kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۲۶۱
تاریخ انتشار : ۰۹ آبان ۱۳۹۳ - ۱۹:۴۴

وظیفه ما در برابر « هَلْ مِنْ ناصِر» امام حسین(ع)

بی شک قیام حسین‌بن علی(ع)را باید یک انقلاب و قیام فرهنگی برشمرد که در آن با نثار خون خود بر آن بود تا بشریت را در طول زمانها از جهالت به سوی علم و معرفت و از گمراهی به سمت عقل واندیشه ورزی رهنمون شود.

آيت الله جوادي آملي

در مطلب پیش رو استاد فرزانه حضرت آیت‌الله جوادی آملی به تحلیل این موضوع  ونیز تبیین امربه معروف و نهی از منکر پرداخته است.
سالار شهيدان، حسين‌بن علي‌بن أبيطالب در بين امامان معصوم ويژگي داشت كه بسياري از ائمه از نسل اويند و شفا در تربت اوست؛ اين خصوصيت در قبور ائمه ديگر نيست. بسياري از ائمه(ع) شرائط برای آنهامناسب نبود تا خون بدهند و جامعه را بيدار كنند. اگر براي آن ذوات مقدّس هم شرائط مناسب بود، همين كار را مي‌كردند. در نهج‌البلاغه وجود مبارك امیرالمؤمنين(ع) چنين آمده است كه من ديدم فرصت براي قيام آماده نيست، من ماندم و اهل بيتم و مي‌دانستم كه اگر من به همراه اهل بيت قيام بكنم، همه ما را مي‌كشند و اين خون هدر مي‌رود؛ لذا فَضَنِنْتُ بِهِم(1)، ضِنّت ورزيدم. «ضَنين» يعني بُخل ورزيدن؛ بر خلاف (ظَنين) که به معنی ظَن و مَظنه و گمان است. ضَنين يعني بخيل وَ مَا هُوَ عَلَي الغِيبِ بِضَنين(2) به اين معناست. اگر چنانچه قيام مي‌كردم، همه ما را شهيد مي‌كردند و خون ما هدر مي‌رفت، لذا من ضِنّت ورزيدم. يعني قيام كردن، مبارزه كردن، خون دادن بايد وقتي انجام بپذيرد كه مؤثر باشد. وجود مبارك اميرالمؤمنين(ع) در جريان ليلهُ المَبيت در بستر رسول اكرم مي‌خوابد تا پيامبر سالم بماند؛ پس آن حضرت از شهادت هراسي نداشت، ولي يك شهادت سودمند و مؤثر! فرمود: من ديدم اگر در آن عصر قيام بكنم، با اهل بيتم كشته بشويم يك خوني است كه رايگان ريخته شده و بي‌اثر است؛ لذا صبر كردم تا فرصت مناسبي پديد بيايد، من آن روزها كه سقيفه تشكيل دادند در برابر غدير و چراغ غدير را خاموش كردند و اين فتيله سقيفه را بالا كشيدند؛ آن روز ساكت شدم.
وجود مبارك امام حسن در 10 سالي كه خلافت مي‌كرد، شرائط آنچنان مساعد نبود. خود سالار شهيدان(ع) 10 سال بعد از امام حسن به حسب ظاهر امامت را به عهده داشت و شرائط مساعد نبود؛ تا معاويه از بين رفت، يزيد روي كار آمد، يك فضاي باز سياسي پيدا شد، يك مناسبتي پيدا شد، حسين‌بن علي ديد فرصت بسيار خوب و طلائي است؛ اگر در اين شرائط خون بدهد، اين خون هدر نمي‌رود. بنابراين 20 سال وجود مبارك سيّدالشهداء صبر كرد، مبارزات را شروع نكرد؛ تا يك فرصت مناسبي!
