سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر – 7
روز هشتم؛ محاکمه در جشنواره
سعید مستغاثی
یکی از پرچالشترین و بیپردهترین پرسش و پاسخهای سینمایی تاریخ جشنواره فیلم فجر در همایشی صورت گرفت که پس از دهمین دوره این جشنواره در بهمن 1370، به هنگام سخنرانی شهید سید مرتضی آوینی تحت عنوان «سمینار بررسی سینمای پس از انقلاب» در دانشکده سینما و تئاتر برگزار شد. در آن سمینار، تقریبا همه آنهایی که ادعای سینمای روشنفکری و شبه روشنفکری داشتند و خود را اخلاف موج نو اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50 میدانستند، سید مرتضی آوینی را به قول خودش به محاکمه کشیدند. خود آوینی بخشی از فضای آن سمینار را این گونه شرح میدهد:
«جماعت، عجیب برآشفته بودند و دیگر حتی رعایت پرستیژ را هم که از اهم واجبات آداب روشنفکری است، نمیکردند. توی سؤالات یکدیگر میدویدند و اجازه حرف زدن به من نمیدادند. اول، مجری جلسه، خودش هم به جانب مخالفان سخنان من غلطیده بود اما بعد که برآشفتگی و پرخاشگری آنان را دید، آهسته گفت عجب دیکتاتورهایی شدهاند.» طی سالها این گونه همایشها و کنفرانسهای مطبوعاتی پس از نمایش فیلمها و یا به بهانههای دیگر در جشنواره فیلم فجر برگزار شد و طرفه آنکه هربار علیه غرب و غربزدگی و در جهت آرمانهای انقلاب و مردم سخنی گفته شد، این جماعت برآشفتند و توهین کردند. شهید آوینی علت این ضدیت هیستریک جماعت شبه روشنفکر غربزده با باورها و اعتقادات مردم را بیسوادی و معلومات پایین دانسته و میگوید:
«این جماعت سیاستگذاران سینمای ایران با کمک استادان دانشکدهها و منتقدان مجله فیلم و برنامههای تلویزیون و... و با اتکا به تئوری مولف و جشنوارههای اروپایی عجب ماری کشیدهاند که دیگر به دانشجویان سینما نمیتوان فهماند که «مار» را واقعا چطور مینویسند.» اینچنین است که وقتی شهاب حسینی جایزه جشنواره کن خود را به حضرت ولیعصر(عج) تقدیم میکند، همین جماعت برمیآشوبند و به خاطر دفاع از اعتقاداتش و مردم و سرزمینش در همین جشنواره فیلم فجر، بازهم او را محاکمه میکنند. طرفه آنکه از میان همه این سینماگران، تنها داریوش ارجمند است که در کنفرانس مطبوعاتی، خاطره سردار سلیمانی را گرامی داشته و شعار مرگ بر آمریکا سر میدهد. اما آنچه در کنفرانس مطبوعاتی پس از فیلم «خروج» جدیدترین ساخته ابراهیم حاتمیکیا اتفاق افتاد، بیش از همه یادآور آن جلسه «سمینار بررسی سینمای پس از انقلاب» بود که در آن شهید سید مرتضی آوینی به محاکمه کشیده شد.
حاتمیکیا در عرصه رسانههای شبه روشنفکری همانند دوست زمان جنگش(آن گونه که شهید آوینی خطابش میکرد) به محاکمه کشیده شد، چون در فیلمش حرفهایی زده که به ذائقه شبه روشنفکران و مدعیان اصلاحطلبی خوش نیامده، همچنانکه حرفهای شهید آوینی در آن زمان به ذائقه شبه روشنفکران خوش نیامد و چقدر آن جلسه محاکمه 28 سال پیش شهید آوینی به این جلسه رسانهای برای حاتمیکیا شبیه بود. شهید آوینی درباره آن جلسه چنین شرح میدهد:
«آقایان و خانمها به جای آنکه با من به مباحثه در مسائل نظری سینما بنشینند تلاش میکردند که با توسل به مشهورات دم دستی و ابراز احساسات مرا آزار دهند و... سخت جا خورده بودم که چرا این جماعت چنین میکنند؟ در میان یادداشتهایی که برای من میرسید کار به فحاشی هم کشیده بود!»
