نگاهی به مستند «33 سال سکوت» به کارگردانی حسین شمقدری
راز یک قهرمان پناهنده !
آرش فهیم
«33 سال سکوت» أثری افشاگر و عدالتخواه در ساحت سینمای مستند ایران است؛ فیلمی که از یک راز 33 ساله پرده بر میدارد و مهر سکوتی طولانی را میشکند؛ سوالی است که پاسخ آن هم درد است و هم درمان؛ چرا یک جانباز، به کشوری دیگر پناهنده شده و در آنجا چه میکند؟ مسئلهای که حدود ۲۰ سال قبل نیز ابراهیم حاتمی کیا در بخشی از فیلم «از کرخه تا راین» به آن پرداخته بود؛ برخی که دنبال پاسپورت سفارت خرس نشان هستند و با همه داغداریشان برای آرمان خود اما قصد پناهندگی دارند. حالا پس از این همه سال، یکی از همین بسیجیها، رازهای مگوی زندگی خود را برابر یک دوربین میگشاید و هر آنچه در دل دارد را بیمحافظه کاری و تعارف، بازگو میکند.
«33 سال سکوت» چهارمین فیلم مستند حسین شمقدری است. او از همان نخستین أثر خود، «یزدان تفنگ ندارد» تسلط خود بر کارگردانی فیلم مستند را ثابت کرده بود. همچنان که در دوگانه «میراث آلبرتا» نشان داد که از فاش گویی کم و کاستیهای اجتماعی باکی ندارد. حتی مستند «مقاومت، رمز پیشرفت» او نیز با اینکه فیلم انتخاباتی «سعید جلیلی» در رقابت سال 92 بود، بیش از یک فیلم تبلیغاتی سیاسی، أثری اعتراضی و عدالت جو به نظر میرسید. او در این مسیر، این بار به سوژهای بکر و تازه رسیده است؛ مردی به نام ابوالفضل دوزنده، جانباز نبرد مقدس هشت ساله، سال هاست که جلای وطن کرده و به کشوری غریبه پناهنده شده است. شمقدری در زمانی محدود و با ریتمی سریع، به زندگی و مبارزات و حال و روز او میپردازد و در نهایت به پایانی شگفت آور و تکاندهنده میرسد.
موضوع این فیلم، در ذات خود استعداد زیادی برای سیاه نمایی دارد. همچنان که قهرمان فیلم، در طول روایت خود بارها بر سر مسئولان و ساختارهای اداری نظام فریاد میزند. اما در این فیلم نه تنها هیچ أثری از سیاهی دیده نمیشود، که با بستهای از امید و انرژی و شور و آرمان گرایی مواجه هستیم. اهمیت مستند «33 سال سکوت» علاوه بر موضوع آن به همین برمی گردد که درست در میانه مباحث این روزهای سینمای ایران پیرامون «سیاه نمایی» رونمایی شده است. این فیلم نشان میدهد: میتوان به ظلم حمله کرد اما برخلاف فیلمهای سیاه نما به حمایت از ظلمهای بزرگتر گرفتار نشد، میتوان ظالم را به چالش کشید اما به دام ظالم دیگری پناه نبرد، میتوان حتی یقه «احمدی نژاد» را گرفت اما به سران زر و زور و تزویر باج نداد و در نهایت، میتوان اعتراض کرد اما حیثیت ملی را به حراج نگذاشت. همین شاخصها، میان فیلم عدالت خواه و سیاه -به رغم شباهت ظاهری- تفاوت ایجاد میکند.
دوربین حسین شمقدری در این فیلم، ساده و فارغ از بازیهای فرمی و تکنیکی، اما بیغرض و نترس است. در بازنمایی سوژه اش هیچ سانسوری به خود راه نمیدهد. جذابیت فیلم، موضوع ملتهب آن است؛ از همان ابتدای فیلم با مردی مواجه هستیم که مخاطب را درگیر خود میسازد. از لحن و ظاهرش گرفته تا نوع و کیفیت مجروحیتش و همچنین وضعیت بغرنجی که به آن دچار بوده و هست و تا سربلندی و قهرمانی اش. اما جاذبه اصلی او، مقاومت بر سر هویت و آرمان است. همه ما بطور طبیعی تصور میکنیم افرادی که به کشورهای غربی پناهنده میشوند، افرادی درمانده، از خود بیگانه و بیریشه هستند. اما «33 سال سکوت» با شکستن این سکوت، تصور بدیهی ما را به هم میریزد و تصویری جدید از یک «پناهنده» نمایش میدهد. نیمه نخست فیلم، فاش گویی واقعیتهای تلخ زندگی ابوالفضل دوزنده و دلایل پناهندگی اوست، اما نیمه دوم فیلم، واقعیتهای دیگری را نیز درباره این شخصیت برملا میکند. واقعیتهایی که نه فقط او، بلکه فرزند جوان وی را نیز در بر میگیرد. بیان سویه روشن حال و روز جانباز دوزنده در این نوشتار، تازگی و جذابیت این فیلم را از بین میبرد. پس کشف آن را به مخاطب وا میگذارم.
