نگاهی به تأثیر انقلاب اسلامی بر هنر
عبور از ویرانه ابتذال به خانه ایمان و مبارزه
آرش فهیم
هنر، از مهمترین عوامل زمینهساز تطورات و تحولات اجتماعي در تاریخ و به ویژه در قرنهای اخیر بوده است، تا آنجا که عصر جدید و دنیای صنعتی، در پی یک انقلاب فرهنگی و هنری به نام رنسانس ظهور کرد. بدون تردید انقلاب شوروی، بدون رمانهای شولوخف، ماکسیم گورکی و الکسی تولستوی و فیلمهای آیزنشتاین و پودفکین هیچگاه نمیتوانست گسترش و دوام یابد. این هنرمندان بودند که روح و شکوه انقلاب کشور خود را برای نسلهای آینده و همچنین مردم سایر کشورها بازسازی میکردند.
درباره انقلاب اسلامي ايران، این قضیه برعکس اتفاق افتاد؛ بیش از آنکه هنر و هنرمندان بر انقلاب تأثیر بگذارند، اين انقلاب بود كه مسیر جریان هنر را تغییر و ترمیم داد.
مهمترين ويژگيهای عرصههای مختلف هنری و ادبی پيش از انقلاب، بيهويتي، ابتذال و مردمستیزی بود. ادبیات این عصر، بهجز برخی درخششها، عمدتا در باتلاق تفکرات مارکسیستی دست و پا میزد. هنرهای تجسمی هم غرق در پوچگرايي و مناسبات آلوده بود.
تجلی سیاستهای فرهنگی طاغوت در جشن هنر
«جشن هنر شیراز» به عنوان یکی از گردهماییهای هنری طاغوت، محل تجلی و خودنمایی سیاستگذاریها و علایق فرهنگی حکومت پهلوی بود. این جشن با طراحی و حمایت فرح، همسر شاه، شکل گرفت – و به همین دلیل به بازیچه شهبانو معروف شد – و با هزینهای سنگین بالغ بر صد میلیون تومان (که در آن زمان رقم سهمگینی به حساب میآمد) از سال 1346 تا 1356 به اجرا درمیآمد.
جشن شیراز، به اسم هنر، به محلی برای ترویج فحشا و هرزگی تبدیل شده بود که در این باره اسناد بسیاری موجود است. از جمله در سند مورخ 17 اسفند 56 ساواک آمده است «از اداره دوم اطلاعات و ضد اطلاعات 33 د، به تیمسار ریاست سازمان اطلاعات و امنیت کشور. برابر خبر واصله: نواری از نمایش خوک و بچه که هفتم ماه مبارک رمضان در خیابان فردوسی شیراز به نمایش گذارده شده و از طریق تلویزیون مداربسته نیز پخش گردیده است. در این نمایش عملیات جنسی زن و مرد بهطور زننده در معرض دیدگان همگان گذاشته شده است. در این نوار واعظی «مشخصات نامعلوم» با شرحی کامل نمایش مزبور را محکوم نموده و مردم نیز ضمن تایید اظهارات وی دولت را محکوم کردهاند.»
همچنین آنتوني پارسونز، سفير وقت انگليس در ایران، که از مهمانان جشن هنر سال 56 بود درباره آن نوشته بود: «جشن هنر سال 1356 شيراز، از نظر كثرت صحنههاي اهانتآميز به ارزشهاي اخلاقي ايرانيان از جشن هنر پيشين فراتر رفته بود. به عنوان مثال يك شاهد عيني صحنههايي از نمايشي را كه ترتيب داده بودند، يك باب مغازه را در يكي از خيابانهاي پر رفت و آمد شيراز اجاره كرده و ظاهراً ميخواستند برنامه خود را كاملاً طبيعي در كنار خيابان اجرا كنند، صحنه نمايش نيمي از داخل مغازه و نيمي در پيادهرو مقابل آن بود. يكي از صحنههايي كه در پيادهرو اجرا ميشد، تجاوز به عنف بود كه بهطور كامل (نه بهطور نمايشي و وانمودسازي) به وسيله يك مرد با يك زن كه پيراهنش به وسيله مرد متجاوز چاك داده ميشد در مقابل چشم همه صورت گرفت. ولي موضوع به شيراز محدود نشد و توفان اعتراض كه عليه اين نمايش برخاست، به مطبوعات و تلويزيون هم رسيد. من به اين خاطر موضوع را با شاه در ميان گذاشته و به او گفتم اگر چنين نمايشي بهطور مثال در شهر منچستر انگليس اجرا ميشد، كارگردان و هنرپيشگان آن جان سالم به در نميبردند. شاه مدتي خنديد و چيزي نگفت.»