اعطاي «علم» و «عقل» به جامعه بشري، دليل قيام خونين كربلا
در اين فرصت برابر آنچه در زيارت اربعين آمده است، براي دو كار خون مقدّس خود را اهداء كرد؛ يكي كار فرهنگي كه مردم را عالم بكند، يكي كار اخلاقي كه مردم را عاقل بكند. جامعه اوّل بايد عالم بشود، بعد بايد عاقل بشود: وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فِيكَ لِيَستَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حِيرَهِ الضَّلالَه(3). اين جهالت در مقابل علم است، آن ضلالت در مقابل عقل است. تا جامعه عالم نشد، رو به سعادت پا نمي دهد! اگر عالم شد، اوائل راه يا اواسط راه را طي می‌کند. تا عاقل نشد، به مقصد نمي‌رسد. الآن تمام مشكلاتي كه دولتمردان ما يا شهروندان ما دارند، به همين علم و عقل بر مي‌گردد. يا قانون و دستور شرع را نمي‌دانند، يا مي‌دانند و عمل نمي‌كنند. مشكلات جامعه ما كمبود مواد غذائي و آب و زمين و معدن نفت و گاز نيست، مشكلات جامعه ما فقدان همين مسائل اخلاقي است. يعني آنجا كه دزدي هست، رانت‌خواري هست، ربا هست، رشوه هست، باند بازي هست؛ همه مشكلات را به همراه دارد. اينها يا به كمبود (علم) بر مي گردد، يا به كمبود (عقل) بر مي‌گردد.
اين دو كار؛ يعني اوّل كار فرهنگي، بعد كار اخلاقي؛ يعني اوّل مردم را با سواد كردن، بعد متخلّق به اخلاق الهي كردن؛ اين دو كار سِمَت رسمي انبياي الهي بوده است. شما در اوّلين خطبه نهج‌البلاغه مي خوانيد كه وجود مبارك حضرت امير(ع) درباره رسول اكرم(ص) دارد كه: فَهَداهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَه وَ اَنقَذَهُمْ بِهِ مِنَ الجَهالَه(4)؛ اين مضمون در اوّلين خطبه نهج‌البلاغه هست. يعني ذات أقدس إله به بركت رسول گرامي مردم را عالم كرد، اوّلاً؛ و عاقل كرد، ثانياً. احكام الهي را به مردم ياد داد، اينها عالم شدند. بعد اينها را متخلّق كرد كه با حُسن خلق ضامن اجرا براي اين احكام پيدا كند كه بشوند عاقل.
بنابراين علم و هدايت در قبال جهل و ضلالت كارهاي رسمي انبياء(ع) است که در همين دو عنصر محوري خلاصه مي‌شود. پس سالار شهيدان در يك فرصتي قيام كرد و هدف مناسب و اصلي‌اش هم همين بود كه جامعه را عالم كند، اوّلاً؛ و عاقل كند، ثانياً. كساني كه حسيني مي‌انديشند هم بايد عالم و عاقل بشوند، هم در گسترش علم و عقل كوتاهي نكنند. اين كار را وجود مبارك أبي عبدالله با بيان نوراني خودش هم بيان كرد، با نامه هاي خودش هم بيان كرد. نه تنها در زيارت اربعين آمده است كه ما به آن حضرت عرض مي‌كنيم هدف نهضت آن حضرت اين بود، بلكه خودش فرياد بر آورده و استغاثه كرد. استغاثه آن حضرت هم طبق اين عناوين پنج گانه و مانند آن است؛ هَلْ مِنْ ذابٍّ(مدافع)، هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ، هَلْ مِنْ مُغيثٍ، هَلْ مِنْ مُعينٍ، هَلْ مِنْ ناصِرٍ(5). در اينگونه از موارد مي فرمايد: هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخافُ اللهَ فِينَا. آيا يك انسان موحد و اهل توحيد هست كه احكام الهي را درباره ما اجراء كند و خون ما را هدر ندهد؟! آيا مُغيث هست، آيا مُعين هست، آيا ذاب هست، آيا ناصر هست! اين ندای هَلْ مِنْ مُوَحِّد، هَلْ مِنْ مُغيث، هَلْ مِنْ مُعين، هَلْ مِنْ ذاب، هَلْ مِنْ ناصِر، اكنون هم هست.
