نگاهی به فیلم «خروج:خدایان و پادشاهان» ساخته ریدلی اسکات
پروپاگاندای اوانجلیستی
پژمان کریمی
در سال 1730 میلادی فرقهای مسیحی در انگلستان پا گرفت که مسیحیت انجیلی (Evangelicalism) نامیده شد.
این فرقه از قرن 18 میلادی در آمریکا گسترش یافت، به گونهای که میتوان گفت اغلب پیروان این فرقه هم اینک در آمریکا زندگی میکنند.
بنا به تعبیری؛مسیحیت انجیلی، رستگاری– این غایت بنیادین بشری- را در جوهرو متن انجیل– که البته نمونه اصیل آن دچار تحریف شده - جستجو میکند و یکی از مبانی آن؛ تلاش فراوان برای گسترش آموزههای انجیل است!
این فرقه اما،دارای ابعاد اعتقادی دیگری است که ماهیت سیاسی آن را چشمگیرتربرملا و توصیف میکند.
اوانجلیستها یا همان پیروان مسیحیت انجلیلی برآناند که برای ظهور حضرت عیسی(ع) باید، یهودیان بر سرزمین عبری– فلسطین – قدرت و استیلای کامل و همیشگی یابند. در ادامه، نبردی ناگریز میان یهودیان و نیروهای شر یعنی مخالفان یهود و انجیل مقدس در میگیرد. محل این نبرد خونبارنقطهای به نام آرماگدون –جایی در فلسطین- است. پیروز نبرد آرماگدون، همانا یهودیان هستند که با برافراشتن پرچم پیروزی، سبب ظهور حضرت مسیح و آغاز حکومت جهانی مسیحی میشوند! این باور، درست نقطه پیوند تفکر صهیونیستی یهودی مبنی بر استیلا جویی با اوانجلیسم تلقی میشود و سبب شده که اوانجلیستها نام «مسیحیان صهیونیست» را بر پیشانی گیرند.
پیوند استراتژیک اوانجلیستها یا مسیحیان صهیونیست و صهیونیستهای یهودی،امروزه در صحنه رسانهها و بویژه عرصه هنر هفتم کاملا مشهود است!
در واقع ابزار هنر و جدیتر، از شش زمینه هنری دیگر، «سینما»، به یاری تفکر اوانجلیستی آمده است تا استیلای محتوم یهودیان صهیونیست بر دشمنان انجیل و چرایی یاری آنان بدست اوانجلیستها به باور جهانیان برسد و ظرفیت فکری پذیرش تقدس یهود (صهیونیست) و حکومت جهانی انجیلی فراهم شود! نقطه عزیمتی که از بن مایه عقلی و استدلال اصیل دینی - مسیحی برخوردار نیست.
آنچه اشاره شد،مهمترین دلیل و منطق روی آوردن هالیوود به تبلیغ مبانی مسیحیت صهیونیست و یاریگری صهیونیسم یهودی است!
این تبلیغ،گاه در آینه آن گروه از فیلمهای هالیوودی نمایان میشود که راوی زندگی پیامبران الهی معرفی میشوند. از جمله این آثار باید به فیلم خروج(هجرت): خدایان و پادشاهان (Exodus: Gods and Kings) ساخته «ریدلی اسکات» با فیلمنامهای از «دمکوپر»، «بیلکالج»، «جفریکین»، «استیون زیلیان» و محصول 2014 آمریکا اشاره کرد.
این اثر با بازی «کریستین بیل» در نقش «موسی بن عمران» ، بهدست کمپانی صهیونیستی فاکس قرن بیستم تهیه شده است.این کمپانی یکی از شش کمپانی بزرگ تولید فیلم آمریکاست که نقش زیادی در حمایت از فیلمهای صهیونیستی و آخر الزمانی - مانند «آواتار» (avatar) ساخته جیمز کامرون- داشته و دارد.
کمپانی یاد شده، به دست «ویلیام فاکس» مجاری الاصل در سال 1915 بنیان گذاشته شد. یعنی همان مقطعی که «دیوید.و.کریفیث» فیلم
نژاد پرستانه «تولد یک ملت»
(The Birth of a Nation) را کارگردانی کرد و به گفتهای؛ خبر از تولد سینمای آمریکا داد. مالک امروز فاکس قرن بیستم اما، «روپرت مرداک» یهودی صاحب «نیوزکرپریشن» (News Corporation) شرکت مادرتخصصی رسانههای گروهی چندملیتی است.