اما علاوه بر این موارد غیراخلاقی، جشن هنر شیراز، محلی برای خوشگذرانی خارجیها شده بود. بهطوری که در آن سالها که اکثریت قریب به اتفاق مردم ایران به خصوص در روستاها و شهرستانها از فقر و محرومیت شدید رنج میبردند، حکومت برای خودنمایی در مقابل خارجیها، هواپیمای رایگان و دربست در اختیار آنها قرار میداد و در شیراز بهترین هتلها، محل اقامت مهمانان بیگانه بود.
برخلاف مشارکت یا سکوت روشنفکران و چپگراهای به ظاهر مخالف با رژیم شاه، این روحانیت بود که به جشن هنر معترض شد. از جمله روحانیونی که به این جشن اعتراض کردند میتوان به آيتالله سید عبدالحسیندستغيب و آیت الله بهاءالدين محلاتي اشاره کرد.
حضرت امام خميني(ره) نیز که در آن زمان در حال گذراندن دوره تبعید در نجف بودند در واکنش به برگزاری جشن هنر شیراز در 7/6/56 سخنرانی کردند و فرمودند: «شما نميدانيد كه اخيراً چه فحشايي در ايران شروع شده است. شما اطلاع نداريد، گفتني نيست كه چه فحشايي در ايران شروع شده است. در شيراز عمل شد و در تهران ميگويند بناست عمل بشود و كسي حرف نميزند! آقايان ايران هم حرف نميزنند، من نميدانم چرا حرف نميزنند؟! اين همه فحشا دارد ميشود و اين ديگر آخرش است، يا نميدانم از اين آخرتر هم دارد! در بين تمام مردم جمعيت نشان دادند اعمال جنسي را! و [آقايان] نفسشان درنيامد.»
امام ضمن اینکه دولت و شخص شاه را مقصر آن فجایع دانستند، از مردم خواستند که نسبت به آن بیحرمتیها اعتراض کنند: «اينها بايد اعتراض بشود، بايد گفته بشود. اگر ملتها همه با هم، ملت همه با هم، مطلبي را اعتراض كنند و احكام اسلام را بايستند و بگويند، امكان ندارد كه همچو قضايايي واقع بشود. از سستي ما و ضعف ما و استفاده از ضعف ما [ميگويند] اينها يك دستهاي هستند ضعيف و بيچاره! در صورتي كه شما قوه داريد، پشتوانهتان ملت است. ملت باز مسلمان است. اين ملت مسلمان علاقه دارد به اسلام، علاقه دارد به روحاني اسلام، ... اينها همه بايد دست به دست هم بدهند بايد اجتماع كنند، فقيهش با مهندسش، دكترش با محصلش، دانشگاهي با مدرسهاش دست به دست هم بدهند تا بتوانند يك كاري انجام بدهند و بتوانند از زير اين بارهايي كه بر آنها تحميل ميشود، از زير اين بارها بيرون بروند ...»
پیوند هنر با مردم
با پیروزی انقلاب اسلامی، این وضعیت کاملا دگرگون شد. رشد و پيشرفت هنر و ادبیات ایرانی در سالهای پس از انقلاب را از دو جنبه ميتوان مورد توجه قرار داد؛ نخست، شتاب گرفتن حركت رو به جلو در بسياري از رشتههاي اين هنرها و دوم تعالي و اخلاقي شدن آنها بوده است. به بياني صريح بايد گفت، شاخص دوم، هم برجستهتر است و هم اينكه خودش بسترساز شاخص اول بوده است. در همه ميادين و شاخههاي هنري، فساد و تعفن ضداخلاقي يك مانع بزرگ براي ترقي محسوب ميشود. مانعي كه با پيروزي انقلاب اسلامي و تصفيه فضاي هنري عامل پويايي و تكامل در هنر شد.