پاسخ چند برابر خداي سبحان نسبت به اعمال خير بندگان
مي‌بينيد قرآن كريم يك وعده به ما داد، بعد آن وعده را به صورت امر بيان كرد. گاهي به ما وعده مي‌دهد، ما خيال مي‌كنيم يك حكم اخلاقي است. بعد مي‌بينيم همين وعده را به صورت فرمان و دستور صادر مي‌كند. گاهي به ما مي‌فرمايد: اِنْ تَنصُرُوا اللهْ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ اَقدامَكُم(6)؛ اگر شما خدا را ياري كرديد، خدا هم شما را ياري مي‌كند و نمي‌گذارد شما بلغزيد. دَأب ذات أقدس إله اين است كه خير را با چند برابر پاداش مي‌دهد. براساس مَنْ جآءَ بِالحَسَنَه فَلَهُ عَشرُ اَمثالِهَا(7)؛ اگر كسي قدم خيري برداشت، خدا معادل آن را پاداش نمي‌دهد، بلكه بيش از آن پاداش مي‌دهد. نفرمود اِنْ تَنصُرُوا اللهْ يَنصُركُم، اگر شما خدا را ياري كرديد خدا شما را ياري مي‌كند؛ بلكه فرمود: اِنْ تَنصُرُوا اللهْ يَنصُركُم، يك؛ وَ يُثَبِّتْ اَقدامَكُم، نمي‌گذارد شما بلغزيد.
به ما گفتند: وقتي وضو مي‌گيريد، هنگام مسح پا اين دعا را بخوانيد؛ حالا يا به عربي،‌ يا به فارسي: اَللّهُمَّ ثَبِّتْنِي عَلَي الصِّراطْ يُومَ تَزِلُّ فِيهِ الاَقدام(8)، خدايا! پاهاي ما را در صراط مستقيم ثابت نگه بدار؛ چه در دنيا، چه در آخرت؛ روزي كه پاها مي‌لغزد. اطلاق اين ادعيه شامل دنيا و آ‎خرت مي‌شود. انسان وقتي وضو مي‌گيرد، سر را مسح مي‌كشد؛ ائمه(عليهم السَّلام) فرمودند: معناي مسح سر اين است: خدايا! هر خيال باطلي كه من در سر پروراندم، آن را دارم شستشو مي‌كنم كه با خاطر پاك با تو سخن بگويم. دست را هم مي‌شويند اينچنين است، براي تك‌تك اينها اسراري ذكر كردند؛ به پا كه مي‌رسد، فرمود: وقتي انسان پا را مسح مي‌كند، معناي مسح پا اين است: خدايا! جائي كه نمي‌بايست مي‌رفتم، رفتم؛ دارم پايم را تطهير مي‌كنم كه با پاي طاهر در پيشگاه تو بايستم. آنگاه گفتند: اين دعا را بخوانيد: خدايا! پاهاي مرا ثابت بكن، نگذار من بلغزم.
در قرآن كريم فرمود: اگر شما دين خدا را ياري كرديد؛ اِنْ تَنصُرُوا اللهْ يَنصُرْكْمْ وَ يُثَبِّتْ اَقدامَكُم. اين به صورت يك وعده است، به صورت يك بيان مهربانانه و مشفقانه است. بعد همين را به صورت يك بخشنامه و يك دستور ذكر مي‌كند. اوائل اينطور نيست كه به ما فرمان بدهند؛ اوّل ما را با اخلاق بالا مي‌برند، نشد فرمان! اوّل اخلاق است، بعد قانون؛ اوّل اخلاق است، بعد فرمان. اوّل گفتند: اِنْ تَنصُرُوا اللهْ يَنصُركُمْ وَ يُثَبِّتْ اَقدامَكُم وَ لَيَنْصُرَنَّ اللهُ مَنْ يَنصُرُه (9). اينها را به صورت وعده ذكر كردند.
