kayhan.ir

کد خبر: ۷۹۰۵۲
تاریخ انتشار : ۱۲ تير ۱۳۹۵ - ۱۹:۲۲
گفت‌وگوی کیهان با استاد «ابوالفضل بهرامپور»، مفسر و مترجم قرآن

قرآن با طعم سادگی و روانی


  مهرداد آزاد
  استاد ابوالفضل بهرامپور بیش از پنج دهه است که با قرآن زندگی می‌کند و این کلام آسمانی در عمق جان او نفوذ کرده و به او حیاتی دیگر بخشیده است.
حاصل سالهای انس و کار با قرآن، ترجمه قرآن و تفسیر آن با عنوان «نسیم حیات» است. بهرامپور با نگاه کاربردی آیات قرآن را واکاوی و بررسی می‌کند. نگرش او به تفسیر و ترجمه قرآن بیان قابل فهم برای عموم و قابل پذیرش برای خواص است. مشخصه بارز سبک او التزام به سادگی و روانی در گفتار و نگارش است و اعتقاد دارد که باید قرآن را به زبانی بسیار آسان به مردم معرفی و بیان کرد و این ویژگی برجسته‌ای است که کارهای او را از سایر ترجمه‌ها و تفسیرها متمایز کرده است.
او در ترجمه قرآن به شیوه‌ای تقریباً ابتکاری دست زده و آن آوردن لغات و واژه‌های آیات و معانی و ریشه آنها در کنار ترجمه است که خدمتی مهم و برجسته برای قرآن‌آموزان و پژوهشگران محسوب می‌شود و در هیچ ترجمه دیگری چنین ویژگی و مشخصه‌ای مشاهده نمی‌شود. وجود این واژه‌ها به همراه ترجمه، خواننده را در فهم و درک معانی، بیشتر کمک می‌کند.
ماه مبارک رمضان فرصت مغتنمی بود که در ایام حضور استاد در تهران، خدمت ایشان برسیم و از خرمن تجربیات قرآنی ایشان خوشه‌هایی بچینیم که حاصل آن گفت‌وگوی زیر است که در ادامه از نظر خوانندگان عزیز می‌گذرد.

* به عنوان اولین سؤال مختصری درباره سرآغاز فعالیت‌های قرآنی خودتان توضیح دهید.
ـ من تمام فکر و ذکرم این بود که این مردمی که پای منبرها و هیئت‌ها می‌روند چگونه می‌شود اینها را با ترجمه روشن قرآن آشنا کرد. همه‌اش منبر رفتن نباشد. من دبیر دبیرستان در زنجان بودم، به دانش‌آموزان علاقمند گفتم یک هیئت سیار در خانه‌هایتان تشکیل بدهید. در آن هیئت سیار من یک پاراگراف از قرآن را انتخاب می‌کردم، لغات آن را می‌نوشتم و به آنها می‌دادم تا ببرند در خانه تمرین کنند فردا بیاورند.
روز بعد در جلسه می‌پرسیدم سپس ترکیب‌هایی می‌دادم و می‌گفتم اینها را ترجمه کنید بعد از اینکه ترجمه را خوب یاد گرفتند یکی دو نکته قرآنی به آنها می‌آموختم.
من این ماجرا را با مرحوم بهشتی در میان گذاشتم. ایشان پرسید چه کسانی را تربیت کردید؟ و من افرادی را نشان دادم. گفتند: من از کجا بدانم قبلا می‌دانستند یا در کلاس شما یاد گرفته‌اند؟ یک نفر از یاران خود را انتخاب کرد و من سه ماه با او کار کردم. شهید بهشتی وقتی دید که درست است مرا به هیئت خودش برد و به همه اعلام کرد قبل از من 20 دقیقه یا نیم ساعت ایشان برای شما تفسیر می‌گوید و بدین ترتیب کار اولیه من اینگونه شروع شد.
البته من دبیر دینی و عربی بودم. قبل از انقلاب چند سوره از سوره‌های قرآن را به عنوان تک سوره تفسیر کردم، سوره‌های فتح، محمد، قاف، ابراهیم، یاسین و جزء سی‌ام قرآن و اینها را به مردم دادم. بعد از انقلاب هم به این نتیجه رسیدم که ما می‌‌توانیم کل قرآن را تفسیر کنیم. ولذا شروع به نوشتن تفسیر نسیم حیات برای مردم کردم.
* شما در زمینه تفسیر فعالیت‌های زیادی داشته‌اید که برآیند آن نگارش تفسیر کل قرآن با عنوان نسیم حیات است لطفا کمی درباره پیشینه تفسیری خود توضیح دهید.
