kayhan.ir

کد خبر: ۶۶۰۰۳
تاریخ انتشار : ۲۷ دی ۱۳۹۴ - ۲۱:۳۹
به یاد سردار شهید «عبدالمهدی مغفوری»

شهیدی که حاجت‌ها را برآورده می‌کند (حدیث دشت عشق)


شهید «عبد المهدی مغفوری» سال 1335 درشهر کرمان  به دنیا آمد. پدرش برای دل مردم روضه می‌خواند و مخارج زندگی را از‌دار قالی بافی فراهم می‌کرد. عبدالمهدی در موقعیت‌های مختلف فرماندهی در سطح لشکر 41 ثارالله و بسیج قرار گرفت و بیش از پیش در روند پر تلاطم نبرد سهیم شد. عملیات کر بلای (4) آخرین عملیاتی بود که عطر نفس‌های این پیرو حقیقی ائمه اطهار (ع) و امام راحل را استشمام می‌کرد. عبد المهدی در جزیره ام الرصاص پاداش جهاد اکبر و اصغر خود را گرفت و ساکن کوچه پروانه‌ها شد.خاطره‌ای از زبان مادر شهید «حسین انجم شعاع»:برای زیارت شهداء به گلزار شهداء رفتم. بر سر قبر شهید «حسین انجم شعاع» که نزدیک شهید «علی شفیعی» و در همسایگی شهید «عبد‌المهدی مغفوری» قرار دارد، نشستم و فاتحه‌ای خواندم. مادر شهید شفیعی هم حضور داشت. به من گفت: می‌بینی که مزار شهید مغفوری چقدر شلوغ است؟ اول احساس کردم که می‌خواهد از این بابت گلایه کند و بگوید که چرا قبر فرزند من این‌قدر شلوغ نیست. اما او در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: یک روز که این جا نشسته بودم، نوه‌ام نزد من آمد و گفت: می‌گویند شهید مغفوری حاجت‌ها را برآورده می‌کند. به شوخی گفتم: تو برو حاجتی طلب کن، اگر برآورده شد، من ۵۰۰ هزار تومان اینجا خرج می‌کنم.همان شب، حسین شهیدم ( انجم‌شعاع) را در خواب دیدم. من هیچ وقت خوابش را ندیده بودم. اما آن شب و در حالی که بسیار ناراحت بود به خوابم آمد. زانوهایش را در بغل گرفته و سر بر زانو نهاده بود و حتی به من نگاه نمی‌کرد. به او گفتم: حسین جان چرا ناراحتی؟ چرا قهر کردی؟ گفت: مادر! دیگر در مورد شهید مغفوری این‌گونه سخن نگو. از خواب بیدار شدم و با خود گفتم من که به شوخی این حرف را زده بودم! از آن به بعد بیش از پیش به زنده بودن شهداء و کرامت شهید مغفوری ایمان آوردم.