kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۶۸۱
تاریخ انتشار : ۰۸ مهر ۱۳۹۳ - ۱۹:۱۸

آهنگر بلخ و آلزایمر سیاسی! (یادداشت میهمان)


دیدار هفته گذشته آقای روحانی رئیس‌جمهور و دیوید کامرون نخست‌وزیر انگلیس شاید مهم‌ترین سوژه هفته‌های اخیر بوده است که تحلیل‌های بسیاری را در پی داشته و با دو واکنش متفاوت از سوی جریانات سیاسی کشور مواجه شده است؛ جریانی که از مدتی پیش با آسمان ریسمان به هم بافتن رسالت خود را در تئوریزه کردن این دیدار می‌دید و بر آن بود که با برشمردن ثمرات و برکات این دیدار آن را در افکارعمومی جامعه که بر مبنای ذهنیت و تجربه‌ای تاریخی نگاهی به شدت منفی نسبت به «استعمار پیر» دارد، توجیه کند. تلاش‌هایی که البته محدود به چند هفته اخیر نیست و به نوعی می‌توان جرقه‌های آغازین آن را تا همان روزهای نخست پس از 24 خرداد سال گذشته رهیابی کرد و آن را ذیل کوشش‌ها برای تئوریزه کردن برقراری رابطه با «شیطان بزرگ» یا به زعم آنها شکستن تابوی مذاکره با آمریکا تحلیل کرد که در ساحت‌ها و ابعاد گوناگونی تجلی یافت و افراد مختلفی در سطوح متفاوت برای آن به میدان آمدند؛ از تحلیل‌های خاص مطبوعاتی گرفته تا روی آوردن به تحریف مواضع ضد استکباری امام راحل«ره»!
و جریان دیگری که با استناد به سابقه تاریخی «روباه پیر» و نیز تجربه ناموفق تماس تلفنی سال گذشته با «شیطان بزرگ»، این دیدار را نیز در همان پازل مدل پیشین (تماس تلفنی با اوباما) ارزیابی کرده و معتقد بود این دیدار در شرایط فعلی کمترین دستاوردی برای نظام نخواهد داشت، بدان سبب که نه تنها در طول سال‌های پس از انقلاب، بلکه حتی در برهه‌های خاصی که تغییری در رویکرد سیاست خارجی دولت ایجاد شده در سال‌های موسوم به اصلاحات و نیز یک سال اخیر نیز ذره‌ای از دشمنی این دو متحد دیرین علیه نظام اسلامی کاسته نشده و چه بسا هر روز بیشتر و کینه‌توزانه‌تر از پیش تداوم یافته است. چه این که این تعارضی بنیادین است که با تغییر مقطعی رویکردها تحولی در اساس آن پدید نمی‌آید مگر به تحول بنیادین ماهیت یکی از طرفین.
در این مجال البته بنای پرداختن به نتیجه این دیدار و سخنان گستاخانه دیوید کامرون در مجمع عمومی سازمان ملل و اثبات درستی پیش‌بینی‌های منتقدان و نیز سکوت معنادار جریان رسانه‌ای طرفدار نزدیکی به غرب نسبت به آن چه تنها چند ساعت پس از آن دیدار به زعم ایشان «تاریخی» که قرار بود «یخ روابط تهران لندن را آب کند» را نداریم، که درخصوص آن به اندازه کافی سخن گفته شده است.
موضوع این جستار اشاره به مواضع برخی از مدافعان این دیدار است که به جای اقرار به «خطای محاسباتی» خود در اعتماد و خوش‌بینی مفرط به دشمن، و آسیب‌شناسی رویکردی که علی‌رغم ادبیات متملقانه و تعهدات سخاوتمندانه در کاستن از حجم دشمنی‌های دشمن توفیقی نداشته و تازه‌ترین نتیجه‌اش ویرانی کاخ آمال حامیان خود بوده است، در اقدامی عجیب به فرار به جلو روی آورده و کوشیده با ادعایی مضحک درخصوص منتقدان در واقع بر این ناکامی دولت سرپوش بگذارد؛ و آن ادعای عجیب این‌ که گویی منتقدان «توقع داشتند کامرون  پس از دیدار با روحانی به حامی پر و پا قرص  دولت ایران تبدیل شود» و حال که چنین نشده است اتفاق خاصی نیافتاده و در واقع فقط انتظارات منتقدان درست از آب درنیامده است!!!