«خروج: خدایان و پادشاهان» در سال 2014 ساخته شد. درهمان سال که فیلم «نوح» (noah) به دست «دارن آرنوفسکی» و با بازی «راسل کرو» در نقش «نوح نبی» ساخته شد تا نشان دهد هالیوود برای روایت آنچه زندگی پیامبران میخواند و جلوه میدهد، ارادهای از پیش تعیین شده و نیرومند دارد!
جالب است بدانید فیلم نوح نیز به دست کمپانی بزرگ پارامونت پیکچرز(Paramount Pictures) حمایت و توزیع شد که از جمله محصولات آن باید به فیلم کاملا سیاسی «ایندیاناجونز» (Indiana Jones) ساخته کارگردان یهودی صهیونیست «استیون اسپیلبرگ» اشاره کرد!
«خروج: خدایان و پادشاهان» زندگی حضرت موسی پیامبر یهودیت و نقش وی در رهایی یهودیان یا قوم بنی اسرائیل که در فیلم «عبری» خطاب میشوند را به زبان سینمایی روایت کرده است.
بهتر بگویم؛ در فیلم یاد شده، قرار است مخاطب تصور کند این اثر درباره پیامبر بزرگ الهی و نجات دهنده قوم بنی اسرائیل از اسارت و ستم فرعون مصراست!
این اولین بار نیست که هالیوود نام و زندگی حضرت موسی (ع) و مقطعی از تاریخ قوم بنی اسرائیل را دستمایه یک کار سینمایی قرار داده است.
در سال1956 پورنو ساز هالیوود «سیسیل ب دومیل» نسخه کامل فیلم «ده فرمان»
(The Ten Commandments) را با بازی «چارلتون هستون» و «یول براینر»
و ...کارگردانی کرد.
این اثر در زمان خود با هزینه
13 میلیون و 500 هزار دلار تهیه شد و همان کمپانی صهیونیستی پارامونت پیکچرز توزیع آن را برعهده گرفت.
در فیلم ریدلی اسکات اما، مانند فیلم ب دومیل، ما شاهد یک موسای واقعی و آنچه به واقع در زمان حیات ایشان رخ داده، نیستیم. حضرت موسی(ع) «کلیم الله» که از دیدگاه دین مبین اسلام یکی از پنج پیامبر اولوالعزم به شمار میآید و با شش واسطه به حضرت ابراهیم خلیلالله منتسب است!
آیا این شخصیت بزرگ در قاب اسکات در حد اشاره هم نمایان است؟
گفته میشود یکی از منابع ساخت این فیلم «سِفرخُروجی اشِموت» بخش دوم کتاب عهد عتیق یا تورات است. اما روایت اسکات از زندگی پیامبر خدا، استوار و وفادار به سفر خروج یا روایت یهودی هم قلمداد نمیشود.
موسای اسکات،نشانههای یک پیامبر الهی را ندارد. او یک مرد قلدر در دربار «ممفیس» پادشاه ستمپیشه مصر است. ژنرالی که بدون در نظر گرفتن ملاک «حق و باطل» میجنگد و براحتی خون میریزد. این مرد بیپروا، در میانه نبردی سخت، باز هم بدون استناد به ملاک حق، «رامسس دوم» پسر پادشاه را از خطر کشته شدن نجات میدهد.
موسی وقتی از زبان مردی به نام «nun» از ریشه و نسب عبری (تبار بنی اسراییلی) خود خبردار میشود، پریشان و مستاصل نشان میدهد. ناگهان به یک کودک به عنوان تجلی خداوند اعتماد میکند، پیام خداوند برای نجات قومش را میپذیرد و خانواده را برای جهاد و نجات ستمدیدگان وامیگذارد! مضحک اینکه پیامبر الهی قصه، با خداوند گاه مجادله میکند و از کلافگی و عصبانیت بر سر او فریاد میزند!
