kayhan.ir

کد خبر: ۶۳۸۳۸
تاریخ انتشار : ۰۲ دی ۱۳۹۴ - ۱۸:۴۹

عمر؛ فرصتی تکرارناپذیر


 عباس برازنده
عمر به معنای مدت زمان حضور آدمی در زمین، همان چیزی است که ما از آن به زندگی یا حیات یاد می‌کنیم. از آنجا که این مدت زمانی به هر علتی محدود است و مرگ، آن را به پایان می‌رساند، لازم است تا نسبت به آن اندیشه کنیم و بر پایه یک برنامه‌ریزی دقیق از تمامی لحظات آن برای هدف زندگی بهره ببریم.
با توجه به اینکه هستی بی‌فلسفه و هدفی مشخص نیست، لازم است تا با اندیشه در فلسفه هستی، نقش خود را در محدوده زندگی در این دنیا به دست آوریم و از همه دم‌ها و لحظات خویش برای آن تلاش کنیم.
بر اساس آموزه‌های قرآن، عمر انسانی، فرصتی طلایی و بی‌مانند برای شدن است. انسان در این دایره محدوده زمانی و در این مکان که قرارگاه موقت اوست، می‌بایست خود را برای بودنی بی‌مانند و دائمی آماده کند؛ زیرا شرایط زمانی و مکانی دوره زندگی در زمین به آدمی این توان و ظرفیت را می‌بخشد تا خود را برای آنچه زندگی جاودانه و ابدی یاد می‌شود، آماده کند.
نویسنده در این مطلب تحلیل قرآن را از عمر و علل افزایش و کاهش و دیگر مسائل مرتبط با آن را تبیین کرده است.
* * *
عمر واژه‌ای است که مفهوم زندگی را معنایی تازه می‌بخشد؛ زیرا این واژه در زبان عربی همخانواده واژه عمارت و عمران است. هنگامی که از عمر سخن می‌گوییم، به مدت زمانی اشاره می‌کنیم که موجودی زنده از جمله انسان در دنیا زیست می‌کند و از زنده بودن بهره‌مند می‌شود.
احمدبن فارس زبان‌شناس معروف سده چهارم هجری عرب درباره این واژه می‌نویسد که عمر دلالت بر بقا و امتداد زمان دارد که همان حیات و زندگی است. (معجم مقاییس‌اللغه، ج4، ص140)
راغب اصفهانی فرهنگ‌شناس قرآنی، عمر را اسم برای مدت زمان عمارت بدن برای زندگی در این دنیا می‌داند. (مفردات الفاظ القرآن الکریم، ص 586)
بنابراین به نظر می‌رسد که میان عمر و تطور رشدی در دنیا ارتباط تنگاتنگی است، زیرا این زمانی که از آن به عمر یاد می‌شود، زمانی است که انسان می‌تواند و یا می‌بایست در مسیر تطور رشدی که از آن به آبادانی و عمارت تعبیر می‌شود، حرکت و تلاش کند. بر این اساس، کسی که از این زمان محدود برای آبادانی و رشد و کمال خود بهره نبرد، در حقیقت درکی از حقیقت زندگی نیافته و نتوانسته است از هدف و فلسفه زیستن در دنیا بهره‌ای برد.
به سخن دیگر، واژه عمر برای بیان مقدار زمان زیستن و حضور آدمی در دنیا، در حقیقت بیانگر اهداف و فلسفه زندگی نیز می‌باشد؛ زیرا این واژه به صراحت تبیین می‌کند که زیستن و زندگی در دنیا، چیزی جز شدن در مسیر آبادانی و رشد و کمال نیست. بنابراین هر زیستنی که بیرون از این مدار باشد، عمر تلقی نمی‌شود و نمی‌توان آن را مصداق عمر دانست.
کسانی که در مدت زیستن خویش در دنیا و در قرارگاه زمین، به عیاشی و بیهودگی می‌گذرانند و تلاشی برای رشد و کمال انجام نمی‌دهند و یا در مسیر هبوطی و سقوطی، داشته‌ها و ظرفیت‌ها و توانمندی‌های خویش را تباه می‌سازند و از سرمایه وجودی و زمان زیستن خویش به درستی بهره نمی‌گیرند، در حقیقت بهره‌ای از عمر نبرده‌اند. این‌گونه است که می‌توان مدت زمانی آنها را بیرون از دایره نامگذاری عمر دانست و نام زیستن را تنها بر آن نهاد؛ زیرا آنان تنها مدتی را زندگی کرده و هیچ بهره‌ای از این مدت زمانی نبرده‌اند تا زمان بودن آنها به عنوان عمر تلقی شود.
