سنگدلی و نشانههای آن
جابر جاویدنیا
برخی از انسانها چنان سنگدل میشوند که حتی سنگ نیز از آنان بهتر است؛ زیرا از برخی از سنگها نم و آبی خارج میشود، ولی از این افراد سنگدل، هیچ رحم و شفقتی بروز نمیکند و در برابر فجایع هیچ عکسالعملی نشان نمیدهند حتی گریه و اشکی جاری و ساری نمیشود. اینگونه است که به جای ابراز عشق و محبت و انسانیت، راه بدبختی و بغض و کینه و دشمنی را در پیش میگیرند و دنیای دیگران و آخرت خویش را تباه میسازند. پرسشی که مطرح است، اینکه علل و عوامل رسیدن انسان از مقام عشق و محبت و انسانیت به چنین سطح و مرتبهای از سقوط و ضلالت چیست و نظر قرآن در اینباره چگونه است. نوشتار حاضر به بررسی این عوامل میپردازد.
* * *
دلهای سختتر از سنگ
خدا در قرآن، انسان را آینه همه اسماء و صفات کمالی خویش میداند. از همین رو شانیت این را یافته است تا بتواند در مقام خلافت الهی قرار گیرد.(بقره، آیات 30 و 31) هرچند که اسمای الهی شامل اسمای جلالی و جمالی است؛ چنانکه خدا میفرماید: ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ(الرحمن، آیات 27 و 78)؛ اما باید توجه داشت که جلال الهی هرگز فاقد اکرام و جمال نیست، بهطوری که اگر ظاهر صفتی چون «منتقم» جلال است، ولی باطن آن جمال و اکرام است؛ زیرا همواره رحمت الهی پیشتاز بر غضب است و حتی دوزخ الهی چنانکه در سوره الرحمن آمده است، در کلیت برخاسته از اسم «الرحمن» است و این اسم الرحمن است که دوزخ را میسازد تا عدالت الهی بر همه هستی خودنمایی کند.
از نظر تعالیم قرآن، انسان کامل، انسانی است که همه صفات الهی در حالت تمامیت خودش در شخص ظهور و بروز کرده باشد و انسان تجلیگاه همه آنها باشد. البته انسانیت انسانی میبایست در صفات بهگونهای باشد که رحمت بر غضب پیشی گیرد و جمال الهی را به نمایش گذارد. اما انسانهایی هستند که نه تنها به جنبههای رحمتی بیتوجه یا کمتوجه هستند، بلکه آن را دفن میکنند و تنها جنبههای غضبی و جلالی را به نمایش میگذارند و اینگونه است که از مسیر اصلی انسانیت خارج شده و گرفتار سقوط شده و در نهایت با آنکه در ظاهر انسان هستند، اما انسان حیوان یا انسان نبات یا انسان
جماد میشوند.
انسان جماد برخی از افراد بهگونهای است که در پستترین حالات جماد قرار میگیرند بهطوری که سوخت دوزخ میشوند(انبیاء، آیه 98) و هیچگونه نمادهای رحمتی در آنها بروز و ظهور و تجلی ندارد. از همین رو خدا در توصیف برخی از انسانها از جمله برخی از یهودیان که در قساوت و سختی به پستترین سنگها و جمادات تبدیل شدهاند، میفرمایند: سپس دلهای شما بعد از این واقعه سخت شد؛ همچون سنگ، یا سختتر! چرا که پارهای از سنگها میشکافد و از آن، نهرها جاری میشود؛ و پارهای از آنها شکاف برمیدارد و آب از آن تراوش میکند؛ و پارهای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر میافتد؛ (اما دلهای شما، نه از خوف خدا میتپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است!) و خداوند از اعمال شما غافل نیست.(بقره، آیه۷۴)
برخی از سنگها بهگونهای است که خود آبدهی داشته و آب از آن جاری میشود، اما برخی از این دلها همانند دلهای سخت و شیطانی برخی از یهودیان چنان سخت و شقی شده است که هیچگونه نرمی ندارد و از آن نمیتوان امید
چیزی داشت.
چنین دلهایی با آنکه علم و آگاهی نسبت به خدا دارند، ولی چنان سنگدل و سخت هستند که در برابر خدا هیچگونه هبوط و خشوع و خضوعی ندارند.