ـ لازمه شناخت اسلام شناخت سند اولیه آن یعنی قرآن است. من زمانی که قرآن می‌خواندم و آن را می‌فهمیدم حیفم می‌آمد که دیگران آن را ندانند. برای همین شروع به نوشتن تفسیر به روش آسان و به زبان همه فهم مردم کردم. از همان ابتدای کار دنبال این بودم که چطور می‌شود به مردم قرآن را با ترجمه و توضیحی مختصر یاد داد. من در نگارش نسیم حیات اکثر تفسیرها را دیده‌ام و نکته‌ها و جنبه‌های هدایتی آن را در تفسیر آورده‌ام، طوری که برای خواننده قابل فهم باشد. اخیرا کتابی را شروع کرده‌ام به نام تفسیر تربیتی و اخلاقی قرآن کریم که تفسیر جدیدی با سبک نو است که کل قرآن را شامل می‌شود ومی تواند دوستان را از تفسیر نسیم حیات بی نیاز کند و تاکنون چند جلد آن آماده شده و ممکن است جزء جزء و یا یک جا منتشر شود. من در آنجا مطالبی از تربیت و اخلاق قرآنی گفته‌ام تفکر برانگیز. مثلا آیه شریفه می‌فرماید: «و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک.»
فرق تقدیس و تسبیح چیست؟ فرق ذکر و تسبیح چیست؟ اینها را به طور کوتاه شرح داده‌ام، تقسیم‌بندی آن هم به این شکل است که اول ترجمه گفتاری قرآن (آزاد) بعد لغت‌نامه بعد فرق لغت‌ها و سپس تفسیر مختصر رایج تحت عنوان بیان و سپس نکته‌ها و تربیت و اخلاق قرآنی ذکر می‌شود.
* در رابطه با تفسیر تربیتی و اخلاقی ممکن است کتاب‌های زیادی نوشته شده باشد‌، تفاوت این کتاب شما با آنها چیست؟
ـ خیلی فرق می‌کند مثلا در این کتاب گفته‌ام وقتی خداوند می‌فرماید: انا الغفار (من بسیار آمرزنده‌ام) این تعبیر از چه چیزی حکایت می‌کند؟ معلوم می‌شود که در جامعه ما گناهکار زیادی وجود دارد والا اعلام نمی‌کرد من غفارم. پس معلوم است خبری هست. یا قرآن می‌گوید: الله‌، ولی مومنان است که آنان را از ظلمات بیرون می‌آورد پس معلوم می‌شود مومنان در ظلمات هستند و ما آنها را خارج می‌کنیم. پاسخ و تحلیل چیست؟
* در کار تفسیر از مفسران بزرگ هم بهره برده‌اید؟
ـ من پای صحبت‌های مفسران قرآن می‌نشستم و از کتاب‌های تفسیری نیز بهره‌های زیادی برده‌ام. یک بار یک جزوه 40 صفحه‌ای درباره اصحاب اعراف نوشتم و در آن اثبات کردم که مراد از اعراف و اعرافیان، ائمه‌مصومین(ع) هستند که حق شفاعت دارند وانسان های متعالی هستند. چنانکه می‌دانید در قیامت دو گروه از مردم وجود دارند: گروه بهشتی‌ها و گروه جهنمی‌ها. اما سعدی می‌گوید «از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است» یعنی جهنمیان آرزو می‌کنند که کاش جزو اعراف بودند و اینها را گروه سوم تلقی ‌کرده‌اند. من در این جزوه گفتم که منظور از اعراف، اهل شفاعت است و می‌دانید که اعراف به معنی بلندی است و اعرافیان در روز قیامت در بلندی قرار می‌گیرد و ناظر بهشتیان و جهنمی‌ها هستند و اذن سخن با جهنمی‌ها را دارند و آنان را ملامت می‌کنند در حالی که کسی آنجا حق سخن ندارد‌. اینان افراد والامقامی هستندکه اذن سخن و اذن شفاعت دارند.
من این جزوه را خدمت علامه طباطبایی بردم و عرض کردم آیا امکان دارد شما در این‌باره نظر بدهید؟ ایشان با من که یک فرد معمولی بوده و هستم بسیار تواضع کردند و گفتند ده روز بعد مراجعه کنم. سر موعد خدمتشان رسیدم و گفتند: نظر من هم همین است. این حرف خیلی بزرگی بود که به یک فردی که شاگرد شاگرد ایشان است بیان می‌کرد آن زمان تفسیر‌المیزان هنوز کامل نشده و به سوره اعراف نرسیده بود.
یادم هست که بعدها یک فردی اعلام کرده بود که در ایران بهرامپور یک بدعتی گذاشته و قرآن را در میان عموم آورده و به مردم گفته است شما هم می‌توانید با تفسیر آشنا شوید و قهرا تحریفات ایجاد خواهد شد. در حالتی که خیلی از مخاطبین می‌گفتند تفسیرهای شما باعث شد ما وارد وادی تفسیر شویم و با آن آشنایی پیدا کنیم.
* شما یک ترجمه تفسیری یک جلدی هم با نام «تفسیر مبین» ارائه داده‌اید. ویژگی آن چیست؟
ـ تفسیر یک جلدی مبین روشی است که اروپایی‌ها باید از ما تقلید کنند. اگر شما بخواهید از اول بسم‌الله خلاصه بنویسید خیلی از گفتنی‌ها از قلم می‌افتد در این تفسیر یک جلدی، من مهم‌ترین نکات هر آیه را ذکر کرده‌ام. اخیرا برخی‌ها هم از این روش تقلید کرده‌اند. آنها در یک صفحه فقط توانسته‌اند دو نکته بگویند. آنها از اول شروع به خلاصه‌نویسی کرده‌اند ولی من تفسیر کلی کرده‌ام و سپس چکیده آن را در یک صفحه آورده‌ام و به عبارتی غربالش کرده‌‌ام سپس لغت‌ها را با ریشه آنها ذکر کرده‌ام. لغت‌هایی که در بالای صفحه آمده در پائین صفحه هم ذکر شده تا خواننده نیاز به جست‌وجو نداشته باشد و لذا شماره گذاشته‌ام. البته نمی‌دانم چرا از یک مولف که ابتکاری کرده و قرآن را به فهم عموم نزدیک کرده حمایت نمی‌شود، زیرا یک انتشاراتی پیدا شده و مدعی مالکیت این تفسیر شده و جلو چاپ آن را می‌گیرند و من نمی‌دانم به کی شکایت ببرم.