«33 سال سکوت» أثری افشاگر و عدالتخواه در ساحت سینمای مستند ایران است؛ فیلمی که از یک راز 33 ساله پرده بر میدارد و مهر سکوتی طولانی را میشکند؛ سوالی است که پاسخ آن هم درد است و هم درمان؛ چرا یک جانباز، به کشوری دیگر پناهنده شده و در آنجا چه میکند؟ مسئلهای که حدود ۲۰ سال قبل نیز ابراهیم حاتمی کیا در بخشی از فیلم «از کرخه تا راین» به آن پرداخته بود؛ برخی که دنبال پاسپورت سفارت خرس نشان هستند و با همه داغداریشان برای آرمان خود اما قصد پناهندگی دارند. حالا پس از این همه سال، یکی از همین بسیجیها، رازهای مگوی زندگی خود را برابر یک دوربین میگشاید و هر آنچه در دل دارد را بیمحافظه کاری و تعارف، بازگو میکند.
«33 سال سکوت» چهارمین فیلم مستند حسین شمقدری است. او از همان نخستین أثر خود، «یزدان تفنگ ندارد» تسلط خود بر کارگردانی فیلم مستند را ثابت کرده بود. همچنان که در دوگانه «میراث آلبرتا» نشان داد که از فاش گویی کم و کاستیهای اجتماعی باکی ندارد. حتی مستند «مقاومت، رمز پیشرفت» او نیز با اینکه فیلم انتخاباتی «سعید جلیلی» در رقابت سال 92 بود، بیش از یک فیلم تبلیغاتی سیاسی، أثری اعتراضی و عدالت جو به نظر میرسید. او در این مسیر، این بار به سوژهای بکر و تازه رسیده است؛ مردی به نام ابوالفضل دوزنده، جانباز نبرد مقدس هشت ساله، سال هاست که جلای وطن کرده و به کشوری غریبه پناهنده شده است. شمقدری در زمانی محدود و با ریتمی سریع، به زندگی و مبارزات و حال و روز او میپردازد و در نهایت به پایانی شگفت آور و تکاندهنده میرسد.
موضوع این فیلم، در ذات خود استعداد زیادی برای سیاه نمایی دارد. همچنان که قهرمان فیلم، در طول روایت خود بارها بر سر مسئولان و ساختارهای اداری نظام فریاد میزند. اما در این فیلم نه تنها هیچ أثری از سیاهی دیده نمیشود، که با بستهای از امید و انرژی و شور و آرمان گرایی مواجه هستیم. اهمیت مستند «33 سال سکوت» علاوه بر موضوع آن به همین برمی گردد که درست در میانه مباحث این روزهای سینمای ایران پیرامون «سیاه نمایی» رونمایی شده است. این فیلم نشان میدهد: میتوان به ظلم حمله کرد اما برخلاف فیلمهای سیاه نما به حمایت از ظلمهای بزرگتر گرفتار نشد، میتوان ظالم را به چالش کشید اما به دام ظالم دیگری پناه نبرد، میتوان حتی یقه «احمدی نژاد» را گرفت اما به سران زر و زور و تزویر باج نداد و در نهایت، میتوان اعتراض کرد اما حیثیت ملی را به حراج نگذاشت. همین شاخصها، میان فیلم عدالت خواه و سیاه -به رغم شباهت ظاهری- تفاوت ایجاد میکند.
دوربین حسین شمقدری در این فیلم، ساده و فارغ از بازیهای فرمی و تکنیکی، اما بیغرض و نترس است. در بازنمایی سوژه اش هیچ سانسوری به خود راه نمیدهد. جذابیت فیلم، موضوع ملتهب آن است؛ از همان ابتدای فیلم با مردی مواجه هستیم که مخاطب را درگیر خود میسازد. از لحن و ظاهرش گرفته تا نوع و کیفیت مجروحیتش و همچنین وضعیت بغرنجی که به آن دچار بوده و هست و تا سربلندی و قهرمانی اش. اما جاذبه اصلی او، مقاومت بر سر هویت و آرمان است. همه ما بطور طبیعی تصور میکنیم افرادی که به کشورهای غربی پناهنده میشوند، افرادی درمانده، از خود بیگانه و بیریشه هستند. اما «33 سال سکوت» با شکستن این سکوت، تصور بدیهی ما را به هم میریزد و تصویری جدید از یک «پناهنده» نمایش میدهد. نیمه نخست فیلم، فاش گویی واقعیتهای تلخ زندگی ابوالفضل دوزنده و دلایل پناهندگی اوست، اما نیمه دوم فیلم، واقعیتهای دیگری را نیز درباره این شخصیت برملا میکند. واقعیتهایی که نه فقط او، بلکه فرزند جوان وی را نیز در بر میگیرد. بیان سویه روشن حال و روز جانباز دوزنده در این نوشتار، تازگی و جذابیت این فیلم را از بین میبرد. پس کشف آن را به مخاطب وا میگذارم.