسیخته کلمات و عبارات زشت و رکیک و شوخی‌های پایین تنه‌ای و حرکات سبکسرانه برای آلوده کردن فضای خانواده‌ها و اذهان نوجوانان و جوانان، در برخی فیلم‌های به اصطلاح تین ایجری غربی، رهاورد دیگری به چشم می‌خورد؟ آیا فیلم‌هایی مانند «عصر یخبندان»، «بارکد»، «50 کیلو آلبالو»، «من السالوادور هستم» و ... به جز چنین فضایی ارائه می‌کند؟
آیا فیلم‌های ضد ایرانی غربی مانند «آرگو»، «300»، «گلاب»، «سپتامبر‌های شیراز»، «کرگدن»، «رقصنده در بیابان»، «بابا جون»، «اورشلیم با شمارش معکوس» و سریال‌هایی همچون «24» (فصل هشتم)، «خانم وزیر»، «هوم لند»، «ان سی آی اس» و ... به جز تصویری سیاه و تاریک از ایران و ایرانی نشان می‌دهند که این سرزمین و ملتش را درون نابسامانی‌ها و نابهنجاری‌ها و خشونت‌های پایان‌ناپذیر تصویر می‌نمایند؟
فیلم‌هایی مانند «چک» ،«بوسیدن روی ماه»، «پذیرایی ساده»، «حوض نقاشی»، «میگرن»، «با‌دیگران»، «گشت ارشاد»، «خصوصی»، «جدایی نادر از سیمین»، «خاک آشنا»، «فصل فراموشی فریبا»، «بهمن»، «قصه ها»، «اسب حیوان نجیبی است»، «بی خود و بی‌جهت»و ... (که اغلب هم در جشن خانه سینما جایزه گرفته یا مورد تجلیل و تقدیر واقع شده‌اند) چه تصویری از جامعه ایران ارائه می‌کنند؟
 و این گونه تولیدات منحصر و محدود به مثال‌های فوق نبوده و متاسفانه در بعضی از سالها حتی تا 70-80 درصد آثار تولیدی را شامل شده‌اند.
آیا سریال‌ها و برنامه و فیلم‌های شبکه‌های بیگانه درصدد نمایش چنین تصاویری از جامعه ایرانی نیستند؟ آیا اغلب فیلم‌های یاد شده ترجمانی از همان تولیدات شبکه‌های بیگانه به نظر نمی‌آیند؟
وقتی در شصتمین سالگرد تاسیس سازمان سیا، اسنادی هم از سینما منتشر شد، در میان آنها سندهایی درباره عملکرد و راهکارهای سینمای هالیوود در دهه 50 و در اوج جنگ سرد به چشم می‌خورد. یکی از این اسناد راهبردی، دفترچه‌ای بود به نام «جنگ صلیبی برای آزادی» که از سوی کمیته مشترکی مابین برخی فعالان هالیوود مانند جان فورد و سیسیل ب دومیل و جان وین و ... و نهادها و مراکز امنیتی و اطلاعاتی و نظامی آمریکا در سال 1955 تدوین شده بود و برای تولید‌کنندگان فیلم، قواعد محتوایی را توضیح می‌داد که الزاما بایستی در فیلم‌ها در نظر گرفته شود.
در همان دفترچه، «جنگ صلیبی برای آزادی»، تبلیغ و نمایش سبک زندگی آمریکایی و فرهنگ غربی در مقابل دیگر سبک‌های زندگی و فرهنگ‌ها در مشرق زمین معنی شده بود که حتما بایستی در تولیدات هالیوود درنظر گرفته شود و این مهم‌تر از هرگونه تبلیغ و پروپاگاندای سیاسی یا ایدئولوژیک محسوب شده بود. براساس همین فرمول فیلم‌هایی همچون «آلیس در سرزمین عجایب»، «پیتر پن»، «تعطیلات رمی» و ... ساخته و روانه کشورهای دیگر شد تا به قول ریک آلتمن (استاد دانشگاه پرینستن آمریکا) در کتاب «سینمای موزیکال»، به مردم دیگر نقاط جهان نشان دهند، چگونه بخورند و بپوشند، چطور رفتار کنند، چگونه موی خود را آرایش کنند، چگونه عاشق شوند و شعر عاشقانه بگویند، چطور زندگی کنند و بالاخره چگونه بمیرند!
آیا عمل به این دستورالعمل 60-70 سال پیش سینمای هالیوود در تولیدات سینمای ما، یعنی تبلیغ سبک زندگی غربی و ناکارآمد نشان دادن زندگی اسلامی-ایرانی ( به عنوان سبک مقابل زندگی غربی)، همان تسخیر فضای شنیداری و دیداری کشور توسط بیگانگان نیست؟