* تفاوت ترجمه شما با ترجمه‌های دیگر چیست؟
ـ ترجمه من از جمله ترجمه‌ای روان و جاافتاده است و اهل فن آن را ترجمه‌ای روان دانسته‌اند. کسانی که ادیب‌ترند در ترجمه‌شان کلماتی  نامانوس را استفاده کرده‌اند که پیچیدگی دارد. من از استفاده از این‌گونه کلمات پرهیز می‌کنم. دقت کرده‌ام مثلا کلماتی بکار ببرم که در میان مردم رایج است و اصطلاحات گنگ را به کار نبرم چون خود قرآن می‌فرماید ما قرآن را آسان کردیم تا مردم متذکر شوند.
به طور کلی روش من در ترجمه قرآن، آسان کردن مفاهیم آن و انتقال آسان این مفاهیم به زبان ساده به مردم است و این روش پیغمبران است. در برابر واعظانی که مغلق و پیچیده صحبت می‌کنند قرآن می‌گوید من اگر بدانم که مخاطب، با مثال  پشه مطلب را می‌فهمد از آوردن آن مثال ابا نمی‌کنم. شما دنبال این باشید که خوب بفهمانید. فرق است بین اینکه ما مطلب عامیانه بگوئیم تا اینکه مطلب را عامیانه بگوئیم تا قابل فهم باشد. ما باید متن قرآن و نهج‌البلاغه را طوری بیان کنیم که همه بفهمند و این، کار را برای معلم سخت می‌کند و باید تلاش بیشتری بکار ببرد. چون قرآن می‌فرماید لتبین للناس، این قرآن برای مردم است نه برای محافل علمی و خاص.
* در ترجمه متون دینی خصوصا قرآن و نهج‌البلاغه، صاحب‌نظران معتقدند که اگر بخواهید ترجمه‌ای دقیق ارائه دهید، روان نخواهد بود.آیا شما هم همین نظر را دارید؟
ـ بنده اتفاقا این کار را کرده‌ام و سعی کرده‌ام هم روان و هم دقیق باشد. این نکته را باید در نظر داشت که هر کسی که در ادبیات متبحر باشد ولو استاد من باشد نمی‌تواند دست به ترجمه قرآن بزند چون ترجمه، نیاز به تفسیر دارد. برخی‌ها از چند ترجمه قرآن یک ترجمه جدید استخراج می‌کنند و به بازار عرضه می‌کنند در حالی که این درست نیست و مترجم خودش باید دستی در تفسیر داشته و صاحب‌نظر باشد.
مردم خیلی‌ به من پیشنهاد داده‌اند که ادعیه و نهج‌البلاغه را ترجمه کنم، من آنها را مثل قرآن ترجمه نخواهم کرد، در قرآن لغت به لغت و متن را با متن و مفرد را با مفرد ترجمه می‌کنیم اما در نهج‌البلاغه، خواننده می‌خواهد بداند این جمله چه گفته، که البته من ترجمه نهج‌البلاغه را شروع کرده‌ام و به نظر خود یک ترجمه مفهوم و روان است و طبعا کار زیادی می برد.
 * برای توسعه و ترویج تفسیرکوتاه و قطره‌ای قرآن در میان مردم چه پیشنهادی دارید؟
ـ مطلب را خیلی خلاصه و ساندویچی بیان کردن، نوعی مثله کردن و خراب کردن آن است. نمی‌گویم حوصله مردم را خراب کنیم اما باید گزیده بگوییم، ما نباید محتوا را فدای خلاصه‌گویی کنیم.
* یکی از هدف‌های پرداختن به قرآن اعم از خواندن و ترجمه و درک مفاهیم و غیره رسیدن به تدبر در آن است، این تدبر چگونه حاصل می‌شود؟
ـ در مورد تدبر خودمان نمی‌توانیم تدبر کنیم .در تدبر باید دوره ببینیم‌، یک شخصی باید چند صفحه از قرآن را شرح بدهد و با تدبر برویم جلو و بعد ذهنمان عادت کند و فعال شود و به سوالات قرآنی جواب پیدا کنیم. مثلا قرآن می‌گوید انا الغفار (یعنی بسیار آمرزنده‌ام) به صیغه مبالغه آمده، که این نشان می‌دهد در جامعه خیلی گناهکار وجود دارد. اگر همه مردم، معصوم بودند، به این اعلامیه نیاز نبود پس معلوم می‌شود هست و این می‌شود تدبر و تدبر است که ما را به جایی می‌رساند و مقدمه رفتار صحیح قرآنی می‌گردد.