وجوب حكم حفاظت از دين الهي
 در برابر بيگانگان
امّا وقتي بيگانه حمله كرد، مهاجمان صف بستند، تهاجم كردند؛ به دين مردم، اخلاق مردم، قانون مردم، منابع ملّي مردم طمع كردند؛ در چنين فرصت و فضائي با اخلاق كار پيش نمي‌رود، با قانون كار پيش مي‌رود. اگر آنها دستورات اخلاقي را رعايت مي‌كردند، هرگز نمي‌گذاشتند بيگانه حمله كند! حالا كه بيگانه تجاوز كرد، اين اخلاق به صورت قانون در مي‌آيد. شما پايان سوره مباركه صف را كه مطالعه مي‌كنيد، مي‌بينيد اصلاً اين سوره، سوره جنگ است. صدرش جنگ است، ساقه‌اش جنگ است، ميانه‌اش جنگ است؛ دستور جنگ كردن، مبارزه كردن، جبهه رفتن، عازم شدن؛‌ اينها در اين سوره مطرح است. در بخش پاياني سوره آمده است: يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا اَنصارَ الله، مؤمنين! شما براي ياري دين خدا برخيزيد.
آنجا سخن از اخلاق بود، سخن از وعده بود، امّا اينجا سخن از فقه است و حقوق است و فرمان. يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا اَنصارَ الله. اين امر است، بر شما واجب است، بر همه ما لازم است كه دين خدا را ياري كنيم. بعد فرمود: تنها اينچنين نيست؛ گاهي براي اينكه روشن بشود حكم، مخصوص ما نيست، در گذشته هم همين طور بود. جريان روزه گرفتن را كه ذكر مي كند، مي فرمايد: يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيكُمُ الصِّيامْ كَمَا كُتِبَ عَلَي الَّذِينَ مِنْ قَبلِكُم(10). اينطور نيست كه روزه گرفتن فقط بر شما واجب باشد! امت‌هاي ديگرهم محكوم به حكم روزه بودند. روزه يك پيوند ناگسستني بين خلق و خالق است. آنها روزه مي‌گرفتند، شما هم بايد روزه بگيريد.
در اين بخش پاياني سوره صف مي‌فرمايد: مسلمان‌ها! اينچنين نيست كه جنگ كردن و حفظ دين فقط بر شما واجب باشد، مسيحي‌ها هم همين طور بودند. يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا اَنصارَ اللهْ كَمَا قالَ عِيسيَ ابْنُ مَريمْ لِلْحَوارِييّنَ مَنْ اَنصارِي اِلَي اللهْ قالَ الحَوارِيُّونْ نَحنُ اَنصارُ الله فَآمَنَتْ طائِفَهٌ مِنْ بَنِي اِسرائيلْ وَ كَفَرَتْ طّائِفَه فَاَيَّدْنَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلي عَدُوِّهِمْ فَاَصبَحُوا ظاهِرين(11). فرمود: مسلمان‌ها! شما مثل مسيحي‌ها باشيد. مي‌بينيد امام راحل كه مي‌فرمود: اسلام آمريكائي چه جور شده، الآن مسيحيت را و دين پر بركت و پر فروغ عيساي مسيح(ع) را آوردند به صورت يك دين بي خاصيت بي‌اثر بي‌جنگ بي‌دفاع بي‌حمله، بي‌تهاجم قرار دادند، يك دين سكولار به تمام معنا! درحالي كه در سوره صف مي‌فرمايد: همانطوري كه مسيحي‌ها اهل مبارزه بودند، به فرمان عيساي مسيح قيام كردند و دين‌شان را حفظ كردند، شما هم بجنگيد. ما مبارزان را ياري كرديم، مجاهدان را ياري كرديم؛ شما را هم ياري مي‌كنيم.
