نیمه پنهان آخرین نخستوزیر(کتاب انقلاب)
سومین جلد از مجموعه «نیمه پنهان» و نخستین مجلد از سری کتابهای «نخستوزیران ایران» با عنوان «شاپور بختیار»، به همت دفتر پژوهشهای موسسه کیهان به چاپ رسیده است.
این کتاب به معرفی شخصیت و ارزیابی عملکرد شاپور بختیار، آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی اختصاص دارد. شاپور بختیار که همواره یکی از عناصر سرسپرده رژیم پهلوی و یکی از رابطان اصلی دربار با سازمانهای جاسوسی آمریکا محسوب میشد، در ابتدا خود را به عنوان یکی از چهرههای فعال و مبارز جبهه ملی ایران معرفی کرد و بعد از آن به رهبری این جبهه رسید اما در نهایت در دیماه ۱۳۵۷، در شرایطی كه دیگر امیدی به ادامه حیات رژیم پهلوی نبود، پیشنهاد نخستوزیری را پذیرفت که البته با پیروزی انقلاب اسلامی وادار به گریختن به پاریس شد و در سال ۱۳۷۰ در همان شهر کشته شد.
در این کتاب به بخشهای مهمی از زندگی سیاسی بختیار همچون ورود او به جبهه ملی، ماجرای کودتای ۲۸ مرداد و دستگیری صوری او، تلاش وی برای رسیدن به نمایندگی مجلس، ارتباط پیوسته بختیار با سازمانهای جاسوسی، استعماری و همچنین لُژهای روتاری و فراماسونری اصفهان، فعالیتها و تصمیمات او در مقام نخستوزیری و در نهایت فرار او از کشور پرداخته شده است.
«نیمه پنهان شاپور بختیار» تاکنون بیش از هشت بار تجدید چاپ شده است.
بنیادیترین مقولهی بررسی زندگی بختیار «غربزدگی» است. این مقوله که عاملی بسیار موثر در بیشتر تحولات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی ایران معاصر محسوب میشود، در زندگی بختیار به صورت خودباختگی در برابر فرهنگ اروپایی تجلی ویژهای دارد.
عملکرد و اندیشه افرادی از نوع شاپور بختیار آمیزهای است ناهمگون از دستاوردهای فرهنگ و تمدن غرب همچون دموکراسی و شیوه حکومت و نظام اقتصادی و جدایی دین از سیاست، ناسیونالیسم ایرانی، که در آن حتی به برجستهترین ویژگیهای اجتماعی، فرهنگی و دینی ایرانیان توجهی نشده است.
«ژان پل سارتر» در بیان کیفیت استحاله فرهنگی افرادی از این قبیل در جایی نوشته است:
«ما روسای قبایل، خانزادهها، پولدارها، گردن کلفتهای آفریقا و آسیا را میآوردیم، چند روزی در آمستردام، لندن، نروژ، بلژیک و پاریس میچرخاندیم، لباسهایشان عوض میشد، روابط اجتماعی تازهای یاد میگرفتند، کت و شلوار میپوشیدند، رفت و آمد تازه، پذیرایی تازه، اتوموبیل سوارشدن، رقص و زبان ما را یاد میگرفتند. گاه یک ازدواج اروپایی میکردند و یا به شکل اروپایی ازدواج میکردند و زندگی با مبلمانی تازه، آرایش تازه، مصرف اروپایی تازه و غذایی اروپایی را یادشان میدادیم و آرزوی اروپایی شدن خودشان پس میفرستادیم...»
با چنین اوصافی در بهترین فرض نیز نیازی نبود که شاپور بختیار مامور مستقیم و حقوق بگیر ابرقدرتهای غربی باشد، زیرا آنچنان از «خود» تهی و از «بیگانگان» لبریز بود، که بالطبع برمحور پسند آنان تصمیم میگرفت و اجرا میکرد.
بختیار آنقدر در برابر فرانسه خودباخته بود که فرزند چهارمش در آبادان به دنیا آمد، نام او را فرانس گذاشت، تا به قول خودش، نام کشور فرانسه همیشه با آنان باشد.
بختیار پس از فرار از ایران و در ایام اقامت در پاریس دست به رفتار و کردارهایی کاملا متضاد با خلقیات ایرانی و فرهنگ اسلامی میزد. داستانهای زیادی از میهمانیهایی که او به افتخار این و آن ترتیب میداد و نحوه رفتارهای زشت وی با فواحش و زنان روسپی بر سرزبانها بود.