خداوند در آیه 37 سوره فاطر ناظر به همین معنا، عمر انسان را فرصتی برای انجام دادن اعمال صالح و بهره‌وری از آن در سرای دیگر که جاودانه است، می‌داند؛ زیرا تنها زمانی زیستن در جهان مادی و دنیوی، برای شخص انسانی، عمر تلقی می‌شود که شخص از این فرصت بی‌مانند برای شدن از طریق انجام کارهای نیک و تغییر ماهیت خویش به هویت الهی به خوبی و درستی بهره گرفته باشد.
خداوند در همین آیه این مطلب را نیز متذکر می‌شود که انسان تنها در زمان محدود زیستن در دنیاست که می‌تواند از نشانه‌های الهی بهره گیرد و از طریق آنها، علم اسمایی که در وی به ودیعت گذاشته شده را یادآور شود و با ایمان و اعمال صالح آن را فعلیت بخشد.
به سخن دیگر، در هر انسانی مجموعه‌ای از ظرفیت‌ها و توانمندی‌های بالقوه نهاده شده است که از آن به تعلیم و جعل اسمایی یاد می‌شود. این توانمندی‌های سرشته در ذات، در محدوده زیستن شخص در دنیا می‌بایست به فعلیت برسد؛ زیرا هیچ شرایط دیگری بهتر از زیستن در دنیا نمی‌تواند آن را بارور کند و به فعلیت برساند. بر این اساس، کسانی که با بهره‌گیری از آیات و نشانه‌های الهی، آن علوم تعلیمی الهی را یادآور و متذکر شده و از آن بهره می‌گیرند و با عمل صالح، آن را بروز و ظهور می‌بخشند، به درستی آنچه را داشته‌اند به یاد آورده و آن را فعلیت بخشیده و جانشان را آباد نموده و در مسیر شدن کمالی و رشدی گام برداشته‌اند.
این مسیر رشدی با بهره‌گیری از آیات انفسی و آفاقی و عمل صالح و ایمان حقیقی می‌بایست بگونه‌ای پیموده شود که شخص در پایان عمر خویش به یقین شهودی مطلق دست یابد. خداوند در آیه 99 سوره حجر این مسیر رشدی و کمالی که شخص به درستی طی می‌کند، به عنوان عبادت معرفی می‌کند؛ زیرا عبادت همان مجموعه اعمالی است که شخص موظف است تا با انجام آن، شدن رشدی و کمالی را در خود تحقق بخشد و آبادسازی جان را معنایی تازه دهد.
خداوند در آیات 36 و 37 فاطر بهره نبردن شخص از مدت زمان زیستن یعنی عمر خود در جهت اجرای اعمال صالح و عبودیت را، به معنای ظلم به خویشتن می‌داند؛ زیرا چنین شخصی فرصت‌ها و توانمندی‌هایی را که سرمایه وجودی او بود، از دست داده و خود را تباه کرده است. از این‌رو کافران را به سبب استفاده نکردن از عمر خویش سرزنش می‌کند و عذاب نقصان و فراق دوزخ را جایگاه و مسیر نهایی شدن‌های نادرست آنان می‌شمارد.
محدودیت فرصت زمانی زیستن
هرچند که انسان‌ها علاقه‌مند به داشتن عمر جاودانه و ابدی در دنیا هستند و حتی حضرت آدم(ع) به سبب همین علاقه‌مندی ذاتی برای جاودانگی در دام وسوسه ابلیس می‌افتد و وعده عمر جاودانه سبب فریب او و همسرش به خوردن از درخت ممنوع می‌شود (اعراف آیه 20 و طه آیات 120 و 121) ولی عمر انسانی بلکه عمر همه موجودات دنیوی محدود و مشخص و معین است.