همچنین سنگدلان ،گرفتار تحریفگری عالمانه پس از تعقل هستند؛ یعنی با آنکه درباره چیزی تعقل میکنند و شناختی بر اساس خرد دارند، ولی به عللی حاضر نیستند تا آن را بپذیرند و حقیقت را قبول کنند. به سخنی دیگر، اموری موجب میشود تا این دسته افراد پس از علم و تعقل حاضر نمیشوند تا حقیقت را بپذیرند.(بقره، آیات 74 و 75)
قرآن تأکید میکند نمیتوان از چنین افرادی انتظار داشت تا موضعگیری مطابق حقیقتی داشته باشند که از نظر علمی و عقلی بدان رسیده اند؛ زیرا اموری دیگر اجازه نمیدهد تا موضعگیری آنان مبتنی بر عقلانیت علمی باشد.(همان)
یکی از مهمترین عللی که اجازه نمیدهد تا اینان بر اساس «یقین» عقلی و علمی خویش عمل کنند، همان طغیانورزی و برتریجویی آنان است؛ چنانکه خدا میفرماید: و با آنكه دلهايشان بدان يقين کامل داشت یا از روى ظلم و برتریجویی آن را انكار كردند. پس ببين فرجام فسادگران
چگونه بود.(نمل، آیه ۱۴)
چنین افرادی در جایی که تحت فشار اجتماعی باشند به نفاق گرایش مییابند. اینگونه است که در جمع، مواضع موافق با اهل ایمان میگیرند و مدعی ایمان میشوند، اما در محافل و جلسات مخفی خویش نه تنها عناد و دشمنی خویش را نشان میدهند بلکه از دیگر منافقان میخواهند تا اطلاعاتی را در اختیار مومنان قرار ندهند که به نفع مومنان و به ضرر آنان تمام میشود. در حقیقت خود آنان میدانند که حقیقت چیست، ولی برای اینکه مومنان به این اطلاعات و شواهد موید حق دست نیابند و از آن بهره نگیرند، خواهان کتمان حق میشوند.(بقره، آیات 74 تا 76)
عوامل و نشانههای
شقاوت و سنگدلی و بدبختی
از نظر آموزههای قرآن، انسانی که نماد رحمت الهی است، به علل و عواملی گرفتار شقاوت، سخت دلی و بدبختی میشود. از جمله مهمترین علل و عوامل و نشانهها میتوان به موارد
زیر اشاره کرد:
1. تکذیب حق و پشت کردن به آن: کسانی که حقیقت را میشناسند و به آن پشت میکنند، گرفتار شقاوت میشوند.(لیل، آیات 15 و 16) این افراد نسبت به خدا و آخرت و در حقیقت امور غیبی و غیرحسی واکنش منفی داشته و آن را تکذیب میکنند و دروغ میدانند؛ زیرا از نظر آنان هر چیزی که غیرحسی باشد، نه تنها واقعیت ندارد، بلکه حقیقت نیست و حقیقت تنها آن چیزی است که دارای واقعیت عینی و حسی باشد. اینگونه است که حقایق غیرحسی و غیبی چون آخرت را دروغ و غیرحقیقی میدانند و از آن رو بر میگردانند.(همان) چنین افرادی گرفتار شقاوت میشوند و نسبت به آخرت
تصدیقی ندارند. از همین رو در برابر خدا خضوع و خشوعی نداشته و برترین نماد خضوع و خشوع در برابر خدا یعنی نماز را بجا نمیآورند و نیایشی ندارند. از نظر قرآن همین افرادی که اهل تکذیب آخرت هستند و قیامت را با آنکه میدانند حق است، نمیپذیرند، همان طوری که به واجب عقلی و نقلی چون دعا و نیایش و نماز به پیشگاه خدا نمیپردازند تا این گونه شاکر نعمت الهی باشند، همچنین از نظر مالی به دومین واجب یعنی زکات هم اهتمامی ندارند و هیچ مالی را انفاق نمیکنند تا دلهایشان پاک گردد در حالی که اهل تصدیق به آخرت، دعا و نماز به جا میآورد و صلات را اصالت میبخشد و انفاق و زکات مالش را پرداخت میکند؛ زیرا اهل تقوای الهی است که نماد اصلی آن در اموری چون نیایش و زکات است؛ زیرا میداند این گونه میتوان رضایت الهی را کسب کرد و خوشبخت شد.(لیل، آیات 15 تا 21) از نظر قرآن، کسانی میتوانند به خوشبختی برسند و از شقاوت برهند که پس از تصدیق به قیامت از نظر ذهنی و قلبی، در مقام عمل صالح، اهل دعا و صلات و نیایش باشند و این گونه خشوع عبودی خود را در برابر خدا به نمایش گذارند و از نظر اجتماعی نیز با رهایی از بخل به انفاق بپردازند و با تزکیه مال به تزکیه جان و نفس برسند و به جای تقدم و ایثار دنیا بر آخرت، آخرت را بر دنیا تقدم
