صلح جهانی از نظریه تا عمل
وضعیت عینی آنچه امروز بشریت و جامعه بینالمللی با آن روبروست، وضعی وخیم و بحرانی است. در واقع، صلح را با هر رهیافتی که تعریف کنیم، نمیتوان در وضعیت موجود تضمین کننده آن بدانیم.
شناخت صلح و پردازش ابعاد و مؤلفههای صلحی که در جهان قابل استقرار و پایدارسازی باشد، یکی از اصلیترین دل مشغولیهای بشر در طول تاریخ بوده، چرا که غلبه منازعه و تقابل میان جوامع و ملل، یکی از برجستهترین خصایص زندگی بینالمللی بوده است. آنچه در دوران جدید (معاصر) متفاوت از گذشته است، اولا تغییر آستانه تهدید و نقض صلح است: اینکه صلح الزاما نقطه مقابل جنگ (و به معنای نبود جنگ) نیست بلکه تحقق آن نیازمند مجموعهای از شرایط و وضعیتهای مرتبط با یک زندگی آرام، سالم، امن و متعالی برای آحاد بشر است. ثانیا گستره موضوعی منتفعین و متعهدین در عرصه صلح گسترش یافته است: اینکه صلح صرفا پدیدهای بینالدولی نیست، بلکه بین انسانی و بین گروهی هم است.
عصر حاضر، دوران تبلور برجسته و آشکار آرمان خواهیها و مطالبات بشریت و تلاش برای یافتن راه نجات بشر از وضعیت نابسامان معاصر است. مطالبه صلح و عدالت، جلوهای گستردهدار و بامعنا از این فرایند و تکاپوها است که اکنون به مرحلهای مهم و نقطه «عطف» تاریخی نائل شده است و آن بهرهگیری از فرصتهای جهانی برای تسهیل این مسیر و برونرفت از چالشهائی است که به علل و عوامل گوناگون فراروی بشر امروز قرار گرفته است. اما نکته در اینجاست که صلح هم در شناخت و هم در عمل، با مجموعهای از چالشها روبروست. برخی از مهمترین ابعاد صلح جهانی در نظریه و عمل، در تحلیل زیر ارائه خواهد شد.
بند اول: نگاهی به 6 رهیافت صلحشناسی
مطالعات صلح، حوزهای از مطالعه و پژوهش در سطح بینالمللی است که سابقه پردازش آن در روابط بینالمللی و صبغه تحلیلی آن در چارچوب قدرت و سیاست بینالمللی، مقدم بر مطالعات هنجاری حقوقی است. بلکه اساسا روش تحلیل حقوقی یا قانون محور، خود بخشی از شیوهها و رهیافتهای تحلیلی در روابط بینالمللی بوده است. علی ایحال، ارزیابی و تحلیل در زمینههای عملیاتی صلح مستلزم ادراک رهیافتهای مرتبط با تعریف و تبیین محتوای این ارزش جهانی است؛ ارزشی که به دلیل همین تعریفها و تبیینهای متکثر و متفاوت، به مقولهای برای تقابل جریانها و مکاتب سیاسی و امنیتی و صفآرائی گفتمانی آنها در برابر همدیگر نیز منجر شده است. از این رو صلحشناسی، پیششرط هرگونه کندوکاو راجع به یافتن صلح خوب و تفکیک آن از صلح بد است.
1- صلح منفی/ مثبت
به دلیل جایگاه مختلفی که صلح درحوزههای فرهنگی، دین، تاریخ، حقوق و علوم سیاسی دارد، مفاهیم متعددی از آن بسته به هریک از این جایگاهها ارایه شده است. ازنظر مفهومی و درمطالعات صلح (علم بررسی و تحلیل وضعیت منازعات، خلع سلاح و توقف خشونت)، این واژه به طور سنتی و از ابتدا برای «نبود وضعیت تجاوز، خشونت یا مخاصمه» بکار رفته و هنوز هم این جنبه آن برای عموم غالبتر جلوه میکند. با وجود این نگرش سنتی که رویکردی حداقلی است، صلح به دلیل گستره وسیعی که درپرتو نگرشهای اخیر امنیت انسانی و حقوق بشریافته،ازآن فراتر رفته و ایجاد و حفظ روابط بهنجار میان - انسانی و بین دولتی، ایمنی در حوره رفاه اجتماعی یا اقتصادی را نیز دربرگرفته است.
نظر به عجین شدن جنگ با مقوله صلح و اینکه جنگ قدیمی ( ونه اصلی)ترین مانع صلح در دوران معاصر است، لازمه صلح شناسی و مطالعات نیز تحلیل و ادراک جنگ و مطالعات جنگ شناختی است، به واقع، نبود جنگ به مثابه هسته مطالعات صلح بوده و با وجود کثرت معنائی و همچنین گستره شمول این مفهوم طی اواخر قرن بیست و یکم، هنوز هم تلاش برای عاری سازی جوامع ملی و بینالمللی از «بلای جنگ» مرکز ثقل و قلب مطالعات مذکور را تشکیل میدهد. براین اساس، نخستین مساله بلکه پیش شرط ورود به تحلیل جنگ و جستجوی راههای ذهنی یا عینی برون رفت از دنیای عادت کرده به چنین وضعیتی، درشناخت ماهیت و طبع جوهری یا عرضی جنگ برای اجتماع انسانی است: اینکه جنگ وضعیتی طبیعی و ذاتی اجتماع است یا اینکه تنها به اقتضای برخی شرایط حاکم بر زیست جمعی و نه متکی بر جوهرزندگی اجتماعی انسان در طول تاریخ رخ نموده و ظاهر گشته است.
در این رابطه، بدون شک باید بین تحلیلهای رئالیستی و ایدهآلیستی تفکیک قائل شد. ایدهآلیستها که نه تنها درحوزه جنگ و صلح بلکه در گستره کلی روابط بینالمللی و هنجارهای حاکم بر آن نیز نظریه پرداری دارند، حقیقت وجوهر زندگی اجتماعی را در پهنه اصالت صلح تحلیل میکنند و جنگ را امری عرضی وغیرذاتی برای اجتماعات ملی وبینالمللی میشمارند. اینکه انسان دارای طبعی صلح جو و منزجر از خشونت نسبت به همنوع است، اساس چنین بینشی را تشکیل میدهد. در این راستا، تجربه تاریخ حیات بشری که مداوم گریبانگیر انواع منازعات و خشونتهای در سطح جنگ و پایین تر از آن بوده نیز توانسته در چنین بینشی خلل ایجاد نماید. چرا که به تعبیر ایدهآلیستها، جنبههای عینیت یافته حیات بشری نمیتواند دلیلی بر اثبات یا نفی جوهر انسانی باشد. بلکه شرایط غالب درطول تاریخ بشر عمدتا بر مناسباتی ناسازگار با همزیستی دائمی انسانها و دولتها استوار شده و گاه نیز حداقل جنبههای صلح منفی ساری بوده اما مهم این است که با روآوردن به صلح مثبت، زمینههای عینیت یافتن طبع و جوهر صلح جوی انسان فراهم گردد. به هرحال، طبع و فطرت انسانی را از الزاما نمیتوان با تکیه بر تجربه تاریخی بشرشناسائی نمود.
در قرائت معاصر- و موسع- از صلح، «جنگ» به «منازعه» بدل شده تا کاربست زور (و همچنین شیوههای غیرقهری اما غیردوستانه) در روابط اجتماعی اعضای حقیقی وحقوقی هر مجموعه سازمان یافته ملی یا بینالمللی را تحت پوشش قرار دهد. به همین دلیل، صلح از نگرشهای راجع به محدودسازی، کنترل یا ممنوعیت «جنگ» عبور نموده «نزاع» در همه سطوح شخصی وژئوپلیتیک آن را دربرگرفته است؛ مسالهای که آرامش درحیات بشری را تابعی مستقیم از نبود برخی شرایط (مولفههای سلبی) و بودن برخی ملزومات (مولفههای ایجابی) می نگرد. چنین رویکردی، نگرش جامع و مورد قبول درمطالعات صلح معاصر است که علاوه بر بنیادهای فلسفی و اجتماعیاش، درموازین و هنجارهای حقوقی بینالمللی نیز از قوام و استحکام قانعکننده برخوردار است. یونسکو به عنوان تخصصیترین سازمان خانواده ملل متحد در ارتبایط با صلح و جنبههای فرهنگی، تمدنی و علمی آن، این نگرش را از ابتدای دهه 1990 در پیش گرفته و وارد کننده این مفاهیم در لایههای غیرسیاسی (و حتی سیاسی) ملل متحد و پشتیبان این روند محسوب میگردد.
