روایتی از اربعینهای انقلاب اسلامی -27
دردسرهای اختفای مجروح 29 بهمن 56 (پاورقی)
Research@kayhan.ir
محسن حسینی نهوجی
دو حلقه نوارکاست سخنرانیهای پرشور و روشنگرانه این دو روز را که ضبط کرده بودم به دوستانی برای ارسال به اصفهان و تهران سپردم. دوستان، بنابر نقل قولها و تماس با شهرستانها میگفتند، در اغلب شهرها مراسم «اربعین» برگزار شده، در پاسخ به پیام حضرت امام و اعلامیه مراجع عظام، در روز 29 بهمن، بازار شهرهای تبریز، کاشان، اصفهان، نجفآباد، شیراز، جهرم، بابل تعطیل بوده است. تمامی فکر و حواسم متوجه تبریز و آقا سید یحیی بود. هنگام غروب با زحمت موفق شدم با آقا سید میثم در اصفهان، تماس گرفته، از اوضاع تبریز و آقا سید یحیی مطلع شوم.
آقا میثم با اشاراتی، مرا متوجه مجروح شدن آقا سید یحیی و لزوم جابهجا نمودن کتابها از منزلشان کرد. بلافاصله عازم اصفهان شدم و همان شب چهارمرتبه، خودرو ژیان را از کف تا سقف، پر از کتاب کرده، از خیابان شریف واقفی (شاه عباس خاکی قدیم) به اتاقی که آقای حسن اسماعیلی در محله قدیمی بازارچه در دشت، روبهروی مسجد آقانور، اجاره کرده بود منتقل کردیم. به دنبال هجوم ساواکیها به بیمارستان پهلوی تبریز، برای دستگیری مصدومین درگیریها، دوستان آقای صفوی ایشان را از اتاق عمل به زیرزمین منتقل و با لباس بیمارستان و به وسیله موتورسیکلت، از بیمارستان فراری داده به منزل آقای مهندس رضا آیتاللهی منتقل کرده بودند.
پس از یک هفته و در حالی که به علت عدم جراحی و خارج نکردن گلوله، پای ایشان متورم و با درد شدید درگیر بود، به منزل پدر شهید حمید سلیمی در تهران منتقل شد. منزل آقای سلیمی، پاتوق و محل رفت و آمد مبارزان و در نتیجه در معرض یورش ساواک بود. برای پنهان ماندن مصدومیت، علیرغم درد شدید، به ناچار آقا یحیی مثل سایر دوستان به صورت عادی مینشست. اما ورود و خروج افراد، و ایستادن و نشستن حاضران، مشکل بغرنجی بود، که آقای بشارتی، برای اذیت نشدن و نیز پنهان ماندن مجروحیت آقا یحیی، به عنوان یک نظم تشکیلاتی، همه را از برخاستن هنگام ورود و خروج دوستان، منع کرد. این موضوع برای پدر شهید سلیمی که قبل از این سنت جدید، همه در مقابل ایشان ادای احترام کرده، به پا میخاستند موجب تحیر و برای برادرانی چون آقای بشارتی که خود را موظف به احترام به ایشان میدانستند، ناگوار بود. به ناچار آقا یحیی به منزل دوستش آقای مجیدی، و پس از چند روز با همان وضعیت جسمی به منزل پدر بزرگوار شهید مهندس ابوالحسن آل اسحق در قم منتقل شد و پزشک جراحی که حجهالاسلام محمد آل اسحق به منزل آورد، با بیحس کردن موضع، گلوله را از ناحیه ران وی خارج کرد.
آقای علی محمد بشارتی در بیان خاطراتش میگوید: ... در این فاصله با مجموعهای از دوستان، به دنبال آن بودیم، که نگذاریم شعله انقلابی که در قم افروخته شده بود، خاموش شود. این طرف و آن طرف میرفتیم و برنامهها را دنبال میکردیم. وسیله مناسبی هم برای ایاب و ذهاب نداشتیم و همگی از یک پیکان استفاده میکردیم. از دانشجویان خواستیم کلاسها را تعطیل کنند و در جلسه امتحان حاضر نشوند تا طول دوره تحصیل افزایش یابد و از این رهگذر فرصت بیشتری برای دانشجویان و تداوم التهاب انقلابی فراهم گردد. فکر نمیکردیم انقلاب به این سرعت به پیروزی برسد... میگفتم هنوز زمان زیادی برای نیل به پیروزی نیاز است. شاید 5 تا 10 سال زمان لازم داشته باشیم تا خواستههای حضرت امام خمینی محقق شود. میگفتم باید مردم را از ماهیت رژیم آگاه کرد، تا به راه بیفتند و این زمان میخواهد... هر جایی که علمای عامل حضور داشته باشند، درستی حرکت و امید رسیدن به هدف، تضمین شده است... دانشجویان تبریز از سالمترین و مؤثرترین، دانشجویان کشور محسوب میشدند که به دلیل روحیه قوی مذهبی و ارتباط پیوسته با روحانیت، سالمتر ماندند و اثرگذارتر شدند.
از دانشجویان مؤثر تبریز میتوان به سید یحیی صفوی، سید علی مقدم، احمد خرم، علی صوفی، علی عبدالعلیزاده، علی قیامتیون، حسین علایی، واصفی، شهید ابوالحسن آل اسحق و شهید حمید سلیمی اشاره کرد... فعالیت گسترده علمای تبریز توسط دانشجویان عملی شد.... تلاشهای وقفه ناپذیر و فعالیتهای گسترده و شجاعت مثالزدنی دانشجویان، سایه ترس را از شهر تبریز برچید و میل به مبارزه رو در رو با رژیم دستنشانده به عنوان خلاصه پیام امام، برای مردم تشریح شد و مردم را به خیابانها کشاند.
منابع در دفتر روزنامه موجود است