kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۴۷۲۲
تاریخ انتشار : ۰۱ مهر ۱۳۹۶ - ۱۹:۲۶

نفوذ به همین سادگی است!


پژمان کریمی

شناخت «نفوذ و مصادیق نفوذ» در عرصه‌های گوناگون و از جمله «فرهنگ» گام بلندی در مسیر مبارزه با پدیده شوم و عفن و رقت بار نفوذ است!
در حیطه فرهنگ، یکی از این مصادیق بی‌گمان، «جعل نخبه و ارائه الگوهای جعلی» است. این شیوه بطور دقیق در ساحت امپریالیزم خبری به عنوان یکی از ارزش‌های دوازده‌گانه خبری کاربرد دارد؛ به این صورت که فردی حامل ارزش‌ها و غایات لیبرالیستی، از مجرای رسانه، به عنوان «ستاره» طرح می‌شود تا محل نظر و ارجاع مخاطب و کلیت جامعه قرار گیرد و چنین؛ بسترپذیرش، گسترش و نهادینه شدن ارزش‌های لیبرالیستی در اذهان عمومی تحقق یابد. در طی نزدیک به چهار دهه اخیر، چه از مجرای رسانه‌های خصوصی و غیرخصوصی و چه از بستر جشنواره‌ها و مجامع و گردهمایی‌های رسمی و غیررسمی، دولتی و غیر‌دولتی، شاهد الگوسازی‌های کاذب و جعلی بوده ایم و قطعا خواهیم بود. دقیق‌تر بگوییم؛ به‌طور مثال، در سطح رسانه‌های تصویری و شنیداری و نوشتاری معاند خارج‌نشین و نیز در گستره روزنامه‌های زنجیره‌ای داخلی، چه فراوان مردان و زنانی که به عنوان شاعر و نویسنده و در مجموع نخبه ی ادبی معرفی شده‌اند و می‌شوند در حالی که؛ اینان نه تنها قلمی درخور اعتنا از حیث فنی ندارند بلکه؛ با «هنر نداشته‌شان» تیشه بر سروِ هنر این ملک می‌زنند، دامان فرهنگ را آلوده می‌سازند و بی‌محابا و به تاکید و مستمر، بر اندیشه دینی (= اسلامی) می‌تازند. به‌واقع؛ چرا رسانه‌ها و برخی محافل و مجامع فرهنگی، یا فرهنگی و سیاسی، دولتی و غیر‌دولتی به این طیف بال و پر می‌دهند و می‌ستایند و تحسین‌شان می‌کنند؟
واضح است: این طیف بزرگ داشته می‌شوند، طرح می‌شوند و اگر مشهوراند و پایه و نامی دارند، هدف یادآوری قرار می‌گیرند، تا اهدافِ «دین و ایران‌ستیزشان» به ذهن مخاطب القا شود و پا گیرد و جا یابد! جوانکی که از معرفت الهی و ایمانی استوار برخوردار نیست، به دلایلی هم مانند مرعوبیت خود و کسانش، نسبت به جامعه خود؛ تصویری چرک در ذهن دارد، طبعا به دنبال الگویی است که پیروی از او، زمینه آرامش و نشاط درونی و دگرگونی درخشانی به بار آورد. اگر این الگو را دشمن ایران و دین الهی ارائه دهد و به باور جوان بنشاند چه روی می‌دهد؟ الگوی جعلی بر ساخته معاندان، به تعبیری؛ ارزش‌ها را ضدارزش و ضدارزش‌ها را ارزش جلوه می‌دهد. مثلا «دوست داشتن وطن» را جلوه‌ای ارتجاعی معنا می‌کند، یا دستگیری از همنوع را در دایره هم‌نژادی، خلاصه و محدود می‌سازد و...! در این صورت؛ آیا می‌توان چشم داشت که جوان هدف نظر، وارث شایسته ارزش‌های ایرانی و اسلامی به شمار آید؟ چنین فردی که وطن دوستی را نفی می‌کند و ضدارزش می‌پندارد و یا دفاع از انسانیت را با شاخص حوزه جغرافیایی و رنگ پوست و زبان و وابستگیِ قومی می‌سنجد، می‌تواند «دشمن و دوست واقعی» را بشناسد و تمیز دهد، به انسانیت عشق ورزد، جهاد کند، فداکاری نماید، برای پیاده کردن احکام الهی سر از پا بازنشناسد؟! مطمئنا پاسخ منفی است. بی‌شک این‌گونه مخاطب، این نوع ایرانی، مطلوب ایران و اسلام‌ستیزان است! روشن‌تر اینکه؛ یک مخاطب سترون در برابر دشمن و ستیزنده برابر ارزش‌های ملی و اسلامی، هدف و محصول پدیده نفوذ در حیطه فرهنگ است! و متاسفانه این موضوع بدیهی را مشتی از کارگزاران فرهنگی مملکت‌مان یا نمی‌فهمند و یا – بی‌رو دربایستی و قاطعانه عرض می‌کنم – خود جزیی از مجریان عملیات نفوذاند!
