kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۲۱۶۱
تاریخ انتشار : ۰۱ شهريور ۱۳۹۶ - ۱۸:۲۷

خلقت هستی؛ حکیمانه و هدفمند


مهم‌ترین و بنیادی‌ترین آموزه‌ همه‌ پیامبران الهی، آموزه‌ توحید و یگانگی خداوند است؛ نخستین باوری که پیامبران در میان انسان‌ها درانداختند و آن را اصلی‌ترین رمز کمال و سعادت آدمی معرفی کردند، اعتقاد به وجود و نام‌های نیکوی خداوند یگانه است؛ شاید بتوان گفت که در تاریخ دین‌ورزی در روی زمین، کمتر کسانی یافت می‌شده‌اند که وجود خداوند را نپذیرند و عالم را یکسره محصول تصادف بپندارند؛ بلکه هرگروهی، بسته به محیط تربیتی خود، به نیرو یا نیروهایی معتقد بوده که کار خلق و تدبیر امور عالم، به عهده‌ آنهاست؛ قرآن کریم تصریح می‌کند که حتی مشرکان مکه، که در کفر و شرک خود بسیار سرسخت و مقاوم بودند، وجود خدای خالق دانای حکیم و مقتدر را قبول داشتند (زخرف/19) ولی برای او شریکانی در عرض او قائل بودند که کارهای خداوند را به پیش می‌برند و در عالم هستی مؤثر و فاعل حقیقی‌اند؛ اما به هرحال همواره کسانی بوده و هستند که با انگیزهای گوناگون و گاهی با دستاویزقراردادن ادله‌ مختلف، به انکار وجود خداوند پرداخته و اعتقاد مؤمنان را نفی کرده‌اند؛ در نوشتار حاضر یکی از شبهاتی را که پیرامون خالقیت خداوند در فضای مجازی مطرح شده و نفی آن را دست‌مایه‌ نفی وجود خداوند قرار‌داده است، بررسی کرده و به نقد آن خواهیم پرداخت.          
***
هاوکینگ می‌گوید: گرانش به فضا، زمان را شکل می‌دهد. فضا - زمان در مقیاس محلی، پایدار و در مقیاس کیهانی ناپایدار است. امّا در مقیاس جهانی، چون انرژی مثبت ماده با انرژی منفی جاذبه خنثی می‌شود، هیچ محدودیتی برای تولید خود به خودی جهان‌ها وجود ندارد. صورت منطقی استدلال هاوکینگ بدین بیان است: خلقت جهان به‌صورت خود به خودی است. هرامر خود به خودی نیازی به فاعل و یا آفریننده ندارد. پس این جهان فاعل و یا آفریننده‌ای ندارد.
مقدمه
 علوم بشری در یک تقسیم‌بندی به دو دسته تقسیم می‌شوند:
1- علوم تجربی: یعنی همان علمی که به تبیین روابط میان پدیده‌ها پرداخته و به کشف قوانین آنچه برای آدمی محسوس و قابل لمس است می‌پردازد. موضوع علم در علوم تجربی، هستی مقید و نحوه خاصی از وجود است.
2- علوم تجریدی: علمی که در آن از احکام هستی مطلق یا همان موجود بما هو موجود بحث می‌شود.
شهید مطهری در توضیح تفاوت این دو علم چنین می‌نویسد:
ما اگر جهان را به یک اندام تشبیه کنیم می‌بینیم که مطالعه ما درباره این اندام دو گونه است: برخی مطالعات ما مربوط است به اعضای این اندام و برخی مربوط به کلّ اندام؛ که مثلاً از کی به وجود آمده و تا کی ادامه می‌یابد.... آن قسمت از مطالعات ما که مربوط می‌شود به عضوشناسی جهان هستی، علم است و آن قسمت از مطالعات که مربوط می‌شود به اندام‌شناسی جهان، فلسفه است.(1) عقل تجربی، محصولش علوم تجربی، زیست‌شناسی، پزشکی و ... است و عقل تجریدی، محصولش فلسفه و حکمت و برهان است.
