بازخوانی کارنامه عبدالرحمن برومند و خاندانش- ... وتنفروش-(قسمت پایانی) -روایت خانوادهای که برسر همه چیز معامله میکند
... وتنفروش (پاورقی)
مسلما تنها لادن و رؤیا برومند اینقدر مشتاق و هیجان زده به آشوبهای خیابانی سال ۸۸ نگاه نمیکردند؛ افراد دیگری مثل محمد خاتمی، ... و حتی باراک اوباما نیز تقریبا به همین اندازه و یا شاید بیشتر به وجد آمده بودند، چون معمولا پدران از تولد فرزندشان بیشتر از دیگران خوشحال میشوند. لادن و رؤیا هم به اندازه خودشان سهمی در آشوب سبز داشتند؛ از آنها حمایت میکردند، برایشان یادبود میگرفتند1 و وقتی هم که از ایران فرار میکردند برایشان پناهندگی میگرفتند.2 یک بار این کار را برای نسرین ستوده انجام دادند، در حمایت از او تجمع کردند و برایش بیانیه نوشتند.3 بعد از آن سازمان مجاهدین خلق(منافقین) نیز در حمایت از ستوده بیانیه صادر کرد4 سپس وزارت خارجه آمریکا.5 دست آخر هم محمد خاتمی به دیدار نسرین ستوده رفت.6 شاید به خاطر این قبیل زحمات بود که لادن و رؤیا برومند جایزه ۱۰۰هزار یورویی لخ والسا را به همراه شادی صدر دریافت کردند.7 لخ والسا هنگام اهدای جایزه به آنها گفت:
امیدوارم این جایزه شما را به مبارزات بعدی تشویق کند.8
یک سال بعد و در سالگرد انتخابات 1388 لادن به همراه سناتور دیک چنی، سناتور تِد کافمن، مهناز افخمی(وزیر بهایی کابینه هویدا) و ... در جلسهای که ان.ای.دی(NED) تشکیل داده بود جایزه سالانه NED را به جنبش سبز(!) اهدا کردند.9 جنبشی که مثل دیگر پروژههای NED از صندوق رأی شروع و به کف خیابانها ختم میشد؛ البته در ایران سر از سطل آشغالها نیز درآورد.10
انتخابات سال ۸۸ یکی از باشکوهترین انتخابات در ایران بود، انتخاباتی که با مشارکت بیش از ۸۰ درصد مردم برگزار شد،11 این درصد از مشارکت حتی برای حکمرانان ایالات متحده نیز یک رؤیا به حساب میآيد.12 لادن تقریبا هیچ وقت نتوانست این حجم از حمایت مردمی را هضم کند؛ در تحلیلهایش هیچ پشتوانه مردمیای برای حکومت ایران قائل نبود و همیشه این تناقض آزارش میداد که چرا با این وجود، نظام اسلامی ایران سرنگون نمیشود:
«مگر تعداد آنان که با این جنایت[حکومت جمهوری اسلامی] مخالفند بیش از موافقان نیست؟ ۲۹ سال از آغاز شوم جمهوری اسلامی میگذرد و این معما هنوز ذهنم را به صلابه میکشد.»13
لادن برای پاسخ به این سؤال فقط باید کمی فکر میکرد؛ پاسخ ساده است: «تحلیلهای او به علت دوری از فضای ایران کاملا اشتباه بود.» در واقع او ایرانی خیالی برای خود تصور میکرد، سپس به جنگ آن میرفت و صد البته پیروز از میدان خارج میشد، چرا که دنکیشوتها هرگز شکست نمیخورند.