پیامبر هالیوودی، در تمام مدت زندگی - چه پیش از بعثت به رسالت الهی و چه پس از آن- کوچکترین کار عبادی انجام نمیدهد و مناسک ویژهای را هم آموزش نمیدهد.کلامی حکیمانه به زبان نمیآورد و شان و چرایی بعثت خود را تنها به رها نمودن قومش فرو میکاهد.
در صحنهای موسی، شاهد شلاق خوردن یک فرد عبری است.او از سرباز دلیل شلاق زدن را جویا میشود. در حالی که سرباز «لجاجت در نافرمانی» را دلیل شکنجه مرد عبری بیان میکند، موسی - کسی که قرار است در نقش منجی یک ملت آشکار شود- بیتامل، به راه خود ادامه میدهد.
گویا قصد نویسندگان و کارگردان ازطراحی و اجرای چنین صحنهای، اشاره به عاطفی بودن و ستم ستیز بودن موسی بوده است. اما این اشاره به قدری سست است که نه وجه عاطفی و نه خصوصیت ستم ستیزی پیامبر خدا به ذهن مخاطب متبادر نمیشود. نه تنها در این صحنه بلکه؛ در هیچ صحنهای؛ موسی، مهر و عشق و رهایی را به عنوان ارزش و فضیلت به دوش نمیکشد!
باید بپرسید:
آیا همه آنچه گفته شد، در طراز و تناسب با انسانی است که به پیامبری خداوند متعال برگزیده میشود؟
موسای واقعی در تاریخ، چه خصوصیتهایی در بر داشت و واجد چه فضیلتهایی بود که اختیار ردا و کسوت پیامبری، شایسته او شناخته شد؟
پیامبران الهی همگی مانند انسانهای معمولی بودند و زندگی کردند. اما آنچه باعث دستیابی شان به مقام بلند رسالت آسمانی شد، ایمان و یقین، طاعت و بندگی خالصانه، ایثار و نیز استواری در ابلاغ پیام پروردگار
بود!
در کار کارگردان انگلیسی،گذشته از حضرت موسی(ع)، چهرهای نادرست از قوم بنی اسرائیل هم ارائه شده است.
بنیاسرائیل در روایت هالیوودی همگی افرادی مظلوم، معرفی شدهاند که دردمندانه و نالهکنان چشم به راه ظهور منجی دارند!
این در حالی است که بنی اسرائیل یا قوم عبری، به شهادت چندین آیه قرآن کریم همچون آیات چهارم تا هشتم سوره مبارکه «اسراء»، و نیز سفر خروج، دارای رذیلتهایی روشن
بود.
حالا میتوان پرسید:
چرا هالیوودیها تلاش کردهاند فضائل و ملکات نفسانی حضرت موسی(ع) تصویر نشود و نقش او در قیام و نبرد با طاغوت زمانه در قد و قواره نه یک پیامبر برگزیده خداوند که حداکثر در حد یک مصلح اجتماعی شبه مقدس نمایان شود؟
چرا تصویر واقعی بنی اسرائیل معرفی نشده است و رذیلتهای آن همچون بازگشت به بتپرستی پس از گرویدن به آیین پیامبرشان، هدف بیاعتنایی قرار گرفته است؟
پاسخ روشن است!
سیاستگذاران هالیوودی و از جمله عوامل اصلی فیلم «خروج...» میدانند؛ واتاب تصویر واقعی پیامبران و قومی مانند بنی اسراییل، خرافات و افسانهسازیهایی مانند قوم برتر و تخیلات آرماگدونی را نفی کند و دروغگویان را رسوا میسازد!
شناخت چهره واقعی اولیای الهی، به مخاطب ملاک تعیین حق و باطل میدهد و توان شناخت راستی از ناراستی عطا میکند!
در این صورت چگونه باید بر افسانهای چون «نبرد آرماگدون» پافشاری کرد و آن را با عنوان منطق استیلاجویی صهیونیسم یهودی و مسیحی تحمیل کرد؟
اگر به شرح فساد و ماهیت شرکآلود و ماجرای گوساله سامری و بتپرستی قوم موسی پرداخته میشد، در این صورت تاکید برهمواره برتر بودن
بنی اسرائیل و قوم عبری، مفهوم مضحکی پیدا نمیکرد؟
پس ... باید «دروغ و جعل و تحریف تاریخ» ابزار قرار گیرد!
