حب مؤمنین و شراکت در عمل آنان(حکایت خوبان)
«عطیه عوفی» میگوید: با جابر بن عبدالله به عزم قبر امام حسین(ع) بیرون آمدم و چون به کربلا رسیدیم،جابر نزدیک شط فرات رفته و غسل کرد و ردایی همانند شخص محرم بر تن نمود و همیانی را گشود که در آن بوی خوش بود و خود را معطر کرد و هر گامی که برمیداشت، ذکر خدا میگفت تا نزدیک قبر مقدس رسید و به من گفت: دستم را بر روی قبر بگذار! چون چنین کردم، بر روی قبر از هوش رفت.
من آب بر روی جابر پاشیدم تا به هوش آمد، آنگاه سه مرتبه گفت: یا حسین!... آنگاه سلام داد و گفت: سلام بر شما ای ارواحی که در کنار حسین نزول کرده و آرمیدید. گواهی میدهم که شما نماز را بپا داشته و زکات را ادا نموده و به معروف امر و از منکر نهی کردید، و با ملحدین و کفار مبارزه و جهاد کرده، و خدا را تا هنگام مردن عبادت نمودید.
و اضافه نمود: به آن خدایی که پیامبر(ص) را به حق مبعوث کرد، ما در آنچه شما شهدا در آن وارد شدهاید، شریک هستیم.
عطیه میگوید: به جابر گفتم: ما که کاری نکردیم! اینان شهید شدهاند. گفت: ای عطیه! از حبیبم، رسول خدا(ص) شنیدم که میفرمود: «من احب قوماً حشر معهم و من احب عمل قوم اشرک فی عملهم» هر کس گروهی را دوست داشته باشد، با آنها محشور گردد، و هر کس عمل جماعتی را دوست داشته باشد،در عمل آنان شریک خواهد بود.(1)
_______________________
1- بحارالانوار، ج 65، ص 130