دراین رویکرد، وضعیت صلح، هم وضعیت نبود جنگ و هم فقدان منازعه و حتی خشونتهایی غیرجنگی است و به همین دلیل، نه تنها ناظر بر جنبههای سخت منازعه یعنی رویاروئي دولتها، ملتها و حتی انسانهاست بلکه علل و بسترهای نرمافزاری (فرهنگی، تمدنی، دینی و فکری)، را نیز در برمیگیرد. ناامنی، نبود عدالتی اجتماعی و نابرابری اقتصادی، از مهمترین علل برافکنی وضعیت صلح تلقی میگردد که هرچند به مثابه مقولههائي مستقل نیز مورد بحث قرار میگیرند اما خود به مجموعهای بهم پیوسته از علل و عوامل تعلق دارند؛ مجموعهای که انسان امروز و اجتماعی معاصر را رقم زدهاند. نشات گرفته از جریانی تاریخی هستند و انسان را گریزی تاکنون نبوده است.
2-صلح ذهنی/ عینی
یکی از طبقهبندیهای صلح از نگاه مفهوم شناختی، ناظر بر تفکیک صلح درونی به عنوان وضعیتی ذهنی از صلح عینی یا بیرونی است. کسانی که صلح درونی به عنوان خودشناسی، خودسازی و ارتقای جنبههای تعالی و کمال اخلاقی و معنوی خود هم در ارتباط با خود و هم دیگران و محیط اجتماعی را تجربه کردهاند معتقدند احساس به زمان، مردم، مکان یا هیچچیز یا وضعیت خارجی وابسته نیست بلکه افراد میتوانند صلح درونی را حتی در طول جنگ نیز تجربه کنند. یکی از قدیمیترن نوشتهها در مورد صلح درونی، واگاوات گیتا -بخشی از انجلیس مقدس بومیان- است.
صلح درونی از نگاه سوی رجیس، «وضعیت یا حالت آرامش، هماهنگی، تعادل، عدالت، بیزمانی، آزادی و تعالی فردی یا خود بخود موجود است به گونهای که در برابر هر چیز ضد آن ظفر یافته و قادر به جایگزینسازی باشد. چنین حالتی، نتیجه خودآگاهی، ایجاد درایت، درک و اعتقاد است خواه در فرآیندی از پردازش دادههای ایدئولوژیک، عقلی، نقلی یا هر چیز دیگر که یک انسان را نسبت به آنچه برای خود و دیگران و جامعه میپسندد، آشنا ساخته و رفتار و کردار و گفتارش را هدایت نماید؛ اینکه همان چیزی را برای خود بخواهد که برای دیگران.
اما صلح عینی، فراتر از جنبههای ذهنی، احساسات، اندیشهها، عواطف و عقاید، متمرکز بر رویدادهائی است که در هر اجتماع به منصه ظهور میرسند. صلح عینی، بر ساختارها، فرایندها و هنجارهائي استوار است که باید درهر اجتماع به نام و برای تحقق منافع عمومی و جمعی تعریف و تعقیب گردد. اساسا هنجارهای حقوقی براین جنبه از صلح هرچند در روابط بین انسانی، متمرکز هستند. به عنوان نمونه، در مقدمه میثاقین بینالمللی 1968 ملل متحد آمده است که «هر فرد نسبت به افراد دیگر و نیز نسبت به اجتماعی که بدان تعلق دارد عهدهدار وظایفی است...». یونسکو از اواخر دهه 80 اقدامات و ابتکارات جدیدی را با هدف ارتقای فرهنگ صلح به کار گرفته است. در کنگره بینالمللی صلح که در جولای 1989 در ساحل عاج برگزار شد، یونسکو رویکرد جدیدی از مفهوم صلح مثبت و متکی بر ترویج فرهنگ صلح در ذهن و روان هر انسان ارائه داده که تاکنون جلوه حقوقی به خود نگرفته است. البته دین و اخلاق، رابطه انسان با خود را نیز از نظر دور نداشتهاند.