در فیلم «خروج...» دامنه بهکارگیری این ابزار تا جایی پیش میرود که واقعیت ساکنان اصلی فلسطین یعنی کنعانیان به نفع قوم عبری کتمان میشود.با این هدف که سرزمین کنعان همان سرزمین موعود و مادری و تاریخ ساز عبریان وانمود شود! *
اثر«خروج: خدایان و پادشاهان» را میتوان اثری شرک آلود به دلیل تجسم خداوند بزرگ در قالب انسانی، دروغگویی و تحریف تاریخ، توجیه اشغال سرزمین فلسطین و تاکید بر توهم برتربودن قوم عبری معنا کرد .
این فیلم، با وجود هزینهای بالغ بر 140 میلیون دلار، شش هزار هنرور، جلوههای ویژه خیرهکننده و فیلمبرداری ماهرانه «داریوش وولسکی» نه در قامت محصولی تاریخی فاخر که در قالب هدیه دستگاه پروپاگاندای هالیوود رو به صهیونیسم یهودی و مسیحی عرضه شده است.
خوب است بدانیدهمین فیلم فروردین سال ۱۳۹۳ بدلیل توهین به پیامبر آسمانی، در کشور مراکش اجازه نمایش عمومی نیافت!
پیش از اکران جهانی فیلم برخی منابع خبری هم، از اعتراض گسترده سیاه پوستان در شبکههای مجازی خبر دادند. معترضان میگفتند اسکات، از بازیگران سفید پوست استفاده کرده است در حالی که مصریان سفیدپوست نبودند. عدهای میگفتند چرا نقش بردگان به هنروران سیاه پوست واگذار شده است؟!
به هر حال «خروج:...» اثبات یک واقعیت بزرگ است:
برای استیلاجویان، تنها امر و موضوع مقدس؛ منافع و مصلحت شان است و ... بس!
_______________
* برای مطالعه بیشتر به این نشانی مراجعه شود
http://www.siasi.porsemani.ir/node/1556
در سال 1730 میلادی فرقهای مسیحی در انگلستان پا گرفت که مسیحیت انجیلی (Evangelicalism) نامیده شد.
این فرقه از قرن 18 میلادی در آمریکا گسترش یافت، به گونهای که میتوان گفت اغلب پیروان این فرقه هم اینک در آمریکا زندگی میکنند.
بنا به تعبیری؛مسیحیت انجیلی، رستگاری– این غایت بنیادین بشری- را در جوهرو متن انجیل– که البته نمونه اصیل آن دچار تحریف شده - جستجو میکند و یکی از مبانی آن؛ تلاش فراوان برای گسترش آموزههای انجیل است!
این فرقه اما،دارای ابعاد اعتقادی دیگری است که ماهیت سیاسی آن را چشمگیرتربرملا و توصیف میکند.
اوانجلیستها یا همان پیروان مسیحیت انجلیلی برآناند که برای ظهور حضرت عیسی(ع) باید، یهودیان بر سرزمین عبری– فلسطین – قدرت و استیلای کامل و همیشگی یابند. در ادامه، نبردی ناگریز میان یهودیان و نیروهای شر یعنی مخالفان یهود و انجیل مقدس در میگیرد. محل این نبرد خونبارنقطهای به نام آرماگدون –جایی در فلسطین- است. پیروز نبرد آرماگدون، همانا یهودیان هستند که با برافراشتن پرچم پیروزی، سبب ظهور حضرت مسیح و آغاز حکومت جهانی مسیحی میشوند! این باور، درست نقطه پیوند تفکر صهیونیستی یهودی مبنی بر استیلا جویی با اوانجلیسم تلقی میشود و سبب شده که اوانجلیستها نام «مسیحیان صهیونیست» را بر پیشانی گیرند.
پیوند استراتژیک اوانجلیستها یا مسیحیان صهیونیست و صهیونیستهای یهودی،امروزه در صحنه رسانهها و بویژه عرصه هنر هفتم کاملا مشهود است!