علوم طبیعی و مبدأ جهان هستی
هاوکینگ به عنوان یک اندیشمند علوم طبیعی تا زمانی که در محدوده علوم طبیعی و بیان روابط بین پدیده‌ها اظهار نظر می‌کند، سخنش دارای ارزش و اعتبار و با ملاک‌های علمی قابل بررسی است؛ اما او با همین عنوان و با معیار علوم طبیعی نمی‌تواند در مورد مبدأ اولیه جهان هستی اظهار نظر کند؛ زیرا در این صورت وارد حیطه‌ فلسفه شده است و سخن او با معیارهای فلسفی مورد بررسی قرار می‌گیرد. وظیفه علوم مادی و محدوده اظهارنظر اندیشمندان علوم طبیعی، روابط بین پدیده‌ها است؛ اما اینکه مبدأ اولیه پیدایش پدیده‌ها چیست؟ بحثی فلسفی است.
آقای پروفسور اریک پریست از استادان سابق ریاضیات در دانشگاه «سنت اندرو» و از اعضای هیئت امنای «انستیتو فارادی» در دانشگاه کمبریج پاسخ آقای «هاوکینگ» را چنین داده است:
داستان جوشیدن آب در کتری، با استفاده از قوانین فیزیک به دقت قابل توضیح است؛ که چطور گرما از اجاق به کتری و سپس به آب منتقل می‌شود و آن را به نقطه جوش می‌رساند؛ اما چرا این آب می‌جوشد را نمی‌توان صرفاً با علم فیزیک توضیح داد، شاید خانم خانه هوس چای کرده باشد؟!
مقصود او این است که ما نباید به علل قریبه اکتفا کنیم؛ بلکه باید به علت‌العلل و نیز به علت غایی توجه کنیم. اصولاً باید پرسید: چه کسی اجاق گاز را روشن کرده است تا بر اثر آن حرارت نهایتاً به آب منتقل شود و آب به جوش آید؟ و چرا اجاق را روشن کرده است؟ پاسخ به این دو پرسش کار فیزیکدان نیست. کار فیزیکدان فقط ارائه علت قریبه است و علل بعیده را باید از علوم دیگر مانند فلسفه و الهیات پرسش کرد. فلسفه می‌گوید: چیزی به عنوان رویدادهای اتفاقی نداریم؛ هرچه هست، معلول علتی است و بدون علت نیست. دید مردم نیز با این سخن موافق است. فطرت انسانی نیز چنین حکم می‌کند. وقتی سنگی به طرف آسمان پرتاب می‌شود، انسان ناخودآگاه به دنبال سنگ‌انداز می‌گردد. اگر کسی بگوید سنگ خودبخود، پرتاب شده به وی می‌خندید و سخنش را باور نمی‌کنید. اگر آوازی را شنیدید از خواننده‌اش می‌پرسید، نقش و نگاری را که دیدید، سراغ نقاش آن را خواهید پرسید. نه تنها شما چنین نیستید، بلکه همه افراد چنین‌اند!
پروفسور هاوکينگ می‌نويسد: «چون قوانين جديد فيزيک، مثل گرانش وجود دارند، کهکشان می‌تواند خود را از هيچ بسازد. روند خلق بدون مقدمه و يکباره، دليل وجود کهکشان و هستی ما است. هيچ ضرورتی ندارد که خداوند را برنامه‌ريز و مسئول آن آفرينش بدانيم!»
قانون فیزیکی یا نظریه‌ فیزیکی؟
مگر قوانین فیزیکی هم وجود دارند؟! آیا فرضیّات فیزیکی، قوانین هستند؟! علم فیزیک نظری جای قانون نیست؛ هرچه هست فرضیات است. در حیطه‌ علوم، قانون به معنی حقیقی کلمه، اختصاص به علوم عقلی مثل ریاضیّات و فلسفه دارد. در حالی که فیزیک، علمی تجربی است نه علمی عقلی و در جای خود اثبات شده که علوم تجربی، علوم عقلی و برهانی نیستند. در این علوم، ابتدا شواهدی مورد مطالعه قرار می‌گیرند، آنگاه بر اساس آن شواهد، فرضیّه (مدلی ذهنی) ساخته می‌شود. سپس آن فرضیّه از طریق برخی آزمایش‌ها موردتأیید قرار می‌گیرد. این روش اثبات، که آن را برهان انّی یا سیر از معلول برای اثبات علّت یا استدلال از طریق کارکردها می‌نامند، از نظر عامه‌ مردم، روشی است یقین آور؛ امّا از نظر منطقی، روشی غیریقین‌آور است.
