تأملی بر سینمای اجتماعی
بازدارندگی با پمپاژ پلشتی؟ (قسمت اول)
محمد امین نوروزی
یکی از آفتهای سینمای اجتماعی در سالهای اخیر، وفور تولید آثاری است که تابوهای نظام اجتماعی و نظام زندگی را فاتحانه در مقابل دوربین به نمایش میگذارد. به حدی که زشتیهای نهفته در تابو و ناهنجاریهای اجتماعی در قالب امری واضح و بدیهی در ذهن مخاطب جلوه گر میشود. سینمای اجتماعی چندی ست که با دفاع از زشتی ها و پلیدی ها از در دوستی و مسالمت با پلیدی ها در آمده است و دست دوستی به شیطان و امور شیطانی داده است. و غالبا این باعث شده من بعد از تماشای این قبیل فیلم ها مخاطب متعارض به معروفات شود و دفاع از منهیات را در پیش بگیرد. در این قبیل فیلم ها نمایش گناه، خیانت و فساد بسیار شایع شده است و جدای از 90 دقیقه تحمل درد و فضاحت پایان تلخ و حس شکست بدترین دست آورد این سینماست. در این نوع نگاه نو یا موج نوی سینمای اجتماعی، فیلمساز به خودش حق میدهد جامعهای را متهم به دروغ گویی، فساد، خیانت و اعمال شنیع دیگر کند و در پایان مخاطب را با نوعی حس انزجار رها کند. شاید در این بین اهدافی وجود داشته باشد مانند حس بازدارندگی و عبرت آموزی که در بطن آن نهفته است اما چیزی که مسئله است نکاتی است که از چشم فیلمساز مغفول مانده است.
در جوامعی مانند ایران که تفکر دینی حاکمیت بلامنازعی دارد و این تفکر دینی همواره حرمت ها و قداستهایی را در دایره نگاه خود دارد، بسیاری از موضوعات به حدی شان بازدارندگی و شائبه آلودگی دارند، که پرداختن به آن نیز نوعی درگیری با کثیفی محسوب میشود. و مگر میشود در رسانه فراگیر و عمومی مثل سینما که در آن مخاطبانی از طیفهای مختلف اجتماعی و فرهنگی حضور دارند، برای برخی،قباحت گناه ها و حرمت ها -مثل خیانت- شکسته شده باشد و برای عدهای دیگر نه؟ سوال اینجاست که در جایی که قبح بسیاری از مسائل حرام با نمایش بیش از حد آنها شکسته میشود، آیا اصولا انزجار و بازدارندگی اتفاق خواهد افتاد؟مگر نه اینکه وقتی بطور مداوم امر حرام و آلوده به هوس نمایش داده شود، نوعی بی تفاوتی یا اباحه گرایی در مقابل امور نامشروع رخ میدهد؟ چرا باید با نشان دادن زشتی ها و پلشتی و کثیفی ها بازدارندگی ایجاد کنیم؟ و آیا صرفا با نگاه بازدارنده میتوان به سمت خوبی حرکت کرد؟
هنرمند حقیقی، هماغوش زیبایی هاست. هنرمند جلوه گه جمال و کمال الهی است. جایی که حسن و نیکویی منظر هنرمند را پر میکند دیگر کاستی و زشتی جایگاهی ندارد. در حکمت هنر اسلامی بیان عیب ها و زشتی ها خود نوعی بی هنری است. چرا که شرور بالذات اصالتی در این عالم ندارد. در عالم امر بر زیبایی و خیر است. شر امر عدمی است و وقتی ظهور میکند که زیبایی و خیر نباشد و برای هنرمند که نگاه حسن به وجه جمال الهیه دارد و تمام عالم برای او جلوه لطف و رحمت حضرت حق است و جز زیبایی چیزی نمیبیند. اصل بر زیبایی و خوبی در این عالم است. بدون شک نقصان ها، کاستی ها و شرورهایی در این عالم وجود دارد اما آنها در نگاه انسان مسلمان هیچگاه اصل شناخته نمیشوند. انسانی که میل به پاکی دارد، زشتی و نقصان در او راهی پیدا نمیکند. وقتی که هنرمند قرار شد آیینه دار حضرت حق گردد، در او جز زیبایی چیز دیگری جلوه نمیکند چرا که حضرت حق عین زیبایی و کمال است. انسان برای رشد و رسیدن به تکامل و پیوست با حق که منشأ همه زیبایی ها و خوبی هاست رسالت دارد بر سامان دادن و برطرف کردن آنچه به عنوان نقص و شر گاه جلوه میکند. حال، هنرمند مسلمان که قرار است پشتیبانی معرفتی حکمای گذشته خود را داشته باشد، آیا از زشتی، میل به خوبی پیدا میکند یا اینکه مستقیم به سراغ زیبایی ها و حسن میرود؟ آیا باز هم با چنین رویکردی باید در سینمای اجتماعی تنها به دنبال زشتی ها، عیب ها و بدیهای جامعه بگردیم؟
عدهای در خصوص سینمای اجتماعی ایران بر این باورند که اصل نمایش مشکلات و ضعف ها و کاستی هاست... حال چرا صورت سوال را برعکس نکنیم، چرا نباید در سینمای اجتماعی وجوه مثبت و خوب جامعه هم به نمایش گذاشته شود؟ سینمای اجتماعی سالهای اخیر ایران گواه این نکته است که در تمام این سالها به صورت اپیدمی بیش از هر چیز پمپاژ زشتی و ناامیدی و گناه رواج پیدا کرده است. شان هنرمند والاتر از آن است که در خصوص فعالیتهای اجتماعی به مانند مگس عمل کند، طوری که در جامعه بگردد و هرجا که کثیفی و مشکلی پیدا کند،بر سر آن فرود آید و تصویری زشتتر از آن چیزی که وجود دارد را به نمایش گذارد. هنرمند در مثال باید مانند زنبور عسل از ناپاکی و آلودگی دوری کند و هرچه از او حاصل میشود شهد باشد و شیرینی، حتی اگر به قیمت فرو خوردن زشتی و پلشتی باشد! در این صورت است که محصولش نوشدارویی میشود برای التیام دردها و دور شدن از ناراحتی ها.سوال اینجاست که حال چرا با این همه حجم تولید در حوزه سینمای اجتماعی، آن طور که باید و شاید گرهای از مشکلات فرهنگی و اجتماعی جامعه باز نمیشود؟ چرا باید فیلم سینمایی مشخصی در سالیان گذشته توانسته باشد در خاطره هنری مردم ریشه دوانده باشد و باعث جریان سازی اجتماعی شده باشد؟ آیا سینمای اجتماعی صرفا با تزریق و پمپاژ بدی ها و تاریکی ها و نا امیدی ها در جامعه ،روند بدتر شدن ناهنجاریهای اجتماعی را تسهیل نمیکند؟
ادامه دارد...