3- صلح واحد/ متکثر
برخی اندیشمندان صلح از اینکه بتوان یا باید صلح را تنها دریک روش ومجرا و رهیافتی واحد تعریف نمود، ابزار تردید نموده بلکه معتقدند صلح واحد وجود نداشته و صلحهای متعددی را میتوان متصور شد. به واقع، نظر به اینکه نمیتوان تعریف صحیح و واحدی از صلح ارایه داد، صلح را باید به عنوان مفهومی متکثر تلقی نمود. بر این اساس، درهرجامعهای یک یا چند تعریف از صلح وجود دارد که گاه عام و گاه خاص هستند. یک برداشت اینست که صلح درحال حاضر نیز به رغم همه شرایط نامناسب جهانی، وجود خارجی و نسبی دارد میتوان آن را به روشهای کوچک در زندگی روزمره ایجاد کرد و گسترش داد و صلح دائما درحال تغییر است؛ صلح آرمانی و استاتیک نیست، بلکه موجود است ولی پویا. این نگرش، عمدتا متاثر از پسامدرنیسم است.
4- صلح ملی/ بینالمللی
ازنظر گستره، صلح که وضعیتی اجتماعی است، متناسب با سطح اجتماعات میتواند جلوه محلی، ملی و بینالمللی داشته باشد. با این حال، صلح مدنظر در نظام حقوق بینالمللی اساسا صلح بینالمللی است که البته به دلیل سیالیت و انعطاف درمفاهیم و اجزای صلح و ارتباط متقابل جوامع ملی با منافع جامعه بینالمللی، ممکن است صلح محلی و ملی را نیز دربرگیرد.به واقع، عملکرد و تجربه کاری سازمان ملل متحد در اواخر قرن بیستم به خوبی نشان داده که با محدود شدن تدریجی صلاحیتهای صرفا ملی به نفع صلاحیتهای بینالمللی، برخی موارد خشونت در درون اجتماعات ملی و حتی علیه پارهای از اقشار جمعیت یک کشور ممکن است تهدیدی علیه صلح و امنیت بینالمللی شمرده شوند. در این صورت، صلح بینالمللی نه صرفا ناظر برصلح در روابط بین دولتها بلکه متضمن وضعیت بهینه در روابط و ملتها و همچنین در روابط بین انسانها نیز هست.
نظریهها راجع به جنگ و صلح، درهمه سطوح مذکور نیز مطرح شدهاند. اما همانطور که اشاره شد، اولویت جامعه بینالمللی وحقوق حاکم بر آن، صلح فراگیر بینالمللی ( نه تنها منطقهای بلکه جهانی) است، صلحی که همه بازیگران بینالمللی، ملتها، تمدنها، فرهنگها، ادیان و آحاد جامعه بشری را تحت پوشش قراردهد.
شناسائی حق بر صلح، نمادی از این گستره جهانی و نامحدود است که بشریت و جامعه بشری را شاخص تعیین کننده دامنه صلح میشمارد.
5- صلح پیشاجنگ/ پساجنگ
در ادبیات حقوق و روابط بینالملل، صلح خواه به عنوان وضعیتی مبتنی بر معاهده یا سایر جلوههای ارادی بازیگران بینالمللی و ملتها و گروهها، اغلب دروضعیتهای پساجنگ و به منظور نتیجه محسوس خاتمه بخشیدن به درگیریهای مسلحانه آشکار و شدید بکار میرود.تشکیل کنفرانسهای صلح و طی فرایندهای مذاکراتی راجع به انعقاد معاهدات بینالمللی صلح، جلوهگر همین معنا هستند. اما مهمترین بعد از صلح، جستوجوی سازش و منع وقوع جنگ با بشریت بلکه ارتقای همبستگی بینالمللی در وضعیتهای پیشاجنگ یا نه جنگ و نه صلح است.