مقاتله با حسين‌بن علي (ع)،
معادل كفر به خداي سبحان
بنابراين صداي هَلْ مِنْ ناصِر حسين‌بن علي شبيه صداي هَلْ مِنْ ناصِر عيساي روح الله است. عيساي روح الله وقتي گفت: مَنْ اَنصاري اِلَي الله؛ يعني هل مَنْ ناصِرٍ يَنصُر دينَنا، هَلْ مِنْ مُغيثٍ يُغيثُنا، هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخافُ اللهُ فِينَا.وجود مبارك أبي عبدالله فرمود: مرا اگر خواستيد بسنجيد و ببينيد من كي‌ام، حرف من چيست، هدف من چيست؛ مرا و امامت مرا، ولايت مرا در سطح توحيد بسنجيد و اگر خواستيد بدانيد خطر شما چيست، گناه شما چقدر است، كيفر شما چقدر زياد است؛ خود را با مبتلايان به تَثليث مسيحي‌ها و تَثنيه يهودي‌ها بسنجيد. شما كشتن مرا مثل تَثليث مسيحي‌ها بدانيد، كشتن مرا مثل تَثنيه يهودي‌ها بدانيد. يهود كافر شد، براي اينكه: قالَتِ اليَهُودْ عَزَيرُ ابْنُ الله (12). نصارا كافر شد: لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قالُوا اِنَّ اللهَ ثالِثُ ثَلاثَه (13)؛ شما هم كافر شديد،چون داريد من را مي‌كشيد. سخن از ظلم نيست، سخن از معصيت نيست؛ كشتن امام كه مثل كشتن يك انسان عادي معصيت كبيره و قصاص داشته باشد و امثال ذلك نيست، سخن از كفر است! حَربُكَ حَربِي، سِلْمُكَ سِلمِي. فرمود: جريان كشتن من مثل جريان تَثليث است، مثل جريان تَثنيه است، اين كفر است؛ من شما را به الله دعوت مي‌كنم، همانطوري كه عيسي مردم را به الله دعوت كرده است. مي‌بينيد سطح عزاداري نهضت كربلا چقدر بلند است! آنوقت رسالت ما سوگواران چقدر خواهد بود!!
برداشت‌هاي قرآني سالار شهيدان(ع) در جريان نهضت كربلا
اگر أبي عبدالله فرمود: هَلْ مِنْ ناصِرٍ، هَلْ مِنْ مُغيثٍ، هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ، هَلْ مِنْ مُعينٍ، هَلْ مِنْ ذابٍّ‌؛ اين عناوين پنج گانه امروز هم شعار رسمي سالار شهيدان است، كه آيا كسي هست كه دين خدا را ياري كند؟ اين بيان را شما وقتي خيلي باز مي‌كنيد، روشن مي‌كنيد، مي‌بينيد يك تفسيري است از قرآن كريم. يعني وقتي شما پايان سوره صف را مي‌خوانيد، بعد خطبه‌هاي سالار شهيدان را عرضه مي‌كنيد، مي‌بينيد آن خطبه‌ها دارد همين آيه را تفسير مي‌كند. منتها گاهي وجود مبارك حضرت خود آيه را مي‌خواند، مثل بالاي نِي. گاهي قرآن را تفسير مي‌كند، مثل خطبه‌هائي كه در روز عاشورا ايراد كرده‌اند؛ اينها تفسير آن خطبه است.
