kayhan.ir

کد خبر: ۶۵۰۴۱
تاریخ انتشار : ۱۶ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۴۴

ای پاسخ تمام اگرها و کاش‌ها...(چشم به راه سپیده)


Email:SEPIDEH@Kayhannews.ir

تقویم بغض‌آلود
باز یک جمعه پر از اندوه، در خیالم به اشتباه افتاد
دردهایی دوباره جا ماندند، اشک‌هایی دوباره راه افتاد
نسل در نسل دست این تقویم، از تو و دامن تو کوتاه است
باز شعبان دیگری رد شد، رمضانی به اشک و آه افتاد
با سکوتت در این فریبستان، کفر با هر بهانه عصیان کرد
ندبه و عهد و آل یاسین بود، که به لب‌های بی‌پناه افتاد
عقده‌های قبیله‌ای هر روز،‌ پیرهن‌های پاره رو کردند
چشم‌های مرا به غارت برد، اتفاقی که توی چاه افتاد
انتظار تو پا به پایم شد، جاده‌های همیشه قم را
جمکران تا به جمکران انگار، از سر من تب گناه افتاد
خواب دیدم که آمدی از راه، در غروبی غریب و دردآلود
آمدی و میان چشمانت، عکس تاریخ روسیاه افتاد
توی بغضت هزار و یک شمشیر، فرق محراب را نشانه گرفت
آفتابی ز تشت خون تابید، دستی از شانه‌های ماه افتاد
گریه کردی و رود طغیان کرد، گریه کردی و کوه در هم ریخت
گریه کردی و با نم اشکت، سیصد و سیزده سپاه افتاد
بی‌تو این فکرهای پرآشوب، در سرم تکه تکه برگشتند!
اشک‌های قطار قم - اهواز، روی دامان ایستگاه افتاد
زهرا شعبانی
***
کمی دیر است
شب است و شهر پر از سایه‌های تزویر است
و این که می‌شنوی ماجرای تقدیر است
سکوت می‌وزد از سمت کوچه باغ خیال
سکوت یعنی شعری که بی‌تو دلگیر است
برای از تو سرودن بهانه‌ای کم نیست
در این حوالی، چیزی که هست تصویر است
غزل غزل نفسی تازه می‌کنم دیری‌ست
هوای تازه در این شهر مثل اکسیر است
دوای این همه تشویش و این همه تردید
اگر تبسم گل نیست، برق شمشیر است
فقط نه من که تماشای شعر من آبی است
که آسمان به تماشای  تو زمین‌گیر است
تمام شهر نفس می‌زند به دلتنگی
بیا فدای نگاهت، بیا! کمی دیر است
محسن حسن‌زاده لیله کوهی
***
دل سوخته
بی‌‌روی تو، جان در آتش افروخته ماند
با داغ تو همچو لاله دل سوخته ماند
تا باز مگر ز در درآیی ای دوست
چون حلقه دو چشم ما به در دوخته ماند
مشفق کاشانی
***
جمعه بعدی
ای پاسخ تمام اگرها و کاش‌ها
مادر نوشته اسم تو را روی آش‌ها
دارد برای آمدنت نذر می‌کند
دستش همیشه پر شده از این تلاش‌ها
من رد پای آمدنت را کشیده‌ام
با رنگ‌های سبز و سپید گواش‌ها
- ما لقمه لقمه نان و نمک می‌خوریم و بعد
دنیا گم‌ست بین بریز و بپاش‌ها
دین مرا دوباره به بازی گرفته‌اند
درگیر و دار همهمه‌ها اغتشاش‌ها
پایان جنگ‌های جهانی به دست توست
گل می‌شود گلوله داغ کلاش‌ها
تنها به عشق آمدنت شعر گفته است
امشب مداد آبی من با تراش‌ها
ای کاش صبح جمعه بعدی ببینمت
ای پاسخ تمام اگرها و کاش‌ها
ساجده سجادپور
***
تقویم خسته
یکی بیاید و دستی به ما تکان بدهد
یکی دوباره به تقویم خسته جان بدهد
چه سرد مانده دل بی‌حواس آدم‌ها!
 کسی نبوده که آن را کمی تکان بدهد
چقدر یخ زده آغوش کوچه‌های سلام
کجاست او که جوابی به عابران بدهد؟
زمین به روی خودش آب می‌شود، پس کو؟
کسی که دست زمین را به آسمان بدهد
بهار مرده در اینجا، هجوم پاییزست
کجاست او که به ما شور ناگهان بدهد؟
کنار پنجره‌ها پرده پرده می‌میریم
یکی دوباره خدا را به ما نشان بدهد
اصغر اکبری