در همین خیالات بود که گاهی هر دو خواهر برای خودشان نقش یک قهرمان قربانی را نیز در نظر میگرفتند؛ مدعی میشدند ممکن است توسط جمهوری اسلامی ترور شوند و به شوخی میگفتند:
«نگران نباش خواهر، عوضش اسم تو هم میرود در کنار کسانی که خونشان به ناحق ریخته شد و اسمشان رفت در اینترنت.»14
به نظر میرسد «هذیان» بهترین واژه برای توصیف این ادعا باشد. هیچ حکومتی احتیاج به ترور کسانی که حتی نام استانهای آن کشور را به خوبی نمیشناسند ندارد. حضور این افراد در حاکمیت و دستگاه اطلاعاتی رقیب، حتی میتواند مفید هم باشد. چنین حضوری شاید آرزویی بود که خواهران برومند همیشه در سر داشتند. در ایالات متحده معمولا آرزوهایتان را صهیونیستها برآورده میکنند، فقط کافی است کمی آنها را نوازش کنید. برای همین بود که لادن و رؤیا درست مانند برخی سیاستمداران ایرانی با قاطعیت از هولوکاست دفاع کردند و آن را واقعیتی غیرقابل انکار خواندند:
هولوکاست و نقش نازیها در قتل عام شش میلیون اقلیت یهودی در طول جنگ جهانی دوم، "حقیقت تاریخی غیرقابل انکار است.”15
آنها حتی تحت عنوان پاسداشت حقوق بشر پروندهای برای انفجار مرکز صهیونیستهای آرژانتین موسوم به «آمیا» تشکیل دادند و ایران را محکوم کردند.16 البته مسلماً از نظر خواهران برومند مردم فلسطین و غزه خارج از دایره بشریت قرار دارند و شامل پاسداشت حقوق بشر نخواهند شد! هر طور که حساب کنیم این دیگر یک خود شیرینی تمام عیار برای صهیونیستها محسوب میشود. با این کار میتوانند مطمئن باشند که بودجههای دریافتیشان از سرمایهداران اروپایی و آمریکایی کاهش پیدا نخواهد کرد. برای لادن و رؤیا هر چیزی قیمتی دارد، حتی وطن؛ درست مثل سازمان مجاهدین خلق(منافقین). شما میتوانید هزینههایتان را از سازمانهای اروپایی و آمریکایی دریافت کنید و در عوض راه ورود آنها در امور داخلی کشورتان را باز کنید، معامله خوبی است؛ دست کم برای عبدالرحمن، رؤیا و لادن برومند که بسیار سودآور بود. برای همین بود که لادن دخالت باراک اوباما در امور داخلی ایران را یک موفقیت برای خودش دانست، در حالی که کاملا به وجد آمده بود آن را یک انقلاب خطاب کرد و گفت:
این برای همه ما یک موفقیت است. [...] هیچ وقت یک رئیس دولت در چنین سطحی وارد چنین مباحثی نمیشد. برای اینکه یک سنت حقوقی در روابط بینالملل بود که شما به خودتان اجازه دخالت در امور داخلی یک کشور دیگر را نمیدادید ولی [...] الآن رئیس جمهور آمریکا علنا مخاطب خود را مردم ایران میداند و به آنها تبریک میگوید و درباره دموکراسی و حقوقشان حرف میزند. [...] این برای من مثل یک انقلاب فرهنگی از نظر فلسفه حقوقی میماند.17
پدرشان 32 سال پیش معتقد بود تنها کارمندان سیا، ایران را درک میکنند18 و اکنون دخترانش درست در همان راه تنها ایالات متحده را نجات بخش ایران میدانند. اظهار نظرها و اقداماتی اینچنین میتواند نوع پیشرفتهای از وطنفروشی و یا حتی یک جور «تنفروشی سیاسی» باشد. در واقع هرگونه مواجههای با لادن و رؤیا برومند باید به عنوان مواجهه با یک آمریکایی تلقی شود نه یک ایرانی. با این حساب شاید لازم باشد کارشناسان ادبیات فارسی ضربالمثل تازهای به ادبیاتمان اضافه کنند، ضربالمثلی با این مضمون که: هر که فارسی حرف میزند، هموطن نیست.
منابع در دفتر روزنامه موجود است
امیدوارم این جایزه شما را به مبارزات بعدی تشویق کند.8
یک سال بعد و در سالگرد انتخابات 1388 لادن به همراه سناتور دیک چنی، سناتور تِد کافمن، مهناز افخمی(وزیر بهایی کابینه هویدا) و ... در جلسهای که ان.ای.دی(NED) تشکیل داده بود جایزه سالانه NED را به جنبش سبز(!) اهدا کردند.9 جنبشی که مثل دیگر پروژههای NED از صندوق رأی شروع و به کف خیابانها ختم میشد؛ البته در ایران سر از سطل آشغالها نیز درآورد.10
انتخابات سال ۸۸ یکی از باشکوهترین انتخابات در ایران بود، انتخاباتی که با مشارکت بیش از ۸۰ درصد مردم برگزار شد،11 این درصد از مشارکت حتی برای حکمرانان ایالات متحده نیز یک رؤیا به حساب میآيد.12 لادن تقریبا هیچ وقت نتوانست این حجم از حمایت مردمی را هضم کند؛ در تحلیلهایش هیچ پشتوانه مردمیای برای حکومت ایران قائل نبود و همیشه این تناقض آزارش میداد که چرا با این وجود، نظام اسلامی ایران سرنگون نمیشود:
«مگر تعداد آنان که با این جنایت[حکومت جمهوری اسلامی] مخالفند بیش از موافقان نیست؟ ۲۹ سال از آغاز شوم جمهوری اسلامی میگذرد و این معما هنوز ذهنم را به صلابه میکشد.»13
لادن برای پاسخ به این سؤال فقط باید کمی فکر میکرد؛ پاسخ ساده است: «تحلیلهای او به علت دوری از فضای ایران کاملا اشتباه بود.» در واقع او ایرانی خیالی برای خود تصور میکرد، سپس به جنگ آن میرفت و صد البته پیروز از میدان خارج میشد، چرا که دنکیشوتها هرگز شکست نمیخورند.