اهل بيت عصمت و طهارت(ع)،
 معادل قرآن كريم
وجود مبارك حضرت امير خودش را معرفي كرد، فرمود: مردم! ماها يك آدم‌هاي عادي نيستيم، ماها كسي نيستيم كه نظير داشته باشيم؛ شرف و عزّت ما در بندگي خداست و اگر خواستيد ما را بشناسيد، ولايت ما را تحمّل بكنيد، بايد مثل كوه باشيد: لُو اَحَبَّنَي جَبَلٌ لَتَهافَت (14). اين از بيانات نوراني خود حضرت امير(ع) است در نهج البلاغه. فرمود: كوه اگر بخواهد ولايت منِ علي بن أبيطالب را تحمّل بكند، ريز ريز مي‌شود!! اين معناي بلند سخنان حضرت امير، آن نيست كه جناب سيّد رضي معنا كرده است. سيّد رضي(ره) در نهج‌البلاغه يك معناي ضعيف يا حداكثر معناي مياني و متوسطي براي اين جمله نوراني معنا كرده است؛ اين جمله خيلي عميق‌تر از آن است كه سيّد رضي معنا كرده! معناي جمله اين است كه من همتاي قرآنم، اگر قرآن بر كوه نازل بشود؛ اين كوه متلاشي مي شود، برابر آيات سوره حشر:لُو اَنزَلْنَا هذَا القُرآنَ عَلي جَبَلٍ لَرَاَيْتَهُ خاشِعاً مُتِصَدِّعاً مِنْ خَشيَهِ الله (15).مي فرمايد: ما معادل قرآنيم، همسنگ قرآنيم، هم وزن قرآنيم، عَديل قرآنيم؛ ولايت ما، محبت ما، حقيقت ما، نورانيّت ما، اين اگر بر كوه عرضه بشود، كوه متلاشي خواهد شد: لُو اَحَبَّنِي جَبَلٌ لَتَهافَت، اين است معناي حضرت امير! نه آنچه را كه جناب سيّد رضي معنا كرده، كه اگر كوه هم محبت مرا داشته باشد، از بَس مصيبت مي بيند، متلاشي مي شود؛ اين يك معناي بسيار ضعيف و رقيق يا مياني است براي آن كلام نوراني! فرمود: ما در آن حدّيم. هوس نداشته باشيد كه ما را بشناسيد و به مقام ما دسترسي پيدا كنيد؛ ما مثل قرآنيم. همان طوري كه قرآن شما را به الله دعوت مي‌كند، ما هم شما را به الله دعوت مي‌كنيم. از اين جهت وجود مبارك أبي عبدالله مي‌شود وارث عيساي مسيح؛ عيساي مسيح گفت: هَلْ مِنْ ناصِر، وجود مبارك حسين بن علي هم مي‌گويد: هَلْ مِنْ ناصِر.
ضرورت اهتمام به (نصر) و (نَفر) در ياري دين خدا و تقويت مباني علمي جامعه
بنابراين نصر، ياري كردن در اوائل به صورت وعده ذكر مي‌شود، در روز خطر به صورت فرمان. در جريان نَفر هم همين طور است. «نَفر» يعني كوچ كردن، بسيج شدن، اعزام؛ اينچنين است. همانطوري كه نصر گاهي نصر علمي است، گاهي نصر نظامي؛ نَفر هم گاهي نَفر نظامي است، گاهي نَفر علمي. فرمودند: هر جا كه حركت و بسيج شدن لازم است، شما آنجا حضور داشته باشيد. يك عدّه‌اي به مراكز فرهنگي مثل حوزه‌ها و دانشگاه‌ها بروند، سفر كنند، بسيج بشوند، كوچ كنند، اعزام بشوند تا عالم بشوند، دانشمند بشوند، به شهرشان برگردند، مشكلات علمي و فرهنگي شهرشان را بر طرف كنند: لِيُنذِرُوا قُومَهُمْ اِذَا رَجَعُوا اِلِيهِم (16). يك عدّه‌اي هم به صحنه نبرد و پيكار بروند، مرزها را حفظ بكنند: اِنفِرُوا ثُباتٍ اَوِ انْفِرُوا جَميعاً (17). شما نَفر كنيد، بسيج بشويد، اعزام بشويد به جبهه كه جلوي تهاجم بيگانه‌ها را بگيريد.
بنابراين جريان سيّدالشهداء(ع) كه خونش را در اين راه داد، براي ما يك رسالتي را تعيين كرد كه ما مسئول اين رسالتيم. فرمود: اين امت تا روز قيامت به بركت خون حسين بن علي از جهل و ضلالت مي رهد. همه ما در درجه اوّل بايد عالم بشويم، بعد عاقل بشويم. اگر عالم شديم، بسياري از مشكلات ما، 50 درصد از مشكلات ما حل است. اگر إن شآءَ الله بعد از عالم شدن عاقل شديم، صد در صد مشكلات ما حل است. هر جا كمبودي هست؛ بالأخره يا مشكل علمي است يا مشكل عقلي. اين محافل، اين حسينيه‌ها، اين مراكز مذهب، رسالت اصلي‌اش اين است كه جامعه را به اين صورت در بياورد. البتّه ما بايد خيلي شاكر باشيم كه به بركت سيّدالشهداء هزارها فيض و فُوز نصيب امت اسلامي شده است. وقتي ما اين سرزمين را مقايسه مي‌كنيم با خاور دور و نزديك، آنها را مي‌بينيم و خودمان را هم مي‌بينيم، مردم خودمان را مي‌بينيم؛ واقعاً شاكريم. گرچه لغزش‌هایي در بين ما هست، اشتباهاتي هست؛ امّا به بركت قرآن و عترت اين ايران قابل قياس با كشورهاي ديگر نيست. ما هر چه داريم به بركت همين حسينيه‌ها و مسجدها و حوزه‌ها و دانشگاه‌هاي الهي و اسلامي‌مان داريم. اين رسالت هرگز فراموشمان نشود.
