چرا عبرت نمیگیریم؟
عبرت به معنای پندپذیری، حالتی است که انسان از شناخت محسوس به شناخت نامحسوس میرسد و با گذر از معلوم محسوس، حقیقت نامعلوم نامحسوسی برایش آشکار میشود. در حقیقت عبرت بهرهگیری از عقل برای عبور از حوادث جزیی و دریافت احکام کلی است. این حالت به آدمی کمک میکند تا وضعیت خود و دیگران را تحلیل و آینده را توصیف کند و نسبت به آن توصیهها راهکارهائی داشته باشد. اما بیشتر مردم از حوادث عبرت نمیگیرند وآن را یک واقعه دانسته و خود را از آن مبرا و پاک میدانند. نویسنده در این مطلب علل و چرایی عبرت نگرفتن مردم از زبان قرآن را تشریح کرده است.
علیرضا فرازمند
***
شتری بر درهرخانه
حوادث و رخدادهایی که در پیرامون هر یک از ما اتفاق میافتد، دانشگاه بزرگی است که اگر به خوبی از آن بهرهگرفته شود، بسیاری از حوادث تلخ و مصیبتها برای ما تکرار نخواهد شد؛ زیرا طبیعت در عین پیچیدگی دارای قوانین سادهای است که تکرار را موجب میشود. هر چند ممکن است عین آن حادثه با تمام جزئیات آن اتفاق بیفتد که نمیافتد، اما در هرحال برآیند و نتیجه، یکی است.
در آموزههای قرآنی از سنتهای الهی حاکم برجان و جامعه و جهان سخن به میان آمده است. این سنتها قوانین کلی حاکم بر هستی هستند که گریزی از آن نیست. سنتهای الهی برآن تاکید دارند که با وجود علل و عوامل مختلف، یک امر بارها و بارها تکرار خواهد شد. این تکرار در قالب تشابه و متشابهات انجام میگیرد. از این رو در قرآن از تشابه قلوب سخن به میان آمده است. به این معنا که مشابهت در عقاید و افکار موجب میشود تا کنشها و واکنشها یکسان باشد. (بقره، آیه 118)
از سنتهای الهی میتوان به سنت امتحان، سنت عذاب، سنت اجل و مانند آن اشاره کرد. سنت آزمون به ما میگوید که هر انسانی در طول عمرش بارها و بارها از سوی خداوند با نعمت و مصیبت آزموده خواهد شد تا کنشها و واکنشهایش دانسته شود و خوب و بدش آشکار گردد. (عنکبوت، آیات 2 و 13 انفال، آیات 36 و 37؛ آل عمران، آیه 140؛ مائده، آیه 94)
سنت عذاب نیز به دو شکل عذاب دنیوی و اخروی انجام میگیرد. عذاب دنیوی بر اساس کنشها و واکنشهای انسانی است. به این معنا که اگر علل و عوامل آن فراهم آید در همین دنیا اشخاص و جوامع عذاب میشوند. این سنتها به ما میآموزد که قوانینی بر هستی حکمفرماست باید به آنها توجه داشت. براساس همین قوانین است که نظم کلی برجهان حکم فرما شده است.
براساس آموزههای قرآنی، اجل به عنوان یک سنت الهی، هم برای فرد و هم برای جامعه است.
بنابراین، هرکس حتی اشرف آفریدههای الهی حضرت محمد مصطفی(ص) نیز به اجل گرفتار خواهد شد و ایشان نیز مرگ را میچشد تا این تن خاکی را بگذارد و برای ابدیت خودش را آماده کند (زمر، آیه 30) چرا که اجل و مرگ همانند سوراخ کردن پیله کرم است که از درون آن پروانهای به پرواز در میآید.
اجل و مرگ شتری است که بر در هرخانهای خواهد خوابید و نوبتی هم باشد روزی نوبت آن میرسد که این شتر در خانهاش قربانی شود تا بتواند از دنیا به سوی ابدیت برود. اجل، دری به سوی ابدیت انسان و راهی برای رهایی از پیله دنیاست.
پس انسانها باید همواره به این نکته توجه داشته باشند که مرگ برای همسایه نیست، بلکه این فرایندی است که همه را روزی گرفتار خواهد کرد. امیرمومنان علی(ع) میفرماید: گویی مرگ در دنیا بر غیر ما نوشته شده و گویی حق در آن بر غیر ما واجب گشته و گویی این مردگانی را که میبینیم مسافرانی هستند که به زودی به سوی ما باز میگردند» (نهجالبلاغه، ترجمه دشتی، حکمت 122)
آن حضرت درجایی دیگر میفرماید: چگونه غافل میشوید از چیزی که هرگز از شما غافل نمیشود و چگونه طمع دارید در چیزی که هیچ گاه به شما مهلت نمیدهد» (نهجالبلاغه، ترجمه دشتی، خطبه 188)
باز در جایی دیگر هشدار میدهد و میفرماید: فکفی واعظا بموتی عاینتموهم، حملوا الی قبور هم غیر راکبین؛ این واعظ برای شما کافی است که همه روز مردگانی را مینگرید که آنها را به سوی گورهایشان میبرند بیآنکه خودشان بخواهند. (همان، خطبه 188)
زمینههای عبرتگیری
عبر در اصل به معنای گذشتن از حالی به حال دیگر است. و با واژه عبور هم خانواده است. اعتبار و عبرت، یعنی حالتی که با آن از شناخت محسوس به شناخت غیرمحسوس دست مییابند. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 543، «عبر»)
عبرت اسم مصدر از اعتبار به معنای پندپذیری است. (المصباح المنیر، فیومی، ج1-2، ص 390، «عبرت») به همین مناسبت به حوادثی که به انسان پند میدهد عبرت گویند، چرا که انسان را به یک سلسله تعالیم کلی رهنمون کرده و از مطلبی به مطلب دیگر عبور داده و به امری کلیتر منتقل میکند.