متأسفانه ظاهرا زلزله‌ای که پس از آن دیدار «تاریخی» در اردوگاه مدافعان «دیپلماسی لبخند» رخ داده آن اندازه ویرانگر بوده که برخی از این حضرات را دچار پریشان‌گویی و اعوجاج فکری کرده است! در واقع‌ گویی آقایان دچار «آلزایمر سیاسی» شده از یاد برده‌اند که اتفاقا خود ایشان بودند که در انبوه تحلیل‌ها و اظهارات چند روزه اخیر خود چنین پیامدی را بر این دیدار قائل بوده و این‌گونه القاء می‌کردند که گویی دشمنی‌های دیرین چندین و چند ساله تنها به اعجاز یک «لبخند» از میان خواهد رفت و به این طریق چیزی به نام «دشمن» برای جمهوری اسلامی اساسا دیگر وجود خارجی نخواهد داشت، کافی است یک قدم به سمت طرف مقابل برداریم خواهیم دید که آنها ده قدم به پیش می‌آیند که از قضا این گونه هم شد و طرف مقابل هم گامی به پیش برداشت، منتها نه در مسیر دوستی و عادی‌سازی روابط، که در افزون‌طلبی و باج‌خواهی! اینان مدعی بودند ریشه تمام تنش‌ها و تعارضاتی را که تاکنون در روابط نظام اسلامی با نظام سلطه وجود داشته نه در مبانی و ماهیت دو نظام (نظام اسلامی و نظام سلطه)، که در رویکردهای مقطعی هر دو نظام باید جست و از این روست که با کنار گذاشتن رویکردهای به زعم ایشان «تنش‌زا» می‌توان امیدوار بود این روابط به تعاملی عادی و معمولی شبیه تعامل با سایر کشورها تبدیل شود.  ایشان البته هرگز به این سوال اساسی پاسخ نمی‌دادند که بر فرض صحت مقدمات آنها این نحو «تنش‌زدایی» با دنیای استکبار تاکنون چه عایدی برای نظام اسلامی در پی داشته و آیا به راه انداختن «نبرد تمدن‌ها» در سال مزین به «گفتگوی تمدن‌ها» از برکات این رویکرد بوده است، یا «محور شرارت» نامیدن ایران از سوی کسی که خود مجسمه شرارت بود آن هم در دورانی که به تعبیر رهبری معظم انقلاب «ادبیات برخی مسئولین به تملق ]نسبت به غرب و به ویژه آمریکا[ آلوده شده بود»، و یا بدعت بی‌سابقه اخیر در نپذیرفتن سفیر دائم ایران در سازمان ملل و یا... ؟! و حالا به جای اعتراف به توهمات نابسنده خود، پندارهای خود را به دیگران نسبت داده و خواسته‌اند در این ناکامی خود دیگران را نیز شریک و سهیم گردانند!
علاوه بر آن ظاهرا اختلال حواس آقایان به حدی بوده که هنوز متوجه نیستند و یا شاید تظاهر به این امر می‌کنند  که انتقادات مطرح شده نه معطوف به دیوید کامرون و سخنان گستاخانه وی، که متوجه رئیس‌جمهور محترم خودمان است که چرا در برابر این یاوه‌گویی‌ها کمترین واکنشی نشان ندادند و حتی به نوعی از اشاره صریح به نام «آمریکا» و «انگلیس» به مثابه ریشه تمام شرارت‌ها و خشونت‌ها و افراطی‌گری‌ها ابا کردند! به عبارت دیگر نه تنها در میان منتقدان این رویکرد کسی کمترین انتظاری نداشت که پس از این دیدارهای صرفا تبلیغاتی کمترین تغییری در مناسبات نظام اسلامی با سرکردگان نظام سلطه حاصل شود، که اتفاقا چنین گمانی را یک توقع ساده‌لوحانه و کودکانه می‌دانست که بغایت از درک واقعیت‌های جاری در عرصه جهان خارج بی‌بهره است، و حتی دور از انتظار نمی‌دانست که این انگلیسی خبیث اراجیف بارها گفته شده خویش را باز هم تکرار کند، بلکه سوال این است که اگر قرار است پس از تمام این دیدارها و گفتگوها که بعضا «نابجا» نیز بوده است و دست و دلبازی‌های سؤال‌برانگیز در حوزه تعهدات خودی و تساهل و نادیده‌انگاری تعهدات طرف مقابل همچنان اتهامات و اهانت‌ها و افزون‌طلبی‌ها و زیاده‌خواهی‌های آنان بر مدار سابق باشد، چه حاصل از این تغییر رویکرد که بسا به قیمت شکسته شدن ابهت انقلاب اسلامی در برابر ملت‌های به پاخاسته نیز تمام بشود و به تعبیر سکان‌دار حکیم انقلاب اسلامی را در چشم آزادگان جهان به «تذبذب» نیز متهم بدارد؟

سیده‌آزاده امامی