ناگفتهها و متن و حاشیه تاریخ انقلاب -۷
باید جوانها را آگاه کنیم
اواخر سال 1354 تعداد 61 نفر از روحانیهای کشور ممنوعالخروج شدند که یکی از آنها شهید آیتالله اسدالله مدنی بود؛ حضرت آیتالله خامنهای، شهید آیتالله صدوقی و... هم جزء این افراد بودند.
ساواک در صدد بود با این اقدام از سفر یاران و شاگردان حضرت امام(ره) به نجف برای ملاقات با ایشان ممانعت به عمل آورد.
سید هر روز میبایست مسافتی را میرفت و دفتر ژاندارمری را امضا میکرد. با وجود زانو درد و مشکل ریوی که داشت، هر روز این کار را میکرد. عموما ساعت یازده، یازده و پنج دقیقه راه میافتاد و میرفت به سمت ژاندارمری. در بین راه، هرازچندگاهی به ستون برق تکیه میداد و لحظاتی توقف میکرد. چند بار به او اصرار کردند که اجازه بدهد ایشان را با ماشین به ژاندارمری برسانند، قبول نمیکرد. یک بار که سماجت زیادی به خرج دادم، گفت: «من به عمد این ساعت را انتخاب کردهام و پیاده میروم. در مسیری که به ژاندارمری میروم، چند تا مدرسه هست که موقع رفتن من، آنها تعطیل میشوند. کمکم برای دانشآموزان و جوانان سؤال میشود که این پیرمرد کیست که هر روز این مسیر را طی میکند. بعد از مدتی، آنها از این ور و آن ور متوجه میشوند که مرا تبعید کردهاند. برایشان سؤال پیش میآید که چرا من تبعید شدهام؛ به این ترتیب، این جوانان توجیه شده، از این مسائل آگاه میشوند، ما باید این جوانان را بیدار و آگاه کنیم. همانطور که وقتی دزدی به خانه میآید از من پیرمرد و آن پیرزن نمیترسد. از کودک توی گهواره هم نمیترسد. او همه حواسش به جوانهای درون خانه است و ما باید جوانها را آگاه کنیم. (گزارش سفر؛ روایتی داستانی از زندگی شهید آیتالله سید اسدالله مدنی از مجموعه قهرمانان انقلاب / ج 5 / زهرا حیدری / انتشارات سوره مهر / 1388).