kayhan.ir

کد خبر: ۱۳۲۰۰۷
تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۱:۴۹

باز اي عشق به اين نقطه خاموش بتاب(چشم به راه سپیده)





فرهنگ مهدویت
وقتی دلم برای شما تنگ می‌شود
چشمم ز ‌گریه، سرخ و شفق‌رنگ می‌شود
این شیشه شکستنی‌ام یعنی این دلم
قدری دگر که دیر کنی سنگ می‌شود
اینکه دگر چگونه ادامه دهم بگو
دارد دو پای زندگی‌ام لنگ می‌شود
سرگیجه ندیدن تو می‌کُشد مرا
حق را به من بده که دلم تنگ می‌شود
گریه زیاد می‌کنم آخر در این دیار
گاهی عمل به خواسته‌ات ننگ می‌شود!
آقا حدیث خوانده‌ام این ‌اشک‌های من
از قبل با خود تو هماهنگ می‌شود
فرهنگ‌ها به کوچه بن‌بست خورده‌اند
این مهدویت است که فرهنگ می‌شود
  مهدی عبدالکریمی
هرم عطش
شهر، از حادثه خالي‌ست، زمان خوابيده‌ست
آن سوي پنجره، حسي نگران خوابيده‌ست
باغ، آفت‌زده در هُرم عطش مي‌سوزد
ابر، بي‌حوصله و بي‌هيجان خوابيده‌ست
شهر  بي‌حادثه خاموش و فراموش شده‌ست
كوچه در حسرتِ يك صبحِ جوان خوابيده‌ست
واژه را جرأت فرياد شدن، آيا نيست؟
يك جهان، عربده در حجمِ دهان خوابيده‌ست!
يك نفر سنگ، در اين بركه نمي‌اندازد؟
دل من زردتر از برگ خزان خوابيده‌ست!
كوه، لبريز صدايي‌ست كه برخواهد گشت
گرچه امروز فرو بسته زبان خوابيده‌ست!
اي روايتگرِ باران و پيام‌آورِ صبح
اسب، زين كن كه جهاني نگران خوابيده‌ست
باز اي عشق به اين نقطه خاموش بتاب
كه بدون تو زمين مرده، زمان خوابيده‌ست!
  خدیجه رحیمی
 گریه می‌کنی
عمریست در هوای خودت ‌گریه می‌کنی
عمریست با نوای خودت ‌گریه می‌کنی
گاهی کنار تربت مخفی مادرت
بر خاک آشنای خودت ‌گریه می‌کنی
یک شب کنار پنجره فولاد می‌روی
با حاجت و دعای خودت ‌گریه می‌کنی
شب‌های جمعه زائر شش گوشه می‌شوی
با یاد کربلای خودت‌ گریه می‌کنی
با خواندن زیارت ناحیه تا سحر -
با سوز روضه‌های خودت ‌گریه می‌کنی
لایق نبوده‌ایم انیس غمت شویم
با درد و غصه‌های خودت ‌گریه می‌کنی
ما که اهمیت به غیابت نمی‌دهیم
از غربتت برای خودت ‌گریه می‌کنی
هر هفته نامه‌های مرا می‌زنی ورق
بر حال این گدای خودت ‌گریه می‌کنی
کس تاب آن نداشته هم‌گریه‌ات شود
تنها تو پا به پای خودت‌ گریه می‌کنی
  رضا رسول زاده
یگانه فاتح
فروغ‌بخش شب انتظار، آمدنى‌ست
نگار، آمدنى غمگسار، آمدنى‌ست
به خاک کوچه‌ ديدار، آب مى‌پاشند
بخوان ترانه شادى که يار آمدنى‌ست
ببين چگونه قنارى ز شوق مى‌لرزد!
مترس از شب يلدا، بهار آمدنى‌ست
صداى شيهه رَخشِ ظهور مى‌آيد
خبر دهيد به ياران: سوار آمدنى‌ست
بس است هر چه پلنگان به ماه خيره شدند
يگانه فاتح اين کوهسار، آمدنى‌ست
  یگانه فاتح
پسر خون خدا
خون پاک شهدا منتظر توست بیا
سرِ مصباحِ هدا منتظر توست بیا
وارث خون خدا و پسر خون خدا
به خدا خون خدا منتظر توست بیا
صبح هم منتظر صبح ظهور تو بوَد
روز ما و شب ما منتظر توست بیا
بر سر گنبد زرّین حسین بن علی
پرچم کرب و بلا منتظر توست بیا
عَلَم و مشک و لب خشک جگر سوختگان
دستِ افتاده جدا منتظر توست بیا
فرق بشکسته زینب، سر خونین حسین
که جدا شد ز قفا منتظر توست بیا
بر سر نی سر جدّت به عقب برگشته
طفل افتاده ز پا منتظر توست بیا
آفتابی که چهل جا به سر نی تابید
در دل طشت طلا منتظر توست بیا
آن یتیمی که سر پاک پدر را بوسید
ناله زد «یا ابتا» منتظر توست بیا
بر ظهور تو دعا بر لب «میثم» تا کی؟
تو دعا کن که دعا منتظر توست بیا
 غلامرضا سازگار
شعله عشق
عیب از کجاست؟ غیبت او بی‌دلیل نیست
چون ذاتاً آفتاب، به مردم بخیل نیست
ما فرع خاک پای تو هستیم ـ ‌ای حبیب!
خاکی که سر به سجده نیارد، اصیل نیست
باید میان کوره بسوزد که گُل کند
دل تا میان شعله نیفتد خلیل نیست
جایی که جای پای عروج محمّد‌ست
راهی برای پر زدن جبرئیل نیست
بعد از دو نیم کردن دل پا بر آن گذار
این سینه کمتر از وسط رود نیل نیست
 رضا جعفری