روز بلوا
اختلاس معلق در فیلمنامه
تازهترین فیلم بلند بهروز شعیبی، به نام «روز بلوا»، پس از چهار تجربه مختلف کارگردانی او، به یکی از مقولات ملتهب روز نزدیک میشود، یعنی ماجرای اختلاسها و سوءاستفادههای مالی و موسسات اقتصادی جعلی و... که طی چند سال اخیر، از موضوعات مهم اقتصادی و اجتماعی جامعه ما بوده و هست.
عماد (بابک حمیدیان)، یک روحانی خوشنام است که علاوهبر استادی دانشگاه، به همراه همسرش راحله (لیلا زارع) موسسهای خیریه را نیز اداره میکند. اما در همین حال، مطلع میشود که خود و خانوادهاش به خصوص برادرش (محسن کیایی) در معرض اتهام اختلاس مالی قرار گرفتهاند. او در طی تحقیقات از طریق یک هکر کامپیوتر و متخصص اینترنت، به وقایعی تکان دهنده برمیخورد از جمله دست داشتن پدر همسرش (داریوش ارجمند) در ماجرای اختلاس و شرکتهایی که به طور صوری افتتاح شدهاند تا از پول مردم برای خود استفاده کنند.
بهروز شعیبی اگرچه کند و الکن ماجرایش را شروع میکند اما شخصیت عماد را به خوبی جلو میبرد. عماد به عنوان یک روحانی، فردی است که برخلاف همه افراد دور و بر خود حتی همسرش، اساسا از ماجرای اختلاس بیخبر بوده و تنها فردی است که وقتی از جریان فساد مالی باخبر میشود، به جای فرار یا سرپوش گذاردن و یا سکوت، سعی میکند با آن مقابله نماید. او با تمام قوا وارد ماجرا شده و ضمن درگیری تا پای جان تلاش دارد تا زندگی خود را از مال حرامی کهگریبان او و خانوادهاش را گرفته، خلاص گرداند. شاید این یکی از معدود فیلمهایی باشد که در آن، یک شخصیت روحانی مستقل، فارغ از وابستگی به نهاد یا ارگان و یا سازمان خاصی، به صرف روحانی بودن، در مقام قهرمان ماجرا قرار گرفته و با تکیه بر اعتقادات و باورهای خود بدون کوچکترین تردید و حتی ترس و واهمه، به تنهایی علیه ضد قهرمانها وارد میدان شده و از همه دانستهها و امکانات مادی و معنوی خود استفاده میکند.
اما بقیه شخصیتها از حد تیپ فراتر نمیروند؛ تیپهایی که به جز هومن (یعنی همان هکر کامپیوتر) به شدت تکراری و کلیشهای و البته بدون انتها هستند، یعنی هیچکدام شکل نگرفته، پیش نرفته و طبعا تمام هم نمیشوند. تیپهایی که معلق و پا در هوا میمانند. ماجرای اختلاس و فساد اقتصادی مطرح شده هم بدون انجام مانده، اگرچه چنین معلق بودن و پا در هوایی اساسا با پایان باز متفاوت بوده و در واقع فیلم را ناقص کرده است.
فیلم «روز بلوا» را میتوان تقریبا مشابه فیلم «لاندرومات» استیون سودربرگ دانست که در جشنواره ونیز امسال به نمایش درآمد. فیلمی که قرار بود درباره اختلاس کلان و فساد اقتصادی گسترده و یک پولشویی جهانی باشد که در سال 2016 تحت عنوان «اسناد پاناما» افشاء شد.