خداوند ماجراهای یهود را در قرآن بیان کرده، این بیان، صرفا بیان تاریخی نیست بلکه باید در آن تدبر کنیم که چرا خداوند این همه از کارهای یهود سخن گفته. می‌خواهد بگوید که یهود این کارها را کرد و من خداوند بدم آمد، شما تکرار نکنید. اگر این کارها را بکنید شما هم یهودی هستید. بنابراین در اینجا وقتی از کارهای مثبت و منفی اقوام سخن می‌گوید این مطالب را به ما می‌آموزد که باید آنها را بفهمیم و این همان تدبر است. تدبر یک بحث پیچیده نیست و معنی آن این است که بتوانیم پیام را بگیریم.
شما وقتی به قبرستان می‌روید با خود فکر می‌کنید که این مردن، شتری است که زمانی هم در خانه ما می‌خوابد و من هم باید اینجا بیایم و پاسخگو باشم. این یعنی تدبر، شما نمی‌توانید بگویید دارید کار فلسفی می‌کنید، همین می‌شود تدبر، یعنی اینکه بتوان از این نکته به آن نکته متوجه شد. مثلا عبرت از عبر به معنی عبور کردن است یعنی شخص اگر حادثه‌ای را دید توقف نکند بلکه عبور کند به یک نکته دیگری برسد. یک مثال برای عبرت بگویم. شیشه عینک آیا هدف نگاه من است یا وسیله عبور نگاه من. یعنی من این شیشه را گذاشته‌ام تا دور و نزدیک را شفاف ببینم‌، حال اگر شخص به خود شیشه عینک نگاه کند، چشمش لوچ خواهد شد و چیزی را در بیرون نخواهد دید و لذا به زمین می‌خورد. چون خود شیشه را داشت نگاه می‌‌کرد.من اخیرا 5 جلد کتاب 120 صفحه ای  به نام زندگی با قرآن  نوشته‌ام که سازمان تبلیغات چاپ کرده و خیلی جدید است.
تدبر یعنی اینکه شما به فکر بیفتید که من چه باید بکنم و چه نباید بکنم. پیغمبر را خدا تربیت کرد، منتها با دو مدل یکی به وسیله امر و نهی‌ها: اقم‌الصلوهًْ، اتو‌ الزکاهًْ و امر بالمعروف و انه عن المنکر و... این امرها و نهی‌های صریح خطاب به همه ماست. دوم اینکه خدای متعال با بیان رفتار خوب و بد دیگران، پیغمبر را تربیت کرد و گفت ای پیغمبر من از یونس چندان خوشم نیامد، چرا نماند و از من نخواست قوم او را ببخشم و از مردم کناره گرفت لذا او را گوشمالی دادم. در جای دیگر می‌گوید سلیمان نعم‌العبد چه بنده اعلایی است، این سلیمان همان است که: «انه اوّاب» او زود توبه می‌کند. پیغمبر ما این نکته‌ها را دریافت کرد و به کار بست و حتی پیغمبر را در جنگ احد زخمی کردند یکی از اصحاب به پیامبر(ص) عرض کرد یا رسول‌الله چرا آنها را نفرین نمی‌کنی تا خدا آنان را هلاک کند؟ پیامبر گرامی(ص) فرمود: خدایا اینها قوم من هستند، جاهلند و هدایتشان کن. این روحیه پیغمبری است، چرا پیغمبر این کار را کرد چون خدا قبلاً به او درس داده بود که از یونس خوشمان نیامد و تو مثل او نشو و لذا پیغمبر نفرین نکرد و بلکه برایشان دعا کرد.
قرآن نمی‌خواهد داستان بگوید بلکه حاوی پیام‌هایی است که مسلمان باید پیامگیرش قوی باشد و این پیام‌ها را بگیرد.
* آیا خواندن صرف ترجمه قرآن می‌تواند ما را به سمت تدبر ببرد؟
ـ گفته‌اند کار از نگاه کردن به قرآن، شروع می‌شود. چرا در روایت آمده حتی تماشا کردن به جلد قرآن ثواب دارد؟ چون دانه را پاشیده‌اند تا ما به سراغ قرآن برویم. شرط اول تدبر‌، شنیدن است. اما ما معلمان نباید به مردم تحمیل کنیم که عربی را یاد بگیرند تا قرآن را بفهمند. من وقتی در کلاس، درس می‌دادم هیچ وقت نمی‌گفتم وضو بگیرید‌، تکلیف هم نبود. در آن صورت قرآن خواندن تکلف و دردسر می‌شد، بعدها من با لطایف‌الحیلی گفتم که بچه‌ها برویم بیرون وضو گرفتن را یاد بگیریم‌، بعد گفتم به خدا بگویید خدایا وضو می‌گیریم تا نامه عاشقانه تو را بخوانیم، این روش به طور غیرمستقیم مطالب را تزریق می‌کند. باید روزنامه‌ها، رادیو و تلویزیون، امام‌جمعه‌ها، دولت و ارشاد و دارالقرآن‌ها دنبال این باشند که چه کنیم مردم از قرآن لذت ببرند و در آن تدبر نمایند.