بخشند.(اعلی، آیات 9 تا 17)
2. عدم تذکر: کسانی که اهل تذکر و ذکر الهی باشند، اهل خشیت نسبت به خدا هستند؛ اما کسی که اهل ذکر نباشد و از مسائل و امور تذکر نگیرد گرفتار شقاوتی میشود که او را به دوزخ و بدبختی میکشاند به طوری که گرفتار نوعی زندگی و حیات در قیامت میشود که نه مرگ است نه زندگی بلکه حالتی میان مرگ و زندگی است.(اعلی، آیات 9 تا 12)
3. ترک دعا: کسانی که اهل دعا و نیایش هستند، بستری برای خوشبختی و نرم دلی خویش فراهم میآورند، اما تارک دعا به شقاوتی گرفتار است که دلش تحت تاثیر هیچ چیز قرار نمیگیرد و منفعل نمیشود و چون سنگ سخت و خارااشکی از آن سرازیر نمیشود و ارتباطی با خدای خویش برقرار نمیکند.(مریم، آیه 4)
4. جباریت و استبدادگرایی: کسانی که اهل جباریت و استبداد در فکر و عمل هستند، گرفتار شقاوت میشوند. از همین رو چنین افرادی هیچ نیکی گسترده و «بر» نسبت به والدین خویش ندارند، چه رسد که نیکی در حق دیگران داشته باشند.(مریم، آیه 32)
5. سبکی ره توشه آخرت: هر کسی که ره توشه سنگینی برای آخرت خویش با ایمان و عمل صالح فراهم آورده است، اهل خوشبختی بوده و انسانی رحیم و نرم دل خواهد بود، اما کسی که ره توشهای سبک از ایمان و عمل صالح داشته باشد، در حقیقت گرفتار خسران نفس شده است؛ زیرا نتوانسته از عمر کوتاه خویش که سرمایهای بزرگ است به درستی بهره گیرد و خود را با اعمال چهارگانه ایمان و عمل صالح و توصیه به حق و توصیه به صبر(عصر، آیات 1 تا 3) به کمال برساند و سرمایه وجودی خویش را این گونه حفظ کند. پس کسی که سرمایه وجودیاش را از دست داده، گرفتار شقاوت و بدبختی ابدی میشود، چون سرمایهای برای خویش فراهم نکرده است.(مومنون، آیات 103 تا 106) از نظر قرآن اهل شقاوت هنگامی متوجه خسران ابدی خویش میشود که زمان از دست رفته و جانش را خدا ستانده است؛ آنگاه خواهان بازگشت و اصلاح امر خویش است، اما دیگر دیر شده است و نمیتواند بازگردد و به اصلاح امر بپردازد؛ در این زمان است که به او همچون خطابی که به سگان میکنند، گفته میشود: لال شو! و سخنی مگو!
(مومنون، آیات 106 تا 108)
6. ترک هدایت و پذیرش ضلالت: کسانی که به جای هدایتهای تشریعی الهی، به آن پشت میکنند و حاضر نمیشوند تا بر اساس آموزههای پیامبران و هدایت تشریعی الهی عمل کنند، گرفتار شقاوت میشوند و این گمراهی آنان را به درجهای از هبوط و سقوط میکشاند که در دنیا و آخرت جز رنج و بدبختی بهرهای نمیبرند.(طه، آیات 123 تا 126)
7. دنیا طلبی: گرایش انسان به دنیا موجب شقاوت و بدبختی و سنگدلی انسان است. دنیاطلبی مصادیقی دارد که از جمله مهمترین آنها میتوان به ثروت اندوزی، ترجیح دنیا بر آخرت بخل ورزی و پرهیز از انفاق و صدقات و مال اندوزی و تکاثرگرایی و مانند آنها
اشاره کرد.(لیل، آیات 15 تا 21)
در آیات قرآن عوامل دیگری برای شقاوت انسان بیان شده است که همه در چارچوب همین نگرش باطل انسان نسبت به دنیا و نیز گرایشهای نادرست و غلط به دنیا خلاصه میشود.
در حقیقت این هستی شناسی و جهان بینی مادیگرایانه است که گرایشهای دنیوی را در انسان تقویت میکند و دل انسان را میمیراند و موجب هبوط و سقوط او را فراهم میآورد به طوری که همه چیز را وارونه مینگرد و تحلیل میکند و توصیههایی که دارد بر اساس همین نگرش باطل و گرایش
نادرست است.
در یک کلام عامل اصلی شقاوت در حدیث معروف پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) تجلی یافته که فرمود: «حب الدنیا رأس کل خطیئه؛ دنیادوستی سرمنشأ همه گناهان است» (کافی، ح 2، باب حب الدنیا و الحرص علیها. ح 8)