با وجود کثرت منازعات بینالمللی جنگ گونه، وضعیتهای متعددی از نه جنگ و نه صلح نیز در روابط دولتها و ملتها وجود دارند که گاه به سمت جنگ و گاه صلح تمایل مییابند. لاجرم باید چنین وضعیتهائي را نیز در گستره صلحطلبی قرارداد و به وضعیت نبود جنگ واقعی و عینی اکتفا نکرد.
نگرش دیگر، صلح به عنوان نبود مرگ است؛ مرگی که خواه از خشونت و درگیری مسلحانه برانگیخته شود یا از بیماری و فقر و گرسنگی، صلح با تکیه بر عدم خشونت یا پرهیز از مرگ. اوصافی نیز احترام، عدالت و حسن نیت را به روابط بین انسانها و ملتها اعطا میکند. صلح در این نگاه، از فردیت آغاز و به جمع ختم میگردد؛ هرکس باید اندیشه و عمل خود را در وضعیت همساز با دیگر اعضای اجتماع بزرگ و جهانی انسانی طراحی کند و جامعه نیز باید نرمافزار و سختافزار چنین صلحی را در سطح جمعی و همگانی فراهم ساخته، به پا دارنده و پاسدار آن باشد.
صلح وضعیت توازن و درک متقابل خود با خود و با دیگران است که تساهل بر جامعه حاکم است، درگیریها و اختلافات از طریق گفتوگو حلوفصل میگردد؛ حقوق مردم محترم شمرده میشود؛ خواستها و نظراتشان استماع میگردد؛ هرکسی بدون وجود تنش اجتماعی، در جستوجوی بروز استعدادها و خلاقیتها برای تعالی خود و اجتماع است.
6-صلح به عنوان حق بشری
یک نگاه هنجاری به صلح، صلح به عنوان «حق بشری» است. این رهیافت سابقه ویژهای در سازمان ملل متحد دارد. این سازمان سه دهه است که چنین گفتمانی را تبلیغ میکند و اعلامیهای را نیز به عنوان «حق ملتها بر صلح» به تصویب مجمع عمومی ملل متحد رسانده است. دبیرکل این سازمان طبق روال 35 سال پیش که برای نخستین بار روزی به نام صلح جهانی تعیین شد، در پیامهائي به همین مناسبت بر محورهائي خاص تکیه میکند. سال گذشته، آموزش صلح به عنوان محور تعیین شده بود و امسال «حق ملتها بر صلح» مورد تاکید قرار گرفته است. با نگاهی به این پیام، میتوان رهیافت حقوق بشری به صلح را بیان و تجلیل کرد.
«حق ملتها بر صلح» بدین معناست که: صلح، یک حق به شمار میرود؛ این حق، ماهیت حقوقی از نوع حقوق بشری دارد؛ وجود این حق، موجد تعهد حقوقی برای رعایت و تضمین آنست؛ و صلح، برای همه ملتها و همگانی است. برداشت از صلح به عنوان یک حق بشری فردی یا جمعی، محدودیتهای خاص خود را نیز به همراه دارد. نظام بینالمللی حقوق بشر، به انسان (به صورت فردی و جمعی) به عنوان موجودی صاحب حق مینگرد و این نگاه، چارچوب و دامنه فعالیت صلحطلبانه در این راستا را محدود میکند. در زمینه محدودیتهای ناشی از این مفهوم، دو نکته مهم را میتوان مورد اشاره قرار داد: اولا «حق ملتها بر صلح» کفه دیگری که متضمن «تعهد ملتها بر صلح» باشد را نیز باید به همراه داشته باشد که این امر، حلقه مفقوده پیام دبیرکل به شمار میرود. ثانیا، نگاه حقوق بشری به صلح، منزلت دولتها را بیش از آنکه به مشارکتطلبی و کنشگری فعال دراین زمینه فرابخواند، مخاطب تعهداتی قرار میدهد که آنها باید به منظور بهبود وضعیت انسانی به عمل آورند. بنابراین، کنشگری دولتها در این گفتمان، عمدتا انفعالی و ناظر بر ایفای تعهد است. همین امر نیز چشمانداز بهبود شرایط صلح در این قالب را غیررضایتبخش مینماید.
منبع: خبرگزاری فارس