* از نظر شما راهکار انس و لذت بردن از قرآن چیست؟
ـ من اخیراً به این نتیجه رسیده‌ام که اگر بخواهیم مردم از قرآن لذت ببرند و در مردم عطش قرآن و فهم معارف آن ایجاد شود باید نکات ریز و آسان قرآن را برای مردم تبیین کنیم.
مثلاً وقتی قرآن می‌گوید: «و مما رزقناهم ینفقون» یعنی از آنچه روزی‌شان کردیم انفاق می‌کنند، یعنی آنچه ما به آنان داده‌ایم، درحالی که آنچه ما از طریق حرام به‌دست آورده‌ایم شامل این آیه و مما رزقناهم نمی‌شود، خدا آن حرام را روزی ما نکرده بلکه ما خودمان از راه حرام آن را کسب کرده‌ایم. این نکته ساده را اگر شنونده بفهمد طبعاً لذت می‌برد.
* ویژگی‌های یک مترجم قرآن چیست؟ و آیا ترجمه فردی بهتر است یا گروهی؟
ـ ترجمه کردن قرآن درحال حاضر یک کار اضافی است چون قرآن را زیاد ترجمه کرده‌اند. کسی که می‌خواهد مترجم قرآن شود به جای ترجمه روی مفاهیم کار کند و دنبال فهم آسان مفاهیم و فهماندن آسان آن به مخاطب باشد.
کسی که می‌خواهد ترجمه قرآن کند باید اولاً مسلط به تفسیر باشد. شما اگر عربی‌دان و حافظ‌شناس و ادیب مبرزی هم باشید، بدون اطلاع از تفسیر و تسلط بر آن در کار ترجمه قرآن موفق نخواهید بود، تفسیر باید در مترجم قرآن حل شده باشد و لذا من به عنوان نه یک مفسر بلکه تفسیردان، عرض می‌کنم کار ترجمه‌ام دو برابر سخت‌تر از تفسیر بود. چون سعی می‌کردم معادل فارسی آن را پیدا کنم و این تلاش و انرژی بیشتری می‌طلبید، تفسیر نسبت به ترجمه آسان‌تر است چون به جای یک کلمه می‌تواند ده کلمه اضافه کند اما در ترجمه باید معادل ساخت.
مثلاً در داستان حضرت ابراهیم که جمع شدند و او را در آتش انداختند، خداوند می‌فرماید: فجعلناهم الاخسرین، همه مترجمان معنی کرده‌اند ما آنان را زیانکارترین قرار دادیم. معلوم می‌شود که حضرت ابراهیم هم زیان کرده و دیگران بیشتر زیان برده‌اند! واژه اخسر را چگونه باید معنی کرد؟ من آن را گفته‌ام ما آنها را بازنده اصلی قرار دادیم. چون خدا در اینجا قصد دارد بگوید ما آنها را بازنده اصلی قرار دادیم.
اصولاً یکی از مشکلات ترجمه قرآن این است که می‌گویند معادل کلمات قرآن را نمی‌توان یافت و زبان فارسی مثل بقیه زبان‌ها این ظرفیت واژگانی را ندارد که همه معانی یک واژه قرآنی را برساند. بالاخره ذوق هنری ترجمه و معادل فارسی‌سازی لازم است.
* تزکیه نفس برای مفسر چه مقدار ضروری است؟
ـ یک وقت می‌گویید که تزکیه نفس برای مفسر مراد است که این شرطی است برای هر عالمی که به مردم دین می‌آموزد. سؤال این است که آیا با مردم قرآن کار کنیم یا تزکیه کار کنیم، من می‌گویم اگر تزکیه کار می‌کنیم بر مبنای قرآن باشد، اگر قرآن یاد می‌دهیم بگوییم خداوند از ما اخلاص می‌خواهد اگر اخلاص نباشد کارمان آخرتی نخواهد بود.
من در یک‌جا درباره محرم و نامحرم قرار بود صحبت کنم مخاطب من دختران دانشگاهی بودند. من به آنها نگفتم می‌خواهم به شما حجاب یاد بدهم‌، به آنها آیه 58 سوره نور را خواندم که بچه‌های نابالغ وقتی به اتاق پدر و مادر در وقت استراحت وارد می‌شوند باید اجازه بگیرند تا مبادا آنها را در لباس خفیف ببینند.
مخاطب وقتی این را می‌شنود که قرآن درباره بچه نابالغ این همه حساس است. متوجه می‌شود درباره حجاب و نامحرم تا چه اندازه حساسیت دارد قرآن می‌فرماید: ولا تخضعن بالقول، زنان با نامحرمان، نرم و لطیف صحبت نکنند، الان در ایران 90 درصد از بدحجاب‌ها، اهل نجات هستند و آدم درستی‌اند چون بعضی از آنها می‌پرسند کجای قرآن می‌گوید حجاب واجب است؟ به آنها می‌گویم همین، مایه نجات شماست که گفتید کجای قرآن گفته؟ معنی این جمله شما این است که اگر قرآن بگوید، من قبول می‌کنم.
اینها اهل نجاتند منتها ما نتوانستیم اینها را تربیت کنیم. ما در روزنامه‌ها و رسانه‌ها نیامده‌ایم این مسائل را برای مخاطبان تبیین کنیم.