چگونگي اجراي فريضه امر به معروف
 و نهي از منكر
هفته اوّل محرّم هفته امر به معروف و نهي از منكراست. اين امر به معروف و نهي از منكر در همه اقشار، در همه زمان و زمين مطرح است؛ اين هم رسالت رسمي كربلاست. يعني نهضت حسيني(ع) به همه ما اين مأموريت را داد كه آمر به معروف و ناهي از منكر باشيم، منتها امر به معروف و نهي از منكر غير از سخنراني است، غير از تعليم است. اگر كسي جاهل بود، ما بايد يادش بدهيم؛ اگر كسي ناسي بود، ساهي بود، غافل بود بايد متنبّه‌اش بكنيم، آگاهش بكنيم؛ اينها امر به معروف نيست، اينها نهي از منكر نيست. امر به معروف و نهي از منكر در جایي است كه كسي عالماً عامداً بخواهد گناه بكند. از آن به بعد بايد امر كرد، بايد نهي كرد؛ نه ارشاد كرد! ارشاد، تعليم، تزكيه، مسائل اخلاقي؛ آنها مال مراحل قبل است. اگر كسي نمي داند، ‌بايد تعليمش داد. اگر كسي مي داند، يادش رفت؛ بايد متذكّرش كرد. غافل هست، او را متنبّه كرد كه غفلت زدائي بشود. اگر همه اينها گذشت، عالماً عامداً دارد گناه مي كند؛ بايد اوّلاً خطر گناه عالم و عامد را بازگو كنيم، بعد جلويش را بگيريم. سرّ اينكه گفتند اگر كسي گناه مي‌كند، بايد جلويش را گرفت، براي آن است كه غالب اين گناهان به صورت يك شرك بر مي‌گردد.
معناي دقيق مشرك بودن اكثر مؤمنان
در قرآن كريم
اين كه در قرآن كريم آمده است: وَ مَا يُؤمِنُ اَكثَرُهُمْ بِاللهِ اِلا وَ هُمْ مُشرِكُون(18)، سرّش همين است. فرمود: اكثر مؤمنين مشركند. مردم دو قسمند؛ يك اكثريت، يك اقليّت؛ اكثريت مشركند، اقليّت مؤمن؛ در اين مؤمنيني كه اقليّتند، اكثرشان مشركند؛ مَا يُؤمِنُ اَكثَرُهُمْ بِاللهِ اِلا وَ هُمْ، يعني اكثر مؤمنين مشركند. از امام(ع) سؤال كردند: چگونه اكثر مؤمنين مشركند؟ فرمود: همين كه مي‌گويند: لُولا فلان لَهَلَكْتُ، اگر فلان كس نبود ما از بين مي‌رفتيم يا اگر فلان طبيب نبود ما مرده بوديم، يا اگر فلان شخص نبود ما مشكلمان حل نمي‌شد؛ اين شرك است. عرض كردند: پس چه بگوئيم؟ فرمود: بگوئيد خدا را شكر كه به وسيله فلان شخص مشكل ما را حل كرد؛ نه اينكه اوّل خدا، دوّم فلان شخص! خدا يك اوّلي نيست كه دوّمي داشته باشد:هُوَ الاَوَّلُ وَ الآخِر(19)؛ ديگران را جنود الهي بدانيد، سپاه و ستاد الهي بدانيد. بگوئيد خدا را شكر كه از اين راه به وسيله فلان دوستان مشكل ما را حل كرده است؛ اين مي‌شود مظاهر قدرت خدا، مجاري قدرت خدا. هم توحيد محفوظ شد، هم وسيله بودن اينها محفوظ شد. بعد هم گفتند: مَنْ لَمْ يَشكُرِ المَخلُوقْ لَمْ يَشكُرِ الخالِق، اين مضمون در روايات نبوي ما هست. اگر كسي نسبت به ما احسان كرده است، ما موظّفيم حق شناسي كنيم، قدرداني كنيم؛ اين كار اخلاقي است كه دين به ما دستور داده است. اين وظيفه‌اي است كه دين ما را متوجّه آن وظيفه كرده است.