در واقع ابزار هنر و جدیتر، از شش زمینه هنری دیگر، «سینما»، به یاری تفکر اوانجلیستی آمده است تا استیلای محتوم یهودیان صهیونیست بر دشمنان انجیل و چرایی یاری آنان بدست اوانجلیستها به باور جهانیان برسد و ظرفیت فکری پذیرش تقدس یهود (صهیونیست) و حکومت جهانی انجیلی فراهم شود! نقطه عزیمتی که از بن مایه عقلی و استدلال اصیل دینی - مسیحی برخوردار نیست.
آنچه اشاره شد،مهمترین دلیل و منطق روی آوردن هالیوود به تبلیغ مبانی مسیحیت صهیونیست و یاریگری صهیونیسم یهودی است!
این تبلیغ،گاه در آینه آن گروه از فیلمهای هالیوودی نمایان میشود که راوی زندگی پیامبران الهی معرفی میشوند. از جمله این آثار باید به فیلم خروج(هجرت): خدایان و پادشاهان (Exodus: Gods and Kings) ساخته «ریدلی اسکات» با فیلمنامهای از «دمکوپر»، «بیلکالج»، «جفریکین»، «استیون زیلیان» و محصول 2014 آمریکا اشاره کرد.
این اثر با بازی «کریستین بیل» در نقش «موسی بن عمران» ، بهدست کمپانی صهیونیستی فاکس قرن بیستم تهیه شده است.این کمپانی یکی از شش کمپانی بزرگ تولید فیلم آمریکاست که نقش زیادی در حمایت از فیلمهای صهیونیستی و آخر الزمانی - مانند «آواتار» (avatar) ساخته جیمز کامرون- داشته و دارد.
کمپانی یاد شده، به دست «ویلیام فاکس» مجاری الاصل در سال 1915 بنیان گذاشته شد. یعنی همان مقطعی که «دیوید.و.کریفیث» فیلم
نژاد پرستانه «تولد یک ملت»
(The Birth of a Nation) را کارگردانی کرد و به گفتهای؛ خبر از تولد سینمای آمریکا داد. مالک امروز فاکس قرن بیستم اما، «روپرت مرداک» یهودی صاحب «نیوزکرپریشن» (News Corporation) شرکت مادرتخصصی رسانههای گروهی چندملیتی است.
«خروج: خدایان و پادشاهان» در سال 2014 ساخته شد. درهمان سال که فیلم «نوح» (noah) به دست «دارن آرنوفسکی» و با بازی «راسل کرو» در نقش «نوح نبی» ساخته شد تا نشان دهد هالیوود برای روایت آنچه زندگی پیامبران میخواند و جلوه میدهد، ارادهای از پیش تعیین شده و نیرومند دارد!
جالب است بدانید فیلم نوح نیز به دست کمپانی بزرگ پارامونت پیکچرز(Paramount Pictures) حمایت و توزیع شد که از جمله محصولات آن باید به فیلم کاملا سیاسی «ایندیاناجونز» (Indiana Jones) ساخته کارگردان یهودی صهیونیست «استیون اسپیلبرگ» اشاره کرد!
«خروج: خدایان و پادشاهان» زندگی حضرت موسی پیامبر یهودیت و نقش وی در رهایی یهودیان یا قوم بنی اسرائیل که در فیلم «عبری» خطاب میشوند را به زبان سینمایی روایت کرده است.
بهتر بگویم؛ در فیلم یاد شده، قرار است مخاطب تصور کند این اثر درباره پیامبر بزرگ الهی و نجات دهنده قوم بنی اسرائیل از اسارت و ستم فرعون مصراست!
این اولین بار نیست که هالیوود نام و زندگی حضرت موسی (ع) و مقطعی از تاریخ قوم بنی اسرائیل را دستمایه یک کار سینمایی قرار داده است.
در سال1956 پورنو ساز هالیوود «سیسیل ب دومیل» نسخه کامل فیلم «ده فرمان»
(The Ten Commandments) را با بازی «چارلتون هستون» و «یول براینر»
و ...کارگردانی کرد.
این اثر در زمان خود با هزینه
13 میلیون و 500 هزار دلار تهیه شد و همان کمپانی صهیونیستی پارامونت پیکچرز توزیع آن را برعهده گرفت.