ما شواهدی را مشاهده می‌کنیم و برای آنها علّت‌هایی را فرض می‌کنیم. آنگاه درستی فرض خودمان را با شواهد دیگری، تقویت می‌کنیم. اما فقط احتمال قوت خواهد گرفت نه اینکه یقینی شود. حتی با هزاران شاهد تجربی نیز فرضیه‌ای را نمی‌توان اثبات کرد؛ بلکه فقط می‌توان آن را به حد مقبولیّت رساند. مثلاً فرضیّه‌ جاذبه‌ عمومی نیوتن، با شواهد تجربی فراوانی تأیید شده بود و چندصد سال کاملاً یقینی پنداشته می‌شد تا اینکه با نظریّه‌ نسبیّت عامّ انشتین، ابطال گردید و گرانش نسبیّتی، جای گرانش نیوتنی را گرفت.
کهکشان و ساختن خود از هیچ!
اینکه هاوکینگ معتقد است عالم از هیچ ساخته شده یعنی از چه‌چیز؟ آیا عدم، تبدیل به وجود می‌شود؟ اما واضح است که عدم، نبود محض است. عدم چیست که تبدیل به وجود شود؟ نه وجود، عدم می‌شود و نه عدم تبدیل به وجود می‌شود!
عقلا قاعده‌ای را وضع کرده‌اند که: «فاقد شیء نمی‌تواند معطی شیء باشد». برای مثال درخت، فاقد نور و حرارت است و از دیدگاه عقل نمی‌تواند نور و حرارت را به دیگر موجودات ببخشد.
عدم، واجد نیست، بلکه فاقد است؛ یعنی چیزی ندارد که به دیگری ببخشد. اگر عدم، فاقد است، چگونه به دیگری وجود ببخشد؟! مثل اینکه مثلاً تکه‌ای سنگ، فاقد حیات (مصطلح) است، اگر فاقد است، ممکن نیست حیات را نه به خودش و نه به دیگری ببخشد. اما خداوند واجد است و بلکه وجود محض است و وجود مقدس او هستی مطلق بوده و واجد هرچیزی است. بنابراین خلق عالم با اراده حق تعالی صورت می‌گیرد، نه اینکه خداوند از عدم، چیزی را آفریده باشد.
از منظر حکمای الهی، خداوند متعال، موجودات را از علم خویش تنزّل داده، نه اینکه آنها را از عدم آفریده است. بلی موجودات در دنیا نبودند و در دنیا ظاهر شدند؛ ولی این به معنی آفرینش از عدم نیست. خداوند متعال می‌فرماید: « وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ؛ و هیچ چیزی نیست مگر آنکه خزائن آن (حقایق آن) نزد ماست؛ و ما آن را نازل نمی‌کنیم مگر به اندازه‌ معلوم و معیّن» (الحجر/21)
طبق کدام فرمول فیزیک، عدم، تبدیل به وجود می‌شود؟! اصل بقای مادّه و انرژی را چه می‌کنید؟ مگر در انفجار بزرگ، عدم تبدیل به وجود می‌شود؟
بر اساس این قانون، جرم به انرژی و انرژی به جرم، تبدیل می‌شود. البته تمام این موارد در سرعت‌های نزدیک به سرعت نور صورت می‌گیرد و در سرعت‌های پائین، قوانین بقای فیزیک کلاسیک به قوت خود باقی است.
حجم آن، اگر چه صفر تلقَی می‌شود؛ امَا صفر حدّی نه صفر مطلق؛ یعنی حجم واکنش آغازین، حقیقتاً صفر نیست؛ بلکه به زبان ریاضی، حدّ یا لیمیت آن به صفر میل می‌کند. لذا حرکت آغازین، عدم نیست. چون عدم، هیچ ندارد. اصلاً انفجار عدم، معنی ندارد!
خلقت جهان به صورت خود به خود و بدون دخالت مؤثری فراجهانی صحیح نیست؛ چرا که اگر این فرض بخواهد مقبول واقع شود، از چند حالت خارج نیست:
1- جهان پیش از وجود خویش وجود داشته باشد تا بتواند به خود، هستی دهد؛ در حالی که بطلان این حالت واضح است.