* پس به نظر شما می‌توان با آیات قرآن وضعیت فرهنگی جامعه و حجاب را سامان داد.
ـ نه‌ تنها حجاب بلکه هر چیزی را می‌توان ساماندهی کرد و اصلاح نمود.
* شما بیش از سه دهه است که در زمینه مفاهیم قرآن کار کرده‌اید. خلاصه روش تدریس مفاهیم شما چگونه است تا معلمین قرآن در این زمینه از تجربیاتتان استفاده کنند؟
ـ قبل از انقلاب کسی در جلسه قرآن به من گفت فلانی‌، مخاطب‌های من و تو با هم فرق نمی‌کنند. چه شده است که شما هر جلسه 3 سطر ترجمه جلو می‌روید اما من فقط در خواندن جلو می‌روم؟
گفتم شما با ماده خام کار می‌کنید  یعنی افرادی که چیزی نمی‌دانند و تمام تلاش و برنامه‌ریزی شما در این صرف می‌شود که این سه سطر را بخوانید اما من 60 درصد کار آموزش را در خانه به اینها تزریق کردم. لغت‌های قرآن را داده‌ام و آنها رفته‌اند در خانه روی ترجمه و مفاهیم کار کرده‌اند لذا مخاطب‌های من ماده خام نیستند، کسانی‌اند که 60 درصد از درس را قبلاً می‌دانند و کار کرده‌ و تک‌تک لغت‌های قرآن را آموخته‌اند.
روش سقراط در آموزش این است که اول باید شاگرد را تخلیه اطلاعات کرد. من می‌آیم در کلاس، می‌گویم لغت‌ها را معنی و عبارت‌ها را ترجمه کنید، بعد می‌گویم دو به دو تقسیم بشوید و فلان پاراگراف را معنی کنید آنها باید معلومات خود را بدون کمک گرفتن از استاد، خرج کنند به این ترتیب دیدم 70 درصد مشکل را حل کردند، من می‌گویم شاگرد خودش هم خبر ندارد که من در خانه به آنها زحمت داده‌ام پس اساس روش من این است که اول باید لغت‌ها را بدانند و در خانه روی آنها کار کنند، در کلاس، آیات را تحت‌اللفظی کار می‌کنم. در این روش از 300 مورد، یک مورد پیدا نشد که بگوید یک جائی گنگ است و شما توضیح دهید. بعد از اینکه ترجمه آیات تمام شد و همه کلاس آن را فهمیدند، می‌پرسم آیا میل دارید یکی دو نکته از این آیات بگویم و مثلاً می‌گویم چرا در خیلی از جاهای قرآن گفته: آمنوا به صیغه ماضی ولی اینجا آمده یومنون بالغیب به صیغه مضارع،  و یا در آیه ذلک الکتاب چرا گفته آن کتاب و نگفته این کتاب؟ وقتی آمادگی ایجاد شد برایشان چند نکته قرآنی می‌گویم.
آموزش و پرورش باید برای معلمان دینی و حتی استادان، کسی را بیاورد تا برای آنها روش بگوید.
* شما به آموزش و پرورش اشاره کردید، وضعیت آموزش قرآن در مدارس را چگونه می‌بینید؟
ـ مسئولین آموزش و پرورش نیت خوب دارند و می‌خواهند کارهای خوب کنند اما نمی‌آیند با کارشناسان و نخبگان قرآنی مشاوره کنند.
به دلیل اینکه مثلاً در دوره راهنمایی کتاب قرآن را در 80 صفحه تدوین کرده‌اند در حالی که دانش‌آموز نمی‌تواند از عهده آموزش این مقدار برآید. به جای این 80 صفحه، 10 صفحه تعیین کنند اما تضمینی، تا دانش‌آموزان بتوانند روان‌خوانی را خوب یاد بگیرند.
یا اوقاف در زمان‌های اخیراً مسابقه تفسیر ده جزء برگزار کرد، من به آنها گفتم این کار شدنی نیست و من هم که بخواهم این مقدار را بخوانم وقت کم می‌آورم شما به جای ده جز، نیم جزء از قرآن را به مسابقه بگذارید تا قرآن عملاً وارد جامعه شود.
آموزش و پرورش باید حجم کتاب‌ها را کم و تعداد ساعت‌ها را زیاد کنند و حتماً باید در دوره ابتدایی به فکر ترجمه نباشند. در دوره ابتدایی باید قرآن همانند زبان مادری، آموزش داده شود، بعد از کلاس سوم، آیات آسان را به دانش‌آموز یاد بدهند.
آقایان بیایند من برای آنها کتاب روش تدریس بنویسم و یا برای آنها روش تدریس آموزش بدهم.
بنابراین روش تدریس قرآن در آموزش و پرورش، هم موفق نیست‌، هم نیاز به بازنگری دارد و خروجی آن را هم می‌بینید که دانش‌آموز بعد از سال‌ها سروکار داشتن با قرآن در مدرسه، نمی‌تواند قرآن را روان بخواند.
باید دنبال چرایی بود که دانش‌آموزان بعد از سال‌ها چرا بلد نیستند روخوانی قرآن را انجام دهند.
* پرداختن به مسائل فرعی و حاشیه‌ای قرآنی مانند تواشیح و صوت و لحن و تجوید و غیره تا چه حدی در جامعه ضروری است؟
ـ در مورد این مسائل نگوئید حاشیه‌ای، همین حاشیه‌ها ما را به متن می‌کشد. بگذارید این باشد اما عیب کار کجاست که باعث زدگی و دور شدن از قرآن شده؟ اشکال کار اینجاست که در این مرحله متوقف مانده‌اند و به تکلیف بعدی عمل نمی‌کنند.
مسئولین به این مقدار اکتفا کرده‌اند. تا اینجا درست آمده‌اند از اینجا به بعد را باید دریابند.
من به کسی که علی(ع) را به صورت افراطی تا مرحله خدایی بالا برده بود و با خدا یکی کرده بود گفتم: در نوبت علی، علی را درست شناخته‌ای ولی خدا را درست نشناخته‌ای و همین مقدار که این علی را بزرگ می‌کنی همان مقدار هم او (خدا) بالا می‌رود و فاصله می‌گیرد.
پس حواشی نباید جای تدبر را بگیرد. مسئولین مکلفند سه برابر هزینه کارهای حاشیه‌ای قرآنی را صرف مفاهیم و ترویج آن کنند.
من خوف این را دارم که اگر این امور فرعی قرآنی حذف شود، موسیقی، جای آن را پر کند. پس باید باشد اما آسیب‌شناسی شود و در کنار پرداختن به آنها، معارف و ناگفته‌های قرآن نیز توسط افراد خبره تبیین شود.
* نظر شما در مورد استخاره با قرآن چیست؟ ظاهرا شما این روش معمول استخاره از طریق باز کردن قرآن را قبول ندارید.
ـ بعضی از عرفا ممکن است روش‌هایی داشته باشند اما اینکه برخی‌ها با استفاده از سیستم‌های تلفنی و کامپیوتری و دیجیتالی به استخاره می‌پردازند، این کار واقعا مبتذل است. من فریاد برمی‌آورم که این کارها خلاف اسلام و خرافات است. این کارها بازی کردن با کلام‌الله است.
اگر افراد برجسته‌ای با قرآن استخاره می‌کردند، آن یک موهبت و عطیه الهی در قلب آنها بود. علامه طباطبایی در المیزان در ذیل کلمه «ازلام» به معنی قرعه روایتی را نقل کرده و گفته هر کس که با هر ابزار و وسیله‌ای ادعای غیب‌دانی و غیب‌گویی می‌کند او را تکذیب کنید و باور نکنید.
وقتی که قرآن باز می‌کند و مثلا می‌گوید طبق قرآن ازدواج شما با فلانی خوب است این فرد غیب می‌گوید. خدا غیب را به پیامبر می‌گوید نه به هر کس دیگر. از کجا معلوم که آن شخص قرآن را درست فهمیده؟
من این روش را قبول ندارم که هر کسی قرآن را باز کند و از غیب چیزی بگوید. در ازدواج که گفته‌اند اصلا استخاره نکنید. پس تحقیق برای چیست؟
روش استخاره به این ترتیب است که شما برای هر کاری که در آن حیرت دارید و دودل هستید دو رکعت نماز استخاره می‌خوانید و پس از سلام به سجده می‌روید و 100 بار می‌گوئید: استخیرالله برحمته خیره فی‌العافیه‌، یا به فارسی می‌گویید‌: خدایا من از رحمت تو خیر می‌خواهم، بعد درباره موضوع مد نظر، با دو سه نفر مشورت می‌کنید، خدای تعالی به قلب آنها نظر درست را القا می‌کند و به شما می‌رساند. با این کار شما هم توسل کردید و هم توکل و هم مشورت.
* برای اینکه خانواده ما خانواده قرآنی باشد چه راهکاری پیشنهاد می‌کنید؟
ـ در وهله اول ما باید خودمان قرآنی باشیم و اعضای خانه ببینند که ما در خفا و علن داریم به قرآن عمل می‌کنیم. همین روش عملی، آنان را به قرآن ترغیب می‌کند. باید با بچه‌ها روی مسائل اعتقادی کار کرد.
الان کتاب‌هایی مثل تنبیه‌الغافلین از مد افتاده. این کتاب تاثیر فراوانی در قرآنی شدن من داشته است. در این کتاب آمده که در ته جهنم گزندگانی به آدم نیش می‌زنند که از تلخی آن به مواد مذاب جهنم پناهنده می‌شود. همین‌ها ما را دوپینگ می‌کنند. من قصد دارم کتاب‌های شیخ عباس قمی را به زبان امروزی بنویسم و در نگارش نسیم حیات هم از کتاب‌های ایشان بهره‌های زیادی برده‌ام.
* شما با بزرگانی چون شهید باهنر و شهید بهشتی و شهید مطهری ارتباط داشته‌اید. بیان خاطراتی از آنها برای خوانندگان ما جذاب خواهد بود.