خداوند در آیه 128 سوره انعام از عمر محدود و اجل تعیین شده از سوی خداوند برای جنیان سخن به میان می‌آورد و در آیات 2 سوره رعد و 29 سوره لقمان و 13 فاطر ، از محدودیت عمر خورشید و زمین و آسمان صحبت می‌کند. پذیرش پایان عمر خورشید و زمین (ابراهیم آیه 48 و روم آیه 8 و احقاف آیه 3) و نیز دریا (طور آیه 6 و تکویری آیه 6 و انفطار آیه 3) و ستارگان (تکویر آیه 2 و انفطار آیه 2) به معنای پذیرش مفهوم پایان عمر دنیا نیز می‌باشد؛ زیرا مفهوم دنیا تنها با بودن این امور تحقق می‌یابد و با نابودی و نیستی همه آنچه دنیا را می‌سازد باید پذیرفت که دنیا نیز عمری محدود و اجلی مشخص دارد که روزی پایان می‌یابد و در نهایت جهان و دنیایی دیگر آغاز می‌شود. (ابراهیم آیه 48)
انسان‌ها با تمامی تفاوت در عمرشان در نهایت مرگ را تجربه می‌کنند. (نحل آیه 70 و حج آیه 5) زیرا کم و زیاد شدن عمر انسان‌ها در کتاب لوح محفوظ مکتوب و تعیین شده در نزد خداوند است. (فاطر آیه 11) بلکه ابلیس که بیشتر از همه انسان‌ها و جنیان از عمری طولانی‌تر و درازتر برخوردار است در نهایت پیش از پایان جهان می‌میرد؛ زیرا درخواست ابلیس برای زندگی جاودانه تا روز قیامت (اعراف آیه 14 و حجر آیه 36)، از سوی خداوند رد می‌شود و خداوند به وی  فرصت می‌دهد تا روز مشخص و وقت معلوم زندگی کند که در برخی از روایات، از آن وقت معلوم به عصر ظهور یاد شده است. به این معنا که فرصت او تا عصر ظهور می‌باشد و پس از آن وی را فرصتی برای زیستن نیست. (اعراف آیات 11 تا 15 و حجر آیات 36 و 38 و ص آیه 79 و 81 و اسراء آیات 62 و 63)
خداوند درباره طولانی شدن عمر برخی از انسان‌ها به حضرت نوح(ع) اشاره می‌کند که عمری هزار ساله داشته است. با این همه عمر وی نیز به پایان آمد و مهلت و فرصت وی اتمام یافت. (عنکبوت آیه 14 و نوح آیات 1 تا 4) این سنتی الهی است که همه چیز در دنیا دارای عمری محدود و مشخص باشند و بصراحت در آیه 30 زمر خطاب به پیامبر(ص) می‌فرماید: انک میت و انهم میتون؛ تو مردنی هستی و آنان هم مردنی هستند.
البته بر اساس آیات 44 سوره انبیا و 45 سوره قصص و 14 سوره عنکبوت این امکان برای انسان‌ها هست تا دارای عمری طولانی باشند چنانکه در عمل نیز انسان‌های نسل‌های پیشین از ویژگی‌ خاصی برخوردار بودند که به آنان اجازه می‌بخشید تا دارای عمرهای طولانی باشند و این خود خواست و مشیت الهی بوده است. (قصص آیه 45 و انبیا آیه 44)
عوامل افزایش عمر
برای اینکه انسان از عمر کوتاه رهایی یابد و فرصتی بیشتر برای زیستن و شدن کمالی بیابد می‌تواند از روش‌هایی خاص برای این منظور استفاده کند؛ زیرا بلندی و کوتاهی عمر هر شخصی در کتاب لوح محفوظ در نزد خداوند نوشته و معلوم است (فاطر آیه 11) ولی خداوند می‌تواند به عللی این عمر را تغییر داده  حتی افزایش دهد و یا کوتاه کند؛ زیرا خداوند است که امور هستی را در اختیار دارد نه آنکه خود مجبور احکام خود باشد و نتواند آن را تغییر دهد. از این‌رو توانایی محو و اثبات دارد و می‌تواند عمری را کاهش یا افزایش دهد.
از جمله عوامل و زمینه‌های طولانی شدن عمر آدمی تا اجل مسمی می‌توان به اجابت دعوت الهی اشاره کرد که در آیه 10 سوره ابراهیم و 1 تا 4 سوره نوح به آن اشاره شده است.
پیروی از رهبران و پیامبران الهی نیز چنین امکانی را به شخص می‌دهد که عمر خویش را افزایش دهد. (نوح آیات 1 تا 4)
در روایات است که صله رحم و دیدار از بستگان نسبی و خونی می‌تواند علتی برای افزایش عمر باشد، چنانکه ترک صله رحم نیز موجب کاهش عمر می‌شود.
خداوند در آیات 2 و 4 سوره نوح، تقوا را زمینه‌ساز طولانی شدن عمر انسان تا اجل مشخص و مسمی می‌شمارد و در همین آیات عبادت را نیز به عنوان عامل دیگر معرفی می‌کند.
از این آیات به دست می‌آید که آنچه تغییر می‌کند اجل معلق است که می‌تواند افزایش یا کاهش یابد ولی اجل مسمی و معین هرگز تغییر نمی‌کند. گفتنی است برای هر انسانی دو اجل معلق و مسمی است که اجل معلق مرتبط با کارها و رفتارهای آدمی است. به این معنا که اگر کارهای نیک و عبادت و اطاعت خدا و پیامبرش را انجام دهد و یا به صله ارحام بپردازد عمرش طولانی می‌شود و تا زمان اجل مسمی ادامه می‌یابد وگرنه کوتاه شده و در اجل معلق جانش گرفته می‌شود. اما اجل مسمی و یا حتمی اجلی است که حتما انجام می‌شود و هیچ تقدیم و تاخیری در آن نخواهد بود.
از آیات قرآن می‌توان استنباط کرد که عمر طولانی برای کسانی که در مسیر شدن کمالی حرکت نمی‌کنند، زیانبار است و از این‌رو خداوند به رحمت و مهر خویش عمرشان را طولانی نمی‌کند.
قرآن در آیات 42 و 44 سوره انبیا برخورداری از عمر طولانی برای انسان کافر و مشرک را عاملی برای ایجاد غرور می‌شمارد و یا در آیه 16 سوره حدید عمر طولانی را برخی از اهل کتاب که در واقع منحرف و مشرک هستند، عاملی برای قساوت قلب آنان معرفی می‌کند. این بدان معناست که خداوند به رحمت خویش که بر غضب وی پیشی گرفته است می‌خواهد تا آنان فرصت نیابند بیش از پیش بدبخت شوند و مراتب نقصان و هبوط و سقوط بیشتری را تجربه کنند.
از سوی دیگر، عمر طولانی موجب ضعف و سستی بدن می‌شود و انسان را از کارهای نیک باز می‌دارد. از این‌رو حتی عمر را محدود کرده است تا انسان‌ها کمتر گرفتار سستی شوند. (نحل آیه 7 و حج آیه 5 و روم آیه 54 و تین آیه 4 و 5 و یس آیه 68)
انسان‌ها هرچه که بخواهند نمی‌توانند از مراحل عمری خویش بیرون بروند؛ زیرا هر انسانی مراحل مختلفی از عمر را می‌بایست طی کند که در نهایت به ارذل‌العمر یعنی پست‌ترین مراحل عمر نزدیک می‌شود حتی اگر عمری طولانی داشته باشد. (نحل آیه 70) این مرحله را از آن‌رو پست‌ترین مرحله دانسته‌اند که انسان در آن به نادانی می‌رسد که پیش از آن از دانایی بهره‌مند بود و به ناتوانی می‌رسد که پیش از آن به آن توانا بود. این‌گونه است که در شرایطی بدتر و پست‌تر از کودکان قرار می‌گیرد؛ زیرا زمان از دست دادن‌ها پس از داشتن‌هاست در حالی که کودک پیش از آن داشته و دانستنی را تجربه نکرده است و برای او سهل‌تر و آسان‌تر است. از این‌رو قرآن دوره کهولت و پیری را به عنوان پست‌ترین دوران عمر بشر معرفی می‌کند.
در پایان این نکته دوباره مورد تاکید قرار می‌گیرد که عمر آدمی، زمانی عمر شمرده می‌شود که به درستی در مسیر تعالی و کمال و رشد از آن بهره گرفته شده و به آبادانی و عمارت جان در آن توجه شده باشد. این همان معنای دم غنیمت شمردن است؛ زیرا از هر لحظه و دم زندگی برای کمال و تحول بهره می‌برد و عمر خویش را فرصتی برای شدن رشدی و خدایی شدن می‌داند.