مشکلات زندگی در کنار معتاد
زندگی کردن با اعتیاد و افراد معتاد موجب آشفتگی کل خانواده و تهدیدکننده سلامت آن است. در بسیاری از خانوادهها زندگی توام با اعتیاد، زندگی در یک وضعیت اضطراری است، یعنی زندگی در وضعیتی که همواره باید مهیا و آماده امور غیرمترقبه بود.
زندگی کردن با اعتیاد و افراد معتاد موجب آشفتگی کل خانواده و تهدیدکننده سلامت آن است. در بسیاری از خانوادهها زندگی توام با اعتیاد، زندگی در یک وضعیت اضطراری است، یعنی زندگی در وضعیتی که همواره باید مهیا و آماده امور غیرمترقبه بود.
خانوادههای معتادان به روشهای مختلف و متعددی در مقابل اعتیاد واکنش نشان میدهند. این شیوهها و طرز واکنشها، دامنه وسیعی از رویارویی و مداخله سالم گرفته تا سازگاری ناسالم و غیرمنطقی با اعتیاد را دربر میگیرد. متاسفانه، اکثریت خانوادههای معتادان زندگی با اعتیاد را میآموزند و نظام خانواده را به تطبیق و سازگاری با آن وا میدارند.
مدارا و سازگاری و وفق دادن یک خانواده با اعتیاد، موجب ناسالم شدن کل خانواده میشود. درواقع، اعضای خانواده نیز، مانند شخص وابسته به مواد مخدر از همان مکانیسمهای دفاعی معتادگونه و نامتعارف برای وفق دادن و کنار آمدن با مسائل و مشکلات استفاده میکنند. خانوادههایی که خود را با اعتیاد وفق میدهند، به عنوان خانواده معتاد توصیف و تعریف میشوند. این خانوادهها ممکن است، یک یا چند عضو مستعد و در معرض خطر وابستگی به مواد مخدر را پرورش دهند. زیرا اقدامها و شیوههای برخوردی که این خانوادهها در پیش میگیرند، اغلب خرابی و نابسامانی بیشتری در نظام خانوادگی و استمرار بیماری فرد معتاد نیز فراهم میکنند.
خانواده و اطرافیان و به طور کلی محیط پیرامون فرد معتاد، میتواند زمینههای استمرار و تقویت اعتیاد را به طرق متعدد فراهم سازد. به همین دلیل، درگیر کردن خانوادههای معتادان در برنامههای بهبودی، جزء اصلی و انفکاکناپذیر هر گونه برنامههای بهبودی از اعتیاد است.
به عبارت دقیقتر، بهبودی کامل و جامع و پایدار، مستلزم بهبودی شخص معتاد و کل خانواده اوست. هدف از برنامه بهبودی برای خانواده معتادان این است که، زخمهای فراوانی که از اعتیاد در خانواده ناشی شده است، التیام یابد و شرایط بهبودی فرد معتاد آماده و مهیا و محیط بهبودی نیز مناسب و با ثبات شود.
اگر سیستم خانواده به سبب وابستگی به مواد مخدر و دیگر داروهای اعتیادآور تغییر کرده و خانواده دچار آشفتگی شده باشد، به طور قطع این حالت باعث تقویت و شدت اعتیاد فرد معتاد و رفتارهای معتادگونه در خانواده خواهد شد. اغلب یک بحران و فشار خانوادگی میتواند، بیمار را به درمان وادار کند. دخالت دادن خانواده در برنامه درمانی، احتمال تعهد و پایبندی بیمار را نسبت به فرآیند درمان و استقرار آن افزایش خواهد داد.
دغدغههای خانواده معتاد
اعتیاد روی همه افراد خانواده تاثیرات سوء و منفی میگذارد. فردی که با معتاد زندگی میکند، دغدغه دارد تا به هر شکلی بتواند مانع از ادامه مصرف مواد مخدر یا تشویق و تهدید فرد معتاد به ترک اعتیاد شود و او را که از کنترل خارج شده است، تحت کنترل خود درآورد.
این افراد از اعتیاد آسیب جدی میبینند. بسیاری از آنان آموختهاند که در یک دنیای اعتیادی زندگی کنند. به طور معمول و به شکل غالب این افراد یاد گرفتهاند، تا بر احساساتشان سرپوش بگذارند، هرگز چیزی را که دوست دارند یا میخواهند، مطالبه نکنند و قویا راز نگهدار باشند. آنها کل زندگیشان را روی شخص معتاد در خانواده متمرکز کردهاند و دیگر برای خود و نیازهای خودشان وقت ندارند و مشکلات شخصی خود را نمیبینند و احساس نمیکنند.
درواقع، این طور میتوان بیان کرد که فرد معتاد در خانواده محور و تشنج سپر بلا واقع میشود. فردی که با معتاد زندگی میکند نیز به اندازه خود شخص معتاد سنجش واقعیتها را از دست میدهد و حقایق را نمیبیند. آنها به مشکلات خودشان فکر نمیکنند، زیرا تحمل و پذیرش مشکلات برای آنان بسیار دردناک است. آنان ترجیح میدهند در مورد شخص معتاد بیندیشند تا به مسائل و مشکلات شخص خودشان.