نخستین عرصههای هنری که پا به میدان انقلاب گذاشتند، شعر و سرود و موسیقی بودند. یکی از قدیمیترین شعرهای انقلاب که تبدیل به سرود شد، «خمینی ای امام» با شعر حمید سبزواری و آهنگسازی حمید شاهنگیان بود. این سرود در زمان ورود امام خمینی در 12 بهمن سال 57 اجرا شد. گروه چاووش هم نقش فعالی در تولید تصنیفهای انقلابی داشت. این گروه، با گردهمایی هنرمندانی چون حسین علیزاده، محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان، احمد علی راغب و ... آثاری به یادماندنی را برای انقلاب خلق کردند. بهزعم نگارنده، سالهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی و برپایی نظام جمهوری اسلامی، درخشانترین عصر هنر موسیقی در ایران بود.
در سرودهای این دوره هم حال و هوای شورانگیز و پاک انقلاب اسلامی پدیدار بود، هم برخی از آرمانهای انقلاب، مثل اعتقادات دینی، آزادیخواهی، مبارزه با استکبار و استعمار و به ویژه آمریکا، عدالتطلبی و ... بروز یافته بود.
اما از رشتههایی که در جریان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی هویت تازهای یافت، عکاسی بود. بدون شک جذابترین و تکاندهندهترین عکسها، در جریان آن دوران به ثبت رسیدند. هم عکسهای خبری و هم عکسهای هنری گرفته شده از عرصههای نبرد، ماناترین و پرکاربردترین آثار در حوزه عکاسی بودهاند. بهطور مثال عکس مرحوم محمدحسین پرتوی از بیعت همافران ارتش با امام خمینی(ره) در روزنامه کیهان تاریخ 19 دی سال 57، نمونه یک اثر عکس جریانساز در مسیر انقلاب بود. انتشار این عکس در روزنامه کیهان مسیر انقلاب را هموارتر و بسیاری از توطئههای دشمنان کشورمان را در ضربه زدن به قیام اسلامی ملت ایران خنثی کرد. از دیگر عکسهای به یادگار مانده این عکاس متعهد و انقلابی از دوران انقلاب اسلامی میتوان به بسته شدن فرودگاه به منظور جلوگیری از ورود امام خمینی(ره) از پاریس در دوره بختیار و اعدام سران رژیم طاغوت در دبیرستان علوی اشاره کرد.
در ادبیات داستانی نیز نویسندگان بسیاری در زمینه ادبیات انقلاب پا به میدان نهادند که فعالترین آنها مرحوم امیرحسین فردی بود، بهطوری که تقریبا همه کتابهای وی از جمله «اسماعیل» و «گرگسالی» به ترسیم وقایع انقلاب میپردازد. در کنار وی میتوان به نویسندههایی چون محمدرضا سرشار، رضا امیرخانی، محسن پرویز و ... هم اشاره کرد که نویسندههای مطرح ادبیات داستانی انقلاب هستند.
هنرمندان عرصه هنرهاي تجسمي هم كه خود را در برابر يك تحول عظيم اجتماعي ميديدند تحت تأثير قرار گرفتند و آثارشان دچار نوعي رجعت به مردم و ارزشهاي بومي سرزمينمان شد. در شرايطي كه تا آن موقع، هنرهاي تجسمي به قشر خاصي محدود ميشدند، به لطف انقلاب، نسل جديدي از هنرمندان جوان در دل مبارزات و جنگ روييدند كه سبب آشتي نسبي مردم با اينگونه هنرها شدند. در اثر اين اتفاقات به عنوان مثال، نقاشي از نگارخانههاي سرد و بيروح بيرون آمد و با نقش بستن بر معابر و خيابانها، پيوندي نو با جامعه پيدا كرد. برخلاف دوران قبل كه مضامين غالب آثار، آلوده به بداخلاقي و افسردگي و بيهودگي بود، با پيروزي انقلاب، مضاميني عالي و متعالي همچون؛ ازخودگذشتگي، شهادت، اتحاد مردم، عدالتخواهي و آزادي و آزادگي تجلي يافت؛ اتفاقي كه با درگرفتن جنگ تحميلي بيشتر خودش را نشان داد.