در فیلم ریدلی اسکات اما، مانند فیلم ب دومیل، ما شاهد یک موسای واقعی و آنچه به واقع در زمان حیات ایشان رخ داده، نیستیم. حضرت موسی(ع) «کلیم الله» که از دیدگاه دین مبین اسلام یکی از پنج پیامبر اولوالعزم به شمار میآید و با شش واسطه به حضرت ابراهیم خلیلالله منتسب است!
آیا این شخصیت بزرگ در قاب اسکات در حد اشاره هم نمایان است؟
گفته میشود یکی از منابع ساخت این فیلم «سِفرخُروجی اشِموت» بخش دوم کتاب عهد عتیق یا تورات است. اما روایت اسکات از زندگی پیامبر خدا، استوار و وفادار به سفر خروج یا روایت یهودی هم قلمداد نمیشود.
موسای اسکات،نشانههای یک پیامبر الهی را ندارد. او یک مرد قلدر در دربار «ممفیس» پادشاه ستمپیشه مصر است. ژنرالی که بدون در نظر گرفتن ملاک «حق و باطل» میجنگد و براحتی خون میریزد. این مرد بیپروا، در میانه نبردی سخت، باز هم بدون استناد به ملاک حق، «رامسس دوم» پسر پادشاه را از خطر کشته شدن نجات میدهد.
موسی وقتی از زبان مردی به نام «nun» از ریشه و نسب عبری (تبار بنی اسراییلی) خود خبردار میشود، پریشان و مستاصل نشان میدهد. ناگهان به یک کودک به عنوان تجلی خداوند اعتماد میکند، پیام خداوند برای نجات قومش را میپذیرد و خانواده را برای جهاد و نجات ستمدیدگان وامیگذارد! مضحک اینکه پیامبر الهی قصه، با خداوند گاه مجادله میکند و از کلافگی و عصبانیت بر سر او فریاد میزند!
پیامبر هالیوودی، در تمام مدت زندگی - چه پیش از بعثت به رسالت الهی و چه پس از آن- کوچکترین کار عبادی انجام نمیدهد و مناسک ویژهای را هم آموزش نمیدهد.کلامی حکیمانه به زبان نمیآورد و شان و چرایی بعثت خود را تنها به رها نمودن قومش فرو میکاهد.
در صحنهای موسی، شاهد شلاق خوردن یک فرد عبری است.او از سرباز دلیل شلاق زدن را جویا میشود. در حالی که سرباز «لجاجت در نافرمانی» را دلیل شکنجه مرد عبری بیان میکند، موسی - کسی که قرار است در نقش منجی یک ملت آشکار شود- بیتامل، به راه خود ادامه میدهد.
گویا قصد نویسندگان و کارگردان ازطراحی و اجرای چنین صحنهای، اشاره به عاطفی بودن و ستم ستیز بودن موسی بوده است. اما این اشاره به قدری سست است که نه وجه عاطفی و نه خصوصیت ستم ستیزی پیامبر خدا به ذهن مخاطب متبادر نمیشود. نه تنها در این صحنه بلکه؛ در هیچ صحنهای؛ موسی، مهر و عشق و رهایی را به عنوان ارزش و فضیلت به دوش نمیکشد!
باید بپرسید:
آیا همه آنچه گفته شد، در طراز و تناسب با انسانی است که به پیامبری خداوند متعال برگزیده میشود؟
موسای واقعی در تاریخ، چه خصوصیتهایی در بر داشت و واجد چه فضیلتهایی بود که اختیار ردا و کسوت پیامبری، شایسته او شناخته شد؟
پیامبران الهی همگی مانند انسانهای معمولی بودند و زندگی کردند. اما آنچه باعث دستیابی شان به مقام بلند رسالت آسمانی شد، ایمان و یقین، طاعت و بندگی خالصانه، ایثار و نیز استواری در ابلاغ پیام پروردگار
بود!
در کار کارگردان انگلیسی،گذشته از حضرت موسی(ع)، چهرهای نادرست از قوم بنی اسرائیل هم ارائه شده است.