به گزارش ایسنا به طور کلی زندگی این خانوادهها حول محور فرد بیمار میچرخد. آنان آنقدر فکرشان به کمک و کنترل شخص معتاد مشغول است که توانایی اندیشیدن به دیگر موضوعات را از دست میدهند و نمیتوانند واقعیت را ببینند. این افراد طی سالهای بسیار برای آنچه که در مورد بسیاری از آنان موقعیتهای طاقتفرسایی محسوب میشود، تحمل باور نکردنی پیدا کردهاند. آنها بر این باورند که فقط اگر به اندازه کافی عمل کنند و آن را برجسته کنند و ادامه دهند، مشکلات حل خواهد شد.
احساس گناه
اعضای خانواده معتاد اغلب احساس گناه زیادی دارند. آنها فکر میکنند مقصر هستند. به طور عمومی، شخص معتاد مسئولیت خود را انکار میکند و کس دیگری باید آن مسئولیت را بر عهده بگیرد. پس اعضای خانواده این گناه را بر گردن میگیرند. همسر ممکن است فکر کند اگر زن خوبی بود، همه چیز به خوبی پیش میرفت. مادر بر این تصور باطل است که، چنانچه وظایف مادری را به خوبی انجام میداد، فرزندش معتاد نمیشد و ...
این افراد میکوشند از هر راهی که ممکن باشد، محیط آشفته و خارج از کنترل را تحت کنترل خود درآورند و میپندارند، با این عمل میتوانند آرامش را به خانواده بازگردانند. آنها از روشهای ناله کردن، گول زدن، تهدید، گریه، گلایه، شکایت، بازی دادن و دروغ گفتن استفاده میکنند. هر کوشش آنان برای کنترل تا اندازهای به شکل مقطعی ممکن است کارآیی داشته باشد. زن ممکن است، به محل کار شوهرش تلفن بزند تا مطمئن شود وی به سر کار رفته است. زیرا تصور میکند، برای به موقع سر کار رفتن شوهرش مسئولیت دارد. هنگامی که وقت به سر کار رفتن همسرش فرا میرسد، اضطراب پیدا میکند. پسر کوچک خانواده ممکن است، تلاش کند در مدرسه نمرههای خوبی بگیرد. او با این عمل درواقع انتظار دارد که پدرش نیز مصرف مواد را متوقف کند. این کودک تصور میکند، بین نمرههای او و مشکلات خانواده ارتباطی مستقیمی وجود دارد.
گاهی نیز اعضای خانواده برای کنترل اعتیاد فرد به کارهای باور نکردنی دست میزنند. آنها مواد مخدر را نابود یا پنهان میکنند و به طور دائم لباسهای فرد را بازرسی میکنند یا دوستان فرد معتاد را تهدید میکنند. بددهنی، مشاجره و گریه از رفتارهایی است که آنان انجام میدهند و حتی ممکن است فرد معتاد را از خانه بیرون بیندازند، شاید از این طریق بتوانند روی شرایط کنترل پیدا کنند و آرامش را به خانه بازگردانند.
خانواده هر چه نیروی بیشتری صرف کنترل شخص معتاد میکند، تماس با خودشان را از دست میدهند. آنان آنقدر غرق در مسائل شخص معتاد میشوند که خودشان را فراموش میکنند. آنها نمیدانند چه میخواهند. نمیدانند چه احساسی دارند و خواستههای خود را نمیتوانند مطالبه کنند. احساساتشان را نمیتوانند در میان بگذارند. این موضوع باعث میشود روابط بین فردی آنان بیثبات و ناخشنود کننده باقی بماند. آنان نمیتوانند از احساسات واقعی خودشان برای حل مشکلات استفاده کنند. بنابراین، تا وقتی که از کنترل خارج هستند، مشکلات آنان به طور مرتب زیاد میشود. آنها به دور خود میچرخند و دیوانهوار میکوشند خانواده را با ثبات و آرام نگهدارند.
خانواده معتاد ریشه عمیقی در احساس شرم دارد. اعضای خانواده احساس میکنند در خود اشکالی دارند. آنان گمان میکنند چون کارهای لازم را انجام نداده یا به حد کافی کار نکردهاند و زمان زیادی برای فرد معتادشان صرف نکردهاند، این مشکل پیش آمده است.
اغلب این خانوادهها تصور میکنند، اگر میتوانستند تعهد بیشتری نسبت به وظایف خود در جهت فرد معتادشان داشته باشند، همه چیز درست میشد. آنها دائم سعی و کوشش میکنند، اما پیوسته با شکست مواجه میشوند. هرگز نمیتوانند با این کابوس همیشگی که فرد معتاد آنها مواد مخدر مصرف کند، کنار بیایند و بسازند.