این حرکت، با درگرفتن جنگ تحمیلی نمود بیشتری یافت. بهطوری که شهيد سيدمرتضي آويني درباره ظهور جريان نقاشان انقلابي در این دوره نوشته بود: «در جنگ نيز تنها همينانند كه همپاي رزمآوران حضور داشتهاند و از غير ايشان نيز توقعي نيست، چراكه هنر سفارشي، عين بيهنري است. نقاش جنگ پيش از آنكه نقاش باشد، اهل جهاد و مبارزه است و به جنگ همانسان مينگرد كه حضرت امام(ره)، آنسان كه بسيجيان. نقاش جنگ بايد انساني باشد كه جهاد في سبيل را عرصه بيهمتاي وصول به حق بداند، جبهه را كربلا، نماز مجاهد بسيجي را براقي كه او را به معراج ميبرد، مرگ در جبهه را شهادت و شهيد را شمع تاري. نقاشاني كه براي جنگ كار كردهاند اگرچه بسيار معدودند و انگشتشمار، اما آثار آنان انصافاً بهترين آثاري است كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي خلق شده است... نگرش محتوايي حاكم بر اين آثار، نشأت گرفته از همان تفكري است كه حزبالله را، صادقترين پيروان حضرت امام را، از ديگران متمايز ميدارد. از ميان مضامين جنگ آنچه در كارهاي آنان بيشتر از همه درخشش و تلألو دارد، شهادت است. امتياز بسيجيان نيز بر ديگران در عشق به شهادت است و اين همسويي، تصادفي نيست. اين نقاشان، جنگ را نه چون عارضهاي زائد بر ذات خويش برگزيدهاند؛ بلكه جاذبه عشق و آن پيمان ازلي از درون ذاتشان آنان را به سوي جنگ فرا خوانده است و لهذا جنگ در آثار اين نقاشان حضوري اصيل و باطني دارد، نه در حد شعاري اضافي و زائد بر ذات.»
اما با فاصله گرفتن از سالهاي پرشور انقلاب و جنگ و ورود به دوران جديد اجتماعي در كشورمان، نقاشي انقلابي و دفاع مقدسي نيز كمرنگ شد. هنرمندان اين عرصه، انگيزه و هيجان سالهاي جواني خود را از دست دادند و نسل جديدي هم كه وارد شد، علاقه چنداني نسبت به چنين مضاميني از خود نشان نداد.
اما در اين ميان، بيشترين تعالي و رشد در زمينه كاريكاتور بوده است. يكي از مهمترين دلايل شتاب حضور نيروهاي انقلابي به عرصه كاريكاتور، كمهزينه بودن اين رشته نسبت به ساير رشتههاي تجسمي بود. معمولاً آموختن و كار در زمينه رشتههايي چون؛ گرافيك، مجسمهسازي، حجمي و... نيازمند حضور در كلاسهاي مختلف و صرف هزينههاي گزاف بود كه طبقات محروم اجتماعي، چنين امكاني برايشان فراهم نبود. رشتههايي چون طراحي و كاريكاتور تنها به يك كاغذ و قلم نياز دارند و حتي بدون بهره بردن از كلاس و استاد نيز با تكيه بر ذوق، تلاش، تمرين و مطالعه امكان شكوفايي استعداد را فراهم ميکند. به همين دليل، در دهه اخير انقلاب، كاريكاتوريستهاي جوان نه تنها توانستند گوي سبقت را از ساير همكارانشان در ساير رشتهها بربايند و خطشكن هنرهاي تجسمي شوند که کاریکاتور ایران امروز در جهان درخششی چشمگیر دارد.بدون شک، عرصه هنرهای تجسمی ایران در سالهای اخیر، آن شور و حرارت سالهای ابتدای انقلاب را ندارند. هم اکنون آنچه این عرصه را تهدید میکند، انزوای دوباره در گالریها و نمایشگاههای سرد و مغرور، فاصله گرفتن از مردم و غرق شدن در اطوارهای شبهروشنفکرانه و فیلسوفمآبانه است؛ تردید و تردد میان آفتاب و سایه. هنرهای تجسمی برای پویایی و تأثیرگذاری بیشتر بر جامعه امروز ایران، باید دوباره به سیاق سالهای نخستین انقلاب بازگردد؛ به آلام و آرمانهای مردمی برگردد.