در حقیقت انسان معتبر کسی است که قضایای شخصی و جزیی را به دقت مینگرد و با تعقل، تفکر، تعمق، تامل و تدبر در آنها یک حقیقت کلیتر و بزرگتر را به دست میآورد. یعنی همانطوری که خردمندان با تعقل و تفکر، از زید و محمد و حسن و حسین، به یک کلی به نام انسان و یا از افراد حیوانی به نوع اسب و یا نوع گوسفند و مانند آن میرسند و بلکه حتی فراتر از انسان به کلیات ثانوی میرسند و حقایق و جواهر هستی را در قالب سه گانه واجبالوجود، ممکنالوجود و ممتنعالوجود دستهبندی میکنند، این شخص نیز از محسوسات عبور کرده به یک حکم کلی عقلانی میرسد.
به سخن دیگر، انسان از این توان بهرهمند است که با عقل و فکر خویش، قضایای جزیی و شخصی را به یک قضایای کلی تبدیل کند و مصادیق را به مفاهیم بکشاند. قوای بشری چون قوای حسی، خیالی، واهمه و عاقله به او کمک میکند تا بتواند این عبور را داشته باشد.
به عنوان نمونه انسان با مشاهده حیات دنیایی و نشئه فعلي، عبرت میآموزد و از آن برای پیبردن به معاد و رستاخیز بهره میگیرد. (واقعه، آیات 60 تا 62)
رستاخیز گیاهان را مایه عبرت خود قرار میدهد و با آن، رستاخیز جانها را در آخرت کشف میکند. (ق. آیات 10 و 11؛ حج، آیه 5؛ فصلت، آیه 39)
خداوند در آیات بسیاری به انسانها توجه میدهد که از امور عبرت بگیرند (بقره، آیات 243 و 246؛ آلعمران، آیه 23 و 137) اما مردم از حوادث و رخدادهایی که پیرامونشان میگذرد عبرت نمیگیرند. آنکه هر روز میبینند خویش و دوست و همسایهای در کودکی، جوانی و میانسالی و پیری میمیرد و مرگ، کودک و بزرگ، پیر و برنا و سالم و غیرسالم نمیشناسد، باز مرگ را برای دیگران میدانند و خود را برای ابدیت آماده نمیکنند.
امیرمومنان علی(ع) میفرماید: اعمل لدنیاک کانک تعیش ابد الدهر و اعمل لاخرتک کانک تموت غدا؛ آنچنان برای دنیای خود کار کن که گویی در همیشه روزگار، زندهای و چنان برای آخرت خود تلاش کن که گویی فردا میمیری. (وسائلالشیعه، ج 2، حدیث 2، از باب 82 از ابواب مقدمات تجارت).
بنابراین، انسان عاقل کسی است که اگر کاری برای دنیای خود میکند، از آخرت خود غافل نمیشود و کاری نمیکند که از هر راهی دنیایش تامین و آباد شود و آخرتش تباه گردد، بلکه از راه حلال و مشروع بهره میگیرد و دنیایش را به هر شکلی شده تامین نمیکند؛ درحالی که برخیها آخرت را فراموش میکنند و با رباخواری و ظلم و تعدی و تجاوز، دنیای خود را آباد میکنند.
انسانی که بیدار است از زندگی دیگران عبرت میگیرد و خود را همواره آماده مرگ میکند و از آن غافل نمیشود. روزی پیامبر اکرم(ص) به کسی که معاملهای انجام داده و پرداخت قرض خود را از روی سهلانگاری به تاخیر انداخته بود، فرمود: «من که پیامبر خدا هستم نمیدانم آیا پای خود را که برمیدارم تا لحظهای که آن را بر زمین گذارم، اجل مهلتم خواهد داد یا نه. پس کارهای خود را چنان تنظیم نمائيد که گویی لحظهای بعد در این جهان نخواهید بود.»