اما سودربرگ تحت این عنوان و در لوای شرکتهای جعلی مالی مانند دهها و صدها شرکت بیمه و بانک و موسسات اقتصادی که اساسا وجود خارجی نداشتند، به قضیه فساد در سرمایهداری جهانی پرداخت و در این میان یک زن مانند همان روحانی فیلم «روز بلوا» سعی کرد از طرق مختلف، عاملان اصلی فساد اقتصادی یادشده که موسکا و فونسکا نام داشتند را به قانون لو بدهد. ولی فیلم «لاندرومات» برخلاف «روز بلوا»، سرشار از پاساژهای متنوع در میان روایت پیچیده و خستهکننده اقتصادی است که توسط دو راوی با لحنی سرحال و جذاب روایت میشود (آنچه در فیلمهای سنگین اقتصادی مثل «رکود بزرگ» نیز اتفاق افتاده بود) و ثانیا سرانجام همه کاراکترها و ماجراها حتی به صورت فانتزی مشخص میشود. استیون سودربرگ که استاد ساخت فیلمهای با پایان باز است، هرگز چنین پایان روشن و مشخصی را کم اهمیت دادن به شعور تماشاگر قلمداد نکرده، بلکه آن را ضرورت فیلمنامههایی از این دست میداند که متاسفانه فیلمنامهنویس فیلم «روز بلوا» یعنی مهران کاشانی و خود بهروز شعیبی، چنین ضرورتی را در نظر نگرفتهاند!
خوب ، بد ، جلف 2: ارتش سری
فیلم سوپرمارکتی در جشنواره!
هرگز تصور نمیشد، نه تنها قسمت اول فیلمی همچون «خوب ، بد، جلف» (که از نوع فیلمهای معروف به فیلمهای سوپرمارکتی است) به بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر برسد، بلکه قسمت دوم آن نیز در این بخش از جشنواره فیلم فجر حضور داشته باشد. آنچه که در هیچ یک از جشنوارههای گروه B و C و حتی D دنیا نیز سابقه ندارد!
قسمت دوم فیلم «خوب، بد، جلف» نیز مثل قسمت اول خود، سرشار از صحنهها و شوخیهای لوس و بیمزه و بعضا مبتذل و مستهجن است. آن هم درباره یک زوج ظاهرا کمدی که گویا در مصاحبههایشان، خود را با زوج «لورل و هاردی» مقایسه کردهاند!
یک ماجرای احمقانه ربودن کیک زرد تاسیسات هستهای در ایران توسط گروهی از ماموران اطلاعاتی امنیتی آمریکا که تحت عنوان ساختن یک فیلم به نام «آرگو 2» به ایران آمده و پژمان جمشیدی و سام درخشانی به تورشان میخورند تا با استفاده از آنها بتوانند محمل فیلمسازی خود را برای سرقت یاد شده حفظ کنند.
تقریبا به جز این داستان یک خطی، هیچ ماجرایی دیگر در فیلم «خوب، بد، جلف 2» وجود ندارد به جز دهها صحنه تکراری از بازی تکراری پژمان جمشیدی و سام درخشانی که اوجش در سریال «پژمان» بود و سپس تاریخ مصرفش طی شد و اینک تنها از جنازه آن استفاده میکنند!
تنها موردی که در فیلم «خوب، بد، جلف 2» خصوصا برای آنهایی که در سالهای اواسط دهه 60 ، سریالی دیدنی به نام «ارتش سری» درباره یک گروه مقاومت فرانسوی را میدیدند که خلبانهای انگلیسی را نجات میداد، تکرار موتیف موسیقی متن آن سریال بود که در برخی لحظات قسمت دوم «خوب، بد، جلف 2» هم تکرار شده بود. خاطرهای دلپذیر از روزگاری که تلویزیون تنها دو شبکه چند ساعته داشت و فیلم و سریالهایی همچون«ارتش سری» را پخش میکرد.