رنگین کمان هنرهای آئینی و بن بست سینما
آرش فهیم
در نبود تولیدات جدید مناسبتی، تماشاییترین برنامه تلویزیون در محرم امسال، گزیده تصاویر مستند و زنده از آئینهای عاشورایی بود. شبکههای مختلف سیما و در رأس آنها شبکه «شما» در روزهای تاسوعا و عاشورا، در تمام طول شبانه روز، تصویرهایی زنده و مستقیم از شهرهای سرتاسر ایران عزیز را نمایش میدادند. تصاویری که علاوه بر زیبایی و شور عاطفی و اعتقادی، سرشار از نمودهای فرهنگی و اجتماعی هستند و درباره هر بخش از آنها میتوان ساعتها بحث و تحلیل نمود. گردهمایی انسانهایی از طبقات و طیفهای اجتماعی و با رسوم گوناگون در یک زمان و در نقاط مختلفی از کشور که همه خود را به یک منبع والاتر از واقعیتهای روزمره متصل میکردند، خودش یک نمایش دراماتیک و حماسی چشم نواز و هیجانانگیز است. آئینهایی که کالبدی برساخته از روح فرهنگ جامعه هستند و هر یک اگرچه با سرودهها و حرکاتی خاص اجرا میشوند، اما همه، یک رنگین کمان واحد در آسمان فرهنگ ایران را نقش میبندند.
مهمترین دلیل حضور پرشور مردم در آئینهای عاشورایی -از هیئات و دسته جات گرفته تا برنامههایی مثل تعزیه خوانی- همسان بودن این آئینها با روح ملی -در حالت کلی- و روح قومی -در حالت جزئی- است. تفاوت اصلی بسیاری از رسانههای ما با آئینهای عاشورایی هم همین است. به همین دلیل هم این آئینها تا این حد محبوبیت داشته و با استقبال مردمی مواجه هستند، اما اکثریت قریب به اتفاق فیلمهای ما و حجم زیادی از برنامههای تلویزیونی ما فاقد مخاطب به معنای واقعی کلمه هستند. اندک مخاطبهای محصولات سینمایی و تلویزیونی ما هم پس از تماشای این آثار، بلافاصله آنها را فراموش میکنند. چون بین فیلمها و برخی از محصولات تلویزیونی ما و روح ملی و قومی مردم سرزمین ما تفاوت از زمین تا آسمان است.
یکی از منابع غنی برای پویایی سینما و رسانه ملی ما بهره گرفتن از همین آئینها است. بدون تردید اگر عزاداری باشکوه مردم یزد در «هیئت باغ گندم» به تصویر کشیده شود، با اشتیاق خیل مخاطبهای جهانی مواجه خواهد شد. عظمت این هیئت و نمونههای مشابه آن که در شهرستانها و روستاها به وفور یافت میشوند، چشم مشتاق و کنجکاو مردم دنیا را به خود خیره خواهد کرد. هیئتهایی که خود به تنهایی شمایل یک أثر هنری تمام عیار و فاخر را دارند. اما متأسفانه فیلمسازها و عکاسان محترم ما به جای نمایش این گونه زیباییها و جلوههای پرعظمت و «فرهنگ واقعی مردم ایران»، دربند چند کلیشه پیش پاافتاده و متضاد با چهره حقیقی ایران ماندهاند. عکاسان ما اسیر صحنههای غم بار اعدام و قصاص شدهاند و این گونه آبروی مردم و سرزمین خود را به حراجیهای خارجی میبرند. فیلمسازها هم با کلیشههایی که از جداییها حکایت میکنند و تبدیل به قصههایی مملو از عصبانیت میشوند مشغول کاسبی و فراهم کردن اسباب تفریح خود در اروپا و ابوظبی و ... هستند. فیلمسازهایی که به شرکت تولید انبوه محصولات ضدایرانی برای جشنوارههای سیاسی و اقتصادی -و نه فرهنگی- دولتهای جنگ طلب و استعمارگر تبدیل شدهاند و معلوم نیست به خاطر گوش داشتن به فرمان کارتلهای جنگ سالار جهانی، چگونه میخواهند پاسخ تاریخ دانها و تاریخ خوانهای آزاده آینده را بدهند؟!
هنرمندان و فعالان رسانهای ما - به خصوص مدیران فرهنگی و رسانه ای- نیازمند بازگشت و مطالعهای دوباره بر فرهنگ و آئینهای بومی سرزمین خویش هستند. شاید شناخت عمیق دلائل استقبال پرشور مردم از آئینهای عاشورایی بتواند راهگشای بسیاری از بن بستها ما در عرصههای مختلف رسانهای باشد.