معنی دقیق گناه
امّا معناي دقيق اين جمله كه: وَ مَا يُؤمِنُ اَكثَرَهُمْ بِاللهِ اِلا وَ هُمْ مُشرِكُون همان است كه جناب صدر الدين قونوي ذكر كرد. آن بزرگوار مي‌گويد كه هر كس گناه مي‌كند، داعيه ربوبيّت دارد، يك تَفرعني در درون او هست؛ چرا؟ براي اينكه اين گناه اگر روي سهو و نِسيان و خطا و اضطرار و اجبار و اكراه باشد كه براساس حديث رفع برداشته شده، گناه نيست! اگر كسي مجبور بود يا غافل بود یا ناسي بود يا جهل به موضوع داشت يا جهل قصوري به حكم داشت يا اضطرار داشت يا اكراه داشت يا اِلجاء داشت كه اصلاً گناه نيست. اگر عالماً عامداً دارد معصيت مي‌كند، معنايش اين است كه خدايا! من مي‌دانم تو آن‌جور گفتي، حكم تو را مي‌دانم، من هم مختارم و مجبور هم نيستم؛ هم موضوع را مي‌دانم، هم حكم‌‌ات را مي‌دانم، هم قانون را مي‌دانم؛ ولي به نظر من بايد اين كار بشود. اين معني گناه است!!
آنوقت هر گناهي سر از شرك در مي‌آورد. منتها اینکه لطف الهي باعث بخشش ماست، مطلب ديگر است.كسي كه عالماً عامداً دارد گناه مي‌كند، معنايش اين است كه مي‌گويد: خدايا! من مي‌دانم شما آن‌جور گفتيد و فرموديد، ولي به نظر من بايد اين كار انجام بگيرد. اين معناي گناه است!! اگر خداي ناكرده اين تكرار بشود، آنگاه ثُمَّ كانَ عاقِبَهَ الَّذِينَ اَساؤُا السُّوأَي اَنْ كَذَّبُوا (20)؛ ممكن است خداي ناكرده پايان همين گناهان بخشوده شده يا قابل بخشايش سر از شرك در بياورد، سر از تكذيب در بياورد. به ما گفتند: امر به معروف كنيد، نهي از منكر كنيد، جلوي گناهان را بگيريد؛ نگذاريد به دستگاه قضایي برسد. دستگاه قضایي اگر تنبيه مي‌كنند، مي‌گويند چرا كردي! ولي شما كه امر به معروف و نهي از منكر مي‌كنيد، مي گويد: نكن. شما دفع مي‌كنيد، او براي رفع، قانوني خاص را اجراء مي‌كند. به هر تقدير نتيجه بحث آن شد كه وجود مبارك أبي عبدالله كه طلب یاری كرد، استغاثه كرد، نظير آيات قرآن كريم هم اكنون اين پيام زنده است؛ ما را به نصرت دين دعوت كردند، به نصرت آئين الهي دعوت كرده‌اند. رسالت ما اين است كه دين را بشناسيم و عمل بكنيم و منتشر بكنيم.
بيانات معظم له در ديدار با اقشار مختلف
 مردم آمل، حسينيه ارشاد آمل
 3 / 12 / 1383