ـ خاطراتی که از مرحوم بهشتی دارم خاطراتی دست اول و استثنایی است. چون فقط من بودم و او بود و کسی از خانواده‌ محترمش هم آنجا نبود. بین ما سوال و جواب رد و بدل می‌شد. ایشان روزهای چهارشنبه در منزل خود درس‌های عقاید می‌گفت. من کتاب شناخت ایشان را تقریر و جمع‌بندی کردم، یک بار به ایشان گفتم مرا به اصفهان دعوت کرده‌اند و پولی می‌دهند، نظر شما چیست؟ من می‌دانستم گرفتن این پول بلامانع است ولی می‌خواستم نظر ذوقی ایشان را بدانم. ایشان مفصل با من صحبت کرد و گفت: آن چند نفری که مردم را جمع کرده‌اند و هزینه می‌کنند تا مردم را جمع کنند، آنها تو را دعوت کرده‌اند؟ گفتم بله. گفت تو باید آنها را هدایت کنی. گفتم چطور؟ گفت وقتی به آنها بگویی که من از شما پول نمی‌گیرم برای اینکه شما هم پول نمی‌گیرید این کلام به آنها انرژی ده برابر می‌دهد.
بعد گفت: من دبیر بودم و در دبیرستان دین و دانش قم تدریس می‌کردم. در آن زمان دبیرانی که سوادشان زیاد بود یا سابقه‌شان بیشتر بود، 18 ساعت موظفی داشتند بقیه اضافه کار بود. من به آنها گفتم 18 ساعت درس من را زبان انگلیسی بگذارید، بقیه را از تعلیمات دینی و غیره جزو اضافه کار قرار بدهید. بعد فرمود: می‌دانی چرا من این کار را کردم؟ برای اینکه می‌خواستم آن حقوقی که از دولت می‌گیرم در مقابل تعلیم دین نباشد، در ازای آموزش زبان باشد، اضافه کاری که از بابت تدریس تعلیمات دینی می‌گرفتم یا پولش را نمی‌گرفتم یا آن را در یک جایی مثل امور ترویج دین خرج می‌کردم. این خاطره‌ را فقط من و شهید مطهری می‌دانستیم و هیچ کس حتی شهید باهنر هم نمی‌دانست.
زمانی پیش از انقلاب من و شهید بهشتی به پارک شهر می‌رفتیم. من نمی‌دانم ایشان برای چه به آنجا می‌رفت من گفتم آقای بهشتی! الان که تظاهرات دارد برگزار می‌شود شما چرا نماز جمعه را برپا نمی‌کنید؟ گفت: انسان نباید نماز و دین را تحریف کند. ما اگر نماز جمعه را بخوانیم نخواهند گذاشت که نماز جمعه اسلام خوانده شود چون در خطبه‌های نماز باید مسائل سیاسی مطرح شود و اینها آن را نمی‌گذارند و لذا به این دلیل نمی‌خوانیم.
باز زمانی من با ایشان به کانون توحید می‌رفتیم به ایشان گفتم: شما به جای اینکه در کانون پول خرج کنید بیایید مدرسه علوی یا مدرسه رفاه را به دانشگاه تبدیل کنید. ایشان گفت ما درست می‌کنیم ولی اگر حاضر و آماده شد شاه آن را از ما می‌گیرد و لذا آمده‌ایم کانون توحید را درست کنیم تا در آن اسلام را تبلیغ کنیم. بعد گفت: ما اگر بخواهیم امر به معروف و نهی از منکر کنیم باید اول ایجاد قدرت کنیم. آیت‌الله خمینی هم این را اعتقاد دارد، اول باید حکومت تشکیل بدهیم تا امر به معروف اسلام را اجرا کنیم، فعلا در اینجا (کانون توحید) دین را می‌گوییم.
* اگر بخواهید چکیده سالیان طولانی با قرآن بودن خودتان را در چند جمله بیان کنید چه می‌گویید؟
ـ اگر انسان با قرآن انس بگیرد و در مفاهیم آن دقت و تامل کند و سپس آنها را به‌کار ببندد آن موقع یک شناخت خاصی از خدا بدست می‌آورد که در نوشته‌ها نمی‌آید، آدم می‌بیند که از یک طرف خداوند بسیار سخت گرفته است و از طرف دیگر مشاهده می‌کند که می فرماید: ای پیامبر با اینها سخت نگیر. نمی‌دانم آن شل‌گیری خدا را قبول کنم یا سخت‌گیری‌های او را باور کنم. در این صورت واقعا به طور طبیعی و فطری خوف و رجا در انسان پیدا می‌شود اما بخش رجا می‌چربد و حالتی در انسان پیدا می‌شود که چقدر این خدا دوست‌داشتنی است.
خدا میل ندارد انسان‌ها را به جهنم ببرد. مادر را دیده‌اید که مرتب می‌خواهد خوبی‌های بچه‌اش را برجسته کند و بدی‌هایش را نادیده بگیرد.
بعد آدم احساس می‌کند عالم بی‌خود و بی‌جهت نیست و باور به معاد و حلال و حرام در انسان به وجود می‌‌آید.
شما به سیسمونی دقت کرده‌اید که قبل از تولد بچه همه نیازهای او را تامین می‌کنند. خدا سیسمونی ما را در اینجا تهیه دیده.
* از اینکه قبول زحمت کردید و در این گفت‌وگو شرکت کردید سپاسگزارم.
ـ من هم از شما متشکرم.