در همین خیالات بود که گاهی هر دو خواهر برای خودشان نقش یک قهرمان قربانی را نیز در نظر میگرفتند؛ مدعی میشدند ممکن است توسط جمهوری اسلامی ترور شوند و به شوخی میگفتند:
«نگران نباش خواهر، عوضش اسم تو هم میرود در کنار کسانی که خونشان به ناحق ریخته شد و اسمشان رفت در اینترنت.»14
به نظر میرسد «هذیان» بهترین واژه برای توصیف این ادعا باشد. هیچ حکومتی احتیاج به ترور کسانی که حتی نام استانهای آن کشور را به خوبی نمیشناسند ندارد. حضور این افراد در حاکمیت و دستگاه اطلاعاتی رقیب، حتی میتواند مفید هم باشد. چنین حضوری شاید آرزویی بود که خواهران برومند همیشه در سر داشتند. در ایالات متحده معمولا آرزوهایتان را صهیونیستها برآورده میکنند، فقط کافی است کمی آنها را نوازش کنید. برای همین بود که لادن و رؤیا درست مانند برخی سیاستمداران ایرانی با قاطعیت از هولوکاست دفاع کردند و آن را واقعیتی غیرقابل انکار خواندند:
هولوکاست و نقش نازیها در قتل عام شش میلیون اقلیت یهودی در طول جنگ جهانی دوم، "حقیقت تاریخی غیرقابل انکار است.”15
آنها حتی تحت عنوان پاسداشت حقوق بشر پروندهای برای انفجار مرکز صهیونیستهای آرژانتین موسوم به «آمیا» تشکیل دادند و ایران را محکوم کردند.16 البته مسلماً از نظر خواهران برومند مردم فلسطین و غزه خارج از دایره بشریت قرار دارند و شامل پاسداشت حقوق بشر نخواهند شد! هر طور که حساب کنیم این دیگر یک خود شیرینی تمام عیار برای صهیونیستها محسوب میشود. با این کار میتوانند مطمئن باشند که بودجههای دریافتیشان از سرمایهداران اروپایی و آمریکایی کاهش پیدا نخواهد کرد. برای لادن و رؤیا هر چیزی قیمتی دارد، حتی وطن؛ درست مثل سازمان مجاهدین خلق(منافقین). شما میتوانید هزینههایتان را از سازمانهای اروپایی و آمریکایی دریافت کنید و در عوض راه ورود آنها در امور داخلی کشورتان را باز کنید، معامله خوبی است؛ دست کم برای عبدالرحمن، رؤیا و لادن برومند که بسیار سودآور بود. برای همین بود که لادن دخالت باراک اوباما در امور داخلی ایران را یک موفقیت برای خودش دانست، در حالی که کاملا به وجد آمده بود آن را یک انقلاب خطاب کرد و گفت:
این برای همه ما یک موفقیت است. [...] هیچ وقت یک رئیس دولت در چنین سطحی وارد چنین مباحثی نمیشد. برای اینکه یک سنت حقوقی در روابط بینالملل بود که شما به خودتان اجازه دخالت در امور داخلی یک کشور دیگر را نمیدادید ولی [...] الآن رئیس جمهور آمریکا علنا مخاطب خود را مردم ایران میداند و به آنها تبریک میگوید و درباره دموکراسی و حقوقشان حرف میزند. [...] این برای من مثل یک انقلاب فرهنگی از نظر فلسفه حقوقی میماند.17
پدرشان 32 سال پیش معتقد بود تنها کارمندان سیا، ایران را درک میکنند18 و اکنون دخترانش درست در همان راه تنها ایالات متحده را نجات بخش ایران میدانند. اظهار نظرها و اقداماتی اینچنین میتواند نوع پیشرفتهای از وطنفروشی و یا حتی یک جور «تنفروشی سیاسی» باشد. در واقع هرگونه مواجههای با لادن و رؤیا برومند باید به عنوان مواجهه با یک آمریکایی تلقی شود نه یک ایرانی. با این حساب شاید لازم باشد کارشناسان ادبیات فارسی ضربالمثل تازهای به ادبیاتمان اضافه کنند، ضربالمثلی با این مضمون که: هر که فارسی حرف میزند، هموطن نیست.
منابع در دفتر روزنامه موجود است