روز پنجشنبه23 شهریور مصادف با 14 سپتامبر – روز جهانی صلح- آیینی به نام اختتامیه «جشنواره هنر صلح» در به اصطلاح «خانه هنرمندان ایران» برگزار شد.
در این آیین به ناصر تقوایی (سینماگر)، محمدرضا شجریان(آوازخوان)، کوروش شیشه‌گران(نقاش) و محمود دولت‌آبادی (داستان‌نویس) نشان عالی صلح اعطاء شد!
نفوذ یعنی همین! فضاحت در دستگاه فرهنگی کشور یعنی همین! رسوایی یعنی همین!
پرسش ما باید این باشد: بر پایه کدام دلیل یا دلایل، بنا به کدامین استدلال، چهار نفر یاد شده شایسته نشان صلح بودند؟ آنها کدام اثر را در راستای صلح جهانی خلق کردند؟ چه مدت از روزگارشان را در راه معناسازی و گسترش صلح، صرف کردند؟ هشت سال، دولت بعثی عراق و 60 کشور، جنگی بزرگ را برابر مردم ایران به راه انداختند. این چهار نفر در کدام جبهه و چند روز در دفاع از مردم ایران و مملکت خود و «صلح» جنگیدند؟ اسلحه گرم را فراموش کنید! این چهار نفر در قالب چه و چند اثر به دفاع برخاستند؟ در جهان ما، انسان‌های بی‌گناه را به جرم داشتن رنگ پوست سیاه و مسلمان بودن و اعتراض به ‌اشغال خانه و... قتل‌عام می‌کنند. نشان یافتگان یک بار به قتل‌عام‌ها و نسل‌کشی‌ها اعتراض کرده‌اند؟ یک بار در دفاع از صلح، خواستار حقوق مردم فلسطین شده‌اند؟
پاسخ چیست؟ باید گفت و واقعیت این است که این «نشان یافتگان» نه تنها منادی و مدافع صلح نیستند که برخی‌شان دل به دشمنان صلح داشته‌اند و دارند!
در سال 88 بلوا و توطئه‌ای مشهور به فتنه آمریکایی و اسرائیلی در تهران و چند شهر دیگر کشورمان بر پا شد. دروغ تقلب در انتخابات به عنوان بهانه کودتای رنگی به زبان آورده شد. اوباش برای نوامیس مردم ناامنی به بار آوردند. تعدادی از حامیان مردم و نظام دینی به شهادت رسیدند. در روزهای اوج فتنه، محمدرضا شجریان در گفت‌وگو با بلندگوهای دشمنان صلح – آمریکا و انگلیس- از اوباش کف خیابان‌های تهران دفاع کرد. جز این بود؟!
محمود دولت‌آبادی، مسافر کنفرانس ننگین و ذلت‌بار برلین بود. کنفرانسی که حزب فاشیستی و صهیونیستی سبز آلمان برگزار کرد. در آن کنفرانس که سراسر هتاکی علیه دین و استقلال مردم ایران بود، دولت‌آبادی از صلح دفاع کرد؟ از استقلال و عزت ایران و صلح‌طلبی ایرانیان دفاع کرد؟
اعطای نشان صلح به کسانی که نه معنای صلح را می‌دانند، نه برای صلح قدمی برداشته‌اند، نه هزینه پرداخته‌اند و بلکه مرعوب دشمنان صلح و انسانیت بوده‌‌اند، مصداق الگوسازی جعلی است. مصداق تحمیل ضدارزش به عنوان ارزش است.
جشنواره هنر صلح فضاحتی است که در ارزیابی مدیران فرهنگی و دستگاه فرهنگی نباید نادیده گرفته شود.دستگاه اطلاعاتی باید کارگزاران جشنواره کذایی را احضار کند! پشت پرده انتخاب‌ها باید برملا شود.همه چیز را به ساده‌انگاری مثلا مدیری بی‌لیاقت مانند مدیر خانه هنرمندان ارتباط ندهیم. گاهی همین ساده‌انگاری‌ها و تشویق به ساده‌انگاری، یک بازی حساب شده برای نفوذ است؛ بی‌شک!