2- انرژی‌های ازلی، پدیدآورنده جهان ماده است. این نظریه نیز مردود است، زیرا:
اوّلاً: هیچ‌گونه دلیلی بر ازلیت انرژی‌ها وجود ندارد و این ادعای بدون دلیلی است.
دوم: بر فرض تسلیم، باز قائل به خدا و وجودی که همیشه بوده شده‌ایم؛ با این تفاوت که قائل به خدایی بی‌شعور و ادراک شده‌ایم.
سوم: آیا این انرژی‌ها، علم و قدرت بر آفرینش جهان دارند؟ اگر بگویند دارند، قائل به اصل خدا هستند و فقط در صفات او ‌اشتباه کرده‌اند. اما اگر بگویند که علم و قدرت بر آفرینش ندارند و با این وصف، موجوداتی در نهایت دقت و عظمت ساخته‌اند، دروغ بودن این سخن نیاز به توضیح ندارد! گذشته از اینکه انرژی‌های بی‌شعور و ادراک چگونه موجودات باشعور ساخته‌اند؟!
3- همان حالت مورد ادعای هاوکینگ است؛ یعنی اینکه طبیعت، سازنده جهان هستی است.
این نظریه نیز توجیه منطقی ندارد؛ زیرا طبیعت، موجود است یا معدوم؟ اگر معدوم است، عدم، نمی‌تواند منشأ وجود باشد؛ اگر موجود است، آیا مراد از آن، جهان ماده است یا چیزی مافوق جهان ماده؟ اگر مراد از طبیعت همین جهان ماده است که گفتیم معقول نیست که جهان، پدیدآورنده خودش باشد. اگر مراد شما فوق جهان ماده است، پس جهان از عدم به وجود نیامده است!
تصور نادرست از وجود خداوند
متاسفانه این دست از اندیشمندان خداوند را علتی در کنار علت‌های دیگر فرض می‌کنند. تصور اینها این است که خداوند در صورتی بر سر کار است که ما نتوانیم برای پدیده‌های جهان هستی علتی مادّی بیابیم. اما اگر در جایی علت مادی وجود داشت، نیازی به فرض وجود خداوند نداریم. در حالی که چنین خدایی تنها خدای اساطیری و توهّمی است؛ نه خدای حقیقی و عرفانی و هستی‌شناسانه. البته این مشکل عمده فرهنگ غرب است که اکثریت آنها آشنایی کامل با متون دین مبین اسلام و تبیین دقیق فیلسوفان و عارفان اسلامی از آن ندارند.
هاوکینگ سابقاً در کتاب تاریخچه زمان نوشته بود: «اگر ما يک فرضيه‌ همه‌جانبه و کامل در مورد پيدايش عالم کشف کنيم، اين مهم‌ترين پيروزی انسان خواهد بود؛ چون ما قادر خواهيم بود که درون ذهن، خدا را بشناسيم!»
 این همان خدایی است که جناب هاوکینگ آن را ردّ می‌کند. از نظر ما چنین خدایی ابداً وجود نداشته و ندارد! چنین خدایی، خدایی توهّمی است. در اینجا باید از آقای هاوکینگ تشکر کرد که وجود چنین خدایی را ردّ کرده است. در منطق حکمای اسلامی، مخلوقات، ظهور اراده‌ خدایند. لذا کشف قوانین عالم، یعنی کشف نحوه‌ عملکرد  اراده‌ تکوینی خدا. پس همان چیزی که جناب هاوکینگ آن را دلیل بر عدم دخالت خدا در طبیعت می‌داند، نزد حکما دقیقاً دلیل بر دخالت خدا در طبیعت است.
از نظر وی، وجود عالم خلقت، ضروری و اجتناب‌ناپذیر است؛ یعنی طبق قوانین فیزیک، این عالم جز به همین صورت که موجود شده نمی‌توانست باشد. آنگاه وی از این مطلب نتیجه گرفته که پس خدا دخالتی در تدبیر عالم ندارد! اما می‌توان از این واقعه برداشت دیگری هم داشت. الان قرن‌هاست که حکمای اسلامی می‌گویند: نظام موجود، نظامی ضروری و اجتناب‌ناپذیر و نظام احسن است؛ یعنی عالمی بهتر از این عالم، فرض ندارد و عالم، غیر از اینکه هست، نمی‌توانست باشد. امّا از کجا به این مطلب رسیده‌اند؟ دقیقاً از فرض وجود خدا! یعنی چون خدا هست و کمال محض است، پس عالم خلقت باید باشد و غیر از اینکه هست هم نمی‌تواند باشد. هاوکینگ از همان قضیّه‌ای که از فرض وجود خدای کامل و محض نتیجه گرفته شده است، عدم وجود خدا یا عدم دخالت او در نظام هستی را نتیجه می‌گیرد.