بنیاسرائیل در روایت هالیوودی همگی افرادی مظلوم، معرفی شدهاند که دردمندانه و نالهکنان چشم به راه ظهور منجی دارند!
این در حالی است که بنی اسرائیل یا قوم عبری، به شهادت چندین آیه قرآن کریم همچون آیات چهارم تا هشتم سوره مبارکه «اسراء»، و نیز سفر خروج، دارای رذیلتهایی روشن
بود.
حالا میتوان پرسید:
چرا هالیوودیها تلاش کردهاند فضائل و ملکات نفسانی حضرت موسی(ع) تصویر نشود و نقش او در قیام و نبرد با طاغوت زمانه در قد و قواره نه یک پیامبر برگزیده خداوند که حداکثر در حد یک مصلح اجتماعی شبه مقدس نمایان شود؟
چرا تصویر واقعی بنی اسرائیل معرفی نشده است و رذیلتهای آن همچون بازگشت به بتپرستی پس از گرویدن به آیین پیامبرشان، هدف بیاعتنایی قرار گرفته است؟
پاسخ روشن است!
سیاستگذاران هالیوودی و از جمله عوامل اصلی فیلم «خروج...» میدانند؛ واتاب تصویر واقعی پیامبران و قومی مانند بنی اسراییل، خرافات و افسانهسازیهایی مانند قوم برتر و تخیلات آرماگدونی را نفی کند و دروغگویان را رسوا میسازد!
شناخت چهره واقعی اولیای الهی، به مخاطب ملاک تعیین حق و باطل میدهد و توان شناخت راستی از ناراستی عطا میکند!
در این صورت چگونه باید بر افسانهای چون «نبرد آرماگدون» پافشاری کرد و آن را با عنوان منطق استیلاجویی صهیونیسم یهودی و مسیحی تحمیل کرد؟
اگر به شرح فساد و ماهیت شرکآلود و ماجرای گوساله سامری و بتپرستی قوم موسی پرداخته میشد، در این صورت تاکید برهمواره برتر بودن
بنی اسرائیل و قوم عبری، مفهوم مضحکی پیدا نمیکرد؟
پس ... باید «دروغ و جعل و تحریف تاریخ» ابزار قرار گیرد!
در فیلم «خروج...» دامنه بهکارگیری این ابزار تا جایی پیش میرود که واقعیت ساکنان اصلی فلسطین یعنی کنعانیان به نفع قوم عبری کتمان میشود.با این هدف که سرزمین کنعان همان سرزمین موعود و مادری و تاریخ ساز عبریان وانمود شود! *
اثر«خروج: خدایان و پادشاهان» را میتوان اثری شرک آلود به دلیل تجسم خداوند بزرگ در قالب انسانی، دروغگویی و تحریف تاریخ، توجیه اشغال سرزمین فلسطین و تاکید بر توهم برتربودن قوم عبری معنا کرد .
این فیلم، با وجود هزینهای بالغ بر 140 میلیون دلار، شش هزار هنرور، جلوههای ویژه خیرهکننده و فیلمبرداری ماهرانه «داریوش وولسکی» نه در قامت محصولی تاریخی فاخر که در قالب هدیه دستگاه پروپاگاندای هالیوود رو به صهیونیسم یهودی و مسیحی عرضه شده است.
خوب است بدانیدهمین فیلم فروردین سال ۱۳۹۳ بدلیل توهین به پیامبر آسمانی، در کشور مراکش اجازه نمایش عمومی نیافت!
پیش از اکران جهانی فیلم برخی منابع خبری هم، از اعتراض گسترده سیاه پوستان در شبکههای مجازی خبر دادند. معترضان میگفتند اسکات، از بازیگران سفید پوست استفاده کرده است در حالی که مصریان سفیدپوست نبودند. عدهای میگفتند چرا نقش بردگان به هنروران سیاه پوست واگذار شده است؟!
به هر حال «خروج:...» اثبات یک واقعیت بزرگ است:
برای استیلاجویان، تنها امر و موضوع مقدس؛ منافع و مصلحت شان است و ... بس!
_______________
* برای مطالعه بیشتر به این نشانی مراجعه شود
http://www.siasi.porsemani.ir/node/1556