ریزش خواص در حکومت علوی- 9
سهم خواص در تضعیف حکومت علوی(پاورقی)
حجتالاسلام دکتر جواد سلیمانی
با توجه به مطالب گذشته میتوان گفت زمینههای پیدایش خواص و شخصیتهای برجسته اسلامی در صدر اسلام امور زیر بودهاند؛ سبقت در اسلام، هجرت از مکه به مدينه قبل از فتح مکه، تحمل شکنجه و زندان در سالهای آغازین بعثت، شرکت در جنگهای نخست صدر اسلام، عضویت در میان انصار، برخورداری از فضائل علمی و عملی، نزدیکی و ارتباط با پیامبر(ص)، عضویت در میان کارگزاران رسول خدا(ص)، تأیید و تمجید و یا اشارات قرآن مجید نسبت به برخی از گروهها و افراد، تبلیغات دروغین و شخصیتتراشی.
البته موارد فوق تنها زمینههای پیدایش و رشد خواص در عصر پیامبر(ص) به شمار میآیند و الا زمینههای نمو خواص جامعه اسلامی تا سال 40 هجري منحصر به همینها نمیگردد، چرا که پس از رحلت رسول خدا(ص) اکثر والیان و فرماندهان نظامی فتوحات و فقها، زهّاد، علما و قضات شهرها در زمان سه خلیفه اول و امام علی(ع) بطور طبيعي به علت موقعيتهاي علمي، ديني، اخلاقي، و سياسي شان در زمره شخصیتهای بانفوذ جامعه قرار گرفتند.
ازاینرو، کارگزاران ابوبکر افرادی همچون عتّاب بن أسید (والی مکه)، عثمان بن أبیالعاص (والی طائف)، حذیفة بن محصن (فرماندار عمان)، علاء بن حضرمی (والی بحرین)، خالد بن ولید (فرمانده سپاه شام)، مثنّی بن حارثه شیبانی (والی کوفه)، سُوَید بن قُطبة (والی بصره) از خواص جامعه شمرده میشدند.
و یا عمّال عمر افرادی مثل سعد بن ابیوقّاص (والی کوفه)، ابوموسی اشعری (والی بصره)، عُمیر بن سعد أنصاری (والی حمص)، زیاد بن لبید (والی بخشی از یمن)، أبوهریره (والی عمان)، نافع بن حارث (والی مکه)، یعلی بن منیة تمیمی (والی صنعاء)، حارث بن أبیالعاص ثقفی (والی بحرین)، عبدالله بن أبیربیعه (فرمانده سپاه عمر) و کارگزاران دوران خلافت عثمان مانند يعلي بن منيه (والي يمن)، عبدالله بن عمرو حضرمي (والي مکه)، جرير بن عبد الله بجلي (والي همدان)، قاسم بن ربيعه (والي طائف)، ابوموسي اشعري(والي کوفه)، عبدالله بن عامر بن کريز (والي بصره)، عبدالله بن سعد بن ابي سرح(والي مصر)، معاوية بن ابوسفيان (والي شام) جزء خواص به شمار ميآمدند.
فقهاي دوران خلافت خليفه اول و دوم و سوم، افرادي چون عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، أبي بن کعب، معاذ بن جبل، زيد بن ثابت، ابوموسي اشعري، أبودرداء، أبوسعيد خدري، عبدالله بن عمر، سلمان بن ربيعه باهلي، جزء خواص فرهنگي و ديني بودند.
فصل سوم: سهم خواص در تضعيف حکومت علي(ع)
قدرت مقابله هر نظام در مقابل هجوم خطرها، معيار سنجش اقتدار آن نظام است و اقتدار هر نظام بستگی به پشتیبانی و همکاری مردم با آن نظام دارد. لذا يکي از نشانه هاي افول اقتدارِ يک حکومت اين است که توان پاسخ گويي به هجوم دشمن را از دست بدهد. به ديگر سخن هرگاه یک نظام سياسي قدرت دفاع از خود را از کف بدهد به زوال گراييده محکوم به ضعف خواهد شد. حکومت علي(عليه السلام) نيز به خاطر عهد شکنی و یا بیبصیرتی بعضی از خواص، از اين قاعده کلي مستثنا نبود، از اين رو بعد از جنگ صفين هنگامي که شبیخونهاي نظامیان معاويه به قلمرو حکومت علوي آغاز شد و سپاه حضرت به علت عدم همکاری مردم نتوانست به موقع به حملات آنها پاسخ بدهد، نشانههاي ضعف در قدرت حکومت حضرت نمايان گرديد و روز به روز بيشتر خود را نشان داد، به طوري که هنگام سقوط مصر توسط سپاه معاويه، حضرت براي دفاع از مصر، از مردم کوفه ياري خواست، ولي کوفيان به دعوت اميرمؤمنان (عليه السلام) پاسخ مناسبي ندادند، ابتدا از حضور در لشکرگاه خودداري ورزيدند و بعد از اصرار زياد تعداد اندکي براي دفاع از محمد بن ابيبکر در مصر مهيا شدند؛ ولي زماني اين لشکر اندک آماده شد که کار از کار گذشته بود و خبر سقوط مصر و کشته شدن محمد بن أبيبکر به دست سپاه معاويه به کوفه رسيد.
نکته در خور توجه اين است که شبيخونهاي تجاوزگران شام به قلمرو حکومت على(عليه السلام) درست مقارن بروز تفرقه و سستي در ميان سپاهيان آن حضرت و نافرمانىشان از آن بزرگوار بوده است. بنابراين ميتوان گفت پديده شوم عصيانگرى و سستى و كاهلى ياران على(عليه السلام) در فرمانبرى از آن حضرت، یکی از عوامل فرسودگي و از دست رفتن اقتدار حكومت ايشان بوده است، از اين رو شايسته است. عواملى كه موجب نافرماني و جدايى مردم از على(عليه السلام) بودهاند مورد بررسي قرار گيرد.
به بیان دیگر با دقت در مراحل مختلف حكومت حضرت امير (ع) به روشنى به دست مى آيد، هرگاه مردم از على(عليه السلام) حرف شنوى داشتند و مطيع فرمان آن حضرت بودند، اقتدار حاكميتش محفوظ ميماند و عقبنشينى و شكست زماني نمایان گرديد كه بخشی از مردم دست از تبعيت از امام برداشته و از اطاعت ايشان سر باز زدند. بنابراین شناسایی علت اصلی بیوفایی مردم نسبت به آن حضرت، موجب کشف علت حقیقی تضعیف حکومت آن بزرگوار میگردد.
به راستى چه حادثهاى رخ داد كه در پى آن، جمعيت انبوهى كه سال سی و پنج هجرى پس از کشته شدن عثمان، گرداگرد حضرت را گرفته و با اصرار، آن حضرت را به پذيرش خلافت وادار نمودند به طورى كه حضرت فرمودند:
«ازدحام مردم كه همچون دستههای فشرده كَفتار به سويم مىآمدند، مرا به قبول خلافت واداشت، آنان از هر طرف مرا احاطه كردند به طورى كه نزديك بود حسن و حسين زير دست و پا لِه شوند، پهلوهايم در هم فشرد، مردم همچون گوسفندانى (گرگزده كه دور چوپان جمع مىشوند) گرد من جمع شدند.»