البته شناخت کُنه ذات خداوند ممکن نیست. امام علی (ع) می‌فرماید: «الَّذِی لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَن»؛ (خدایی که اندیشه‌های بلند او را درک نکند و هوش‌های ژرف به حقیقتش دست نیابند).(2)
در خطبه نورانی حضرت علی(ع) آمده است که: «الحمد لله الواحد الاحد الصمد المتفرد الذی لا من شیء کان و لا من شیء خلق ما کان» سپاس خداوند یکتای یگانه بی‌نیاز تنها را سزاست که از «لامن شیء» بود و از «لامن شیء» موجودات را پدید آورد.(3) بنابراین آنچه از معنای (لا من شیء) فهمیده می‌شود این است که خداوند این دنیا را از چیز خاصی خلق نکرده که این چیز خاص، امر وجودی (شیء) یا عدمی (لا شیء) باشد؛ بلکه بدون سابقه قبلی آن را آفریده است(لا من شیء).
«لامن شیء» با «من لا شیء» متفاوت است؛ اگر بگوییم خدا عالم را از «من لا شیء» آفرید صحیح نیست؛ چون معنی «من لاشیء» همان عدم است؛ اما اگر گفته شود خداوند عالم را از «لا من شیء» آفرید، صحیح است؛ چون معنی این جمله عدم نیست؛ بلکه مفهومش این است که خداوند عالم را از چیزی نیافرید؛ بلکه عالم هستی تجلی اوست و برای آفریدن نیازمند چیزی نبود؛ بلکه آفرینش او با اراده ذات او انجام می‌گیرد. بنابراین در روایات حضرات معصومین(ع) هم بدین نکته تصریح شده است که چیزی غیر از ماده، منشأ پیدایش عالم ماده بوده است. اما این منشأ آنگونه که هاوکینگ معتقد است، عدم نبوده، بلکه چیزی فراتر از ماده و جلوه‌ای از وجود خالق هستی بوده است.
نتیجه‌ سخن
ماده نمی‌تواند سرمنشأ عالم مادی باشد (همان طور که هاوکینگ هم به همین امر معترف است)؛ پس اگر تصور ما درباره‌ خداوند روشن شود؛ به‌طوری که قائل به غیرمادی بودن او باشیم، حتماً اعتراف می‌کنیم که علوم مادی قابلیت بحث درباره امر غیرمادی را ندارد. این موضوع بحثی فلسفی است و وجود یافتن از عدم بر طبق قوانین این عالم محال است. بنابر آنچه گفته شد، تصویر شروع انفجار بزرگ از عدم محض ممکن نیست. ‌اشکال عمده، در عدم تصور صحیح از خداوند است. اگر معنای واجب‌الوجود و رابطه او با نظام هستی در نظر گرفته شود، حتی بنابر نظریات دانشمندان غربی نیز این مشکل مرتفع خواهد شد. همان طور که هاوکینگ هم منشأ عالم را چیزی غیر از شیء می‌دانست. ‌اشکال هاوکینگ در این است که خداوند را امری در کنار سایر امور مادی دیگر می‌پندارد! به عبارت دیگر علل مؤثر در عالم، تنها علل مادی نیستند، بلکه سنخ دیگری از علل وجود دارد که از جنس ماده نیست. کاملاً منطقی است که در کنار این علل قریب یک سری علت‌های بعید هم وجود داشته باشد. بنابر این حالت کاملاً تحمل‌پذیر و منطقی است که خداوند شرایط را برای وقوع انفجار بزرگ و شکل‌گیری کهکشان‌ها بر اساس آن فراهم کرده باشد. در میان روایات نیز تصریح شده منشأ عالم ماده، امری غیرمادی است.
 * مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم
1. مطهری، مرتضی، منطق و فلسفه، ص 130-131
2. نهج البلاغه، خ1
3 . اصول کافی، ج1، ص 136