امام صادق(ع) در سفارش خود به عبدالله بن جندب میفرمایند: «واجعل الموت نصب عینک؛ به یاد مرگ باش، طوری که همیشه مرگ جلوی چشمت باشد.» (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 87، باب 24، ص 281)
علل عبرت نگرفتن
اما اینکه چرا عبرت نمیگیریم، به اموری چون جهل و غفلت و تردید در مقام عمل و عزم و مانند آن برمیگردد. خداوند مهمترین علل و عوامل عبرت نگرفتن مردم را موارد زیر بیان میکند:
1-کفر: یکی از عواملی که موجب میشود تا انسان از رخدادهای پیرامونی عبرت نگیرد، کفر و بیایمانی است. (یونس، آیات 101 و 102؛ حاقه، آیات 33 و 34)
2-نومیدی از آخرت: از عوامل عبرت نیاموختن آدمی، نومیدی از آخرت است. خداوند در آیه 40 سوره فرقان بیان میکند که ناامیدی مشرکان به حیات آخرتی، عامل عبرت نگرفتن آنها از سرنوشت شوم امتهای پیشین بوده است. پس اگر اینان نومید نمیشدند، بیگمان از حوادث عبرت میگرفتند.
3- بیبصیرتی: فقدان بصیرت از دیگر عوامل و زمینههای عبرت نگرفتن آدمی است. خداوند میفرماید تنها کسانی عبرت میگیرند که اهل بصیرت هستند. (آلعمران، آیه 13؛ هود، آیه 24؛ نور، آیه 44؛ غافر، آیه 58؛ حشر، آیه 2)
4-بیاعتقادی به آخرت: بیایمانی و بیاعتقادی به حیات آخرتی، موجب آن است که آدمی از وقایع و رخدادهای پیرامونی عبرت نگیرد؛ درحالی که اگر کسی اهل اعتقاد به معاد باشد از سرگذشت هلاکت بار اقوام پیشین عبرت میگرفت. (فرقان، آیه 40؛ اعراف، آیه 2؛ نحل، آیه 79؛ نمل، آیه 86)
5- فقدان تفکر: انسان ممکن است عاقل باشد ولی اهل تعقل و تفکر نباشد؛ آنچه موجب رهایی انسان از تکرار مصیبتها و عذابهاست، تفکر و تعقل در گذشته خود و دیگران و درسآموزی و تجربهگیری است. اما بسیاری از مردم اهل تفکر عمیق در امور نیستند و تنها به ظاهر مسائل بسنده میکنند. از این رو عبرت نمیگیرند، در حالی که انسانهای متعقل و متفکر اهل عبرت هستند و از کوچکترین رخداد و حادثه درس میگیرند و اجازه نمیدهند تا خود مبتلا به همان چیزی شوند که از آن فرار میکنند. آنان درباره تسخیر کشتیها برای انسان (حج، آیه 56)، چگونگی نزول باران (حج، آیه 63) و دیگر امور و مسایل پیرامونی و آفرینش جهان و مانند آن (آلعمران، آیه 190) تفکر میکنند و عبرت میگیرند.
6- عدم توجه به مالکیت خدا: کسانی اهل عبرت هستند که به مالکیت انحصاری خداوند بر زمین و اهل آن توجه داشته باشند، اما کسانی که به این امر توجه ندارند از امور پند و عبرت نمیگیرند. (مومنون، آیه 84 و 85)
7- عدم توجه به خالقیت خدا: یکی دیگر از علل و عوامل عدم پندگیری باور نادرست درباره خدا و یا حتی عدم توجه به خالقیت خداوند است. کسی که توجه به خالقیت خداوند پیدا میکند، میداند که همهچیز به دست خدا و برای هدفی است. اینکه خداوند جهان را با نظم اداره میکند و قوانینی بر آن حاکم است. این توجهیابی موجب میشود که از رخدادها عبرت گیرد. (یونس، آیه 3؛ سجده، آیه 4؛ احقاف، آیه 33)
8- عدم توجه به حاکمیت الهی: انسان ممکن است اعتقاد به خدا و رستاخیز داشته باشد ولی کسانی که توجه به حاکمیت خداوند ندارند، گرفتار غفلت میشوند و از امور عبرت نمیگیرند. اگر انسان بداند همه هستی تحت حاکمیت خداوند است و هر چیزی براساس یک هدف کلی و نظمی خاص اتفاق میافتد از حوادث و رخدادها پند میگیرد و عبرت میآموزد. (یونس، آیه 3؛ سجده، آیه4)
در آیات قرآنی این مطلب بیان شده که کافران (توبه، آیات 68 تا 70)، مشرکان (فرقان، آیات 38 و 40)، منافقان (توبه، ایات 68 و 70 و 126) و سست ایمانهایی چون یهودیان (ابراهیم، آیات 8 و 9) از امور و رخدادها عبرت نمیگیرند و مایه عبرت و پند آنان نمیشود و همان راه باطل خویش را میروند و فرجام بدی نصیب آنان میشود.
از نظر قرآن اکثریت انسانها، دارای روحیه عبرتناپذیری هستند (اعراف، آیه 3؛ نمل، آیه 62؛ غافر، آیه 58) و از سرنوشت شوم و بد دیگران عبرت نمیگیرند. (ابراهیم، ایات 44 و 45؛ حج: آیات 45 و 46)