kayhan.ir

کد خبر: ۱۱۱۷۲۳
تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۳۳

حکم به تحریم



  پژمان کریمی
  11 مرداد 96 تیم یونانی پانیونیوس یونان و مکابی اسراییل، با هم مسابقه دادند. در این مسابقه و بر خلاف عرف و رویه معمول ورزشکاران ایرانی، دو بازیکن داخلی به میدان مسابقه با ورزشکاران صهیونیست رفتند.
«پرهیز از به رسمیت شناختن اسراییل» و «اعتراض به جنایات این دولت تروریستی»، دلایل شکل گیری عرف و رویه یاد شده است.
طبیعی بود که اقدام ضد ملی و مغایر با اخلاق دوبازیکن داخلی ، با واکنش منفی مردم و رسانه‌های ایرانی روبرو شود. به ویژه وقتی که وزارت خارجه رژیم صهیونیستی و رسانه‌های اسراییلی رسما از بازیکنان خاطی ایرانی حمایت کردند، واکنش منفی، پر رنگتر شد و به اوج رسید.
در این میان اما برخی بازیکنان داخلی به شکلی عوامانه و عجیب، از همقطاران خود حمایت کردند و هدف تشویقشان قرار‌دادند. با چه دلیل و توجیهی؟
- «ورزش از سیاست جداست!»
این جمله ما را به یاد چه جملات و بسامدهایی می‌اندازد؟ به یاد چه توجیه و دلیل آشنایی؟
بله !... برخی امروز در ژستی فاضلانه از جدایی مقوله و عرصه» ورزش و سیاست» دم می‌زنند و برخی دیروز و امروز از جدایی غیرقابل تردید «هنر و سیاست» و یا «ادبیات و سیاست» می‌گفتند ومی گویند!
و حالا یک پرسش کلان:
آیا بواقع می‌توان «سیاست « را در یک سو نهاد و مقولات دیگر را در سویی معنا کرد؟ می‌شود گفت : حوزه‌های موضوعی، دچار انفکاک ذاتی‌اند و شان و کارکرد و کارویژه هر یک، جداگانه قابل ارزیابی و قابل تصور است؟
نگارنده تصور نمی‌کند که انسانی بهره مند از نعمت عقل و در مقام «خردمند» یافت شود که؛ ادعا کند؛» بله، هیچ رابطه‌ای و تناسبی میان شئون گوناگون نه قابل تحقق است و نه شایسته تصور. یعنی اقتصاد یک چیز است و فرهنگ چیز دیگری و اجتماع ایضا! این زمینه‌ها، نه تنها هیچ ربطی به هم ندارند که تاثیر گذار به یکدیگر هم نیستند!»
باید از مدعیان جدایی پرسید:
چگونه باید تصور کرد مثلا اقتصاد و سیاست ، مرتبط و بر هم موثر نیستند؟ پس این همه جنگ در طول تاریخ، با چه هدفی توجیه می‌شود؟ برای سرگرمی و تفریح و تنوع در زندگی؟ یا جهانگشاهی صرف و کینه ورزی سلاطین و ملت‌ها نسبت به یکدیگر؟ یا نه؛ جنگها عموما محصول ابزار واقع شدن سیاست برای پی جویی مطامع مادی و منافع اقتصادی بوده است؟ چون افزایش قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی را دامن می‌زند و برعکس!
وقتی می‌گوییم «همه چی از هم جداست» منکر واقعیت و حقیقت حوزه‌ها و زمینه‌ها شده ایم.
دشمن از دیرباز و خاصه در سرزمین‌هایی که هدف تطمع او بوده ؛ مصدر این ذهنیت مسموم بوده است:
- «سیاست مضر است و از شانی کوچک برخوردار است.»
این در حالی است که؛ سیاست علم اداره جامعه است. چگونه و با چه براهینی می‌توان، علم و فعل سیاست را ضرورت ندانست و چگونگی اداره جامعه را شانی کوچک تصور و معرفی کرد؟ جامعه و نحوه اداره آن به تعبیری؛ خوشبختی و رستگاری و یا تیره بختی و شقاوت اعضای جامعه را رقم می‌زند. جز این است؟
دشمن همچنین القا می‌کند:
- « سیاست را باید به سیاست گذاران وا نهاد و با خودداری از اعمال سیاست در حوزه‌های دیگر، به بالندگی تحرکات و تظاهرات غیر سیاسی افزود.»
این توهم نیز در حالی منتشر و القاء می‌شود که؛ طراحان و پرچمداران آن، یکسره خود در میانه فعل و انفعالات سیاسی غوطه ورند و تقلا می‌نمایند و نقش بازی می‌کنند!
 در کدام کشور هنر از سیاست جداست؟ در کدامین سرزمین، نگاه به اقتصاد منهای سیاست است؟ در کدامین ملک، سیاستمداران به کار خود مشغول‌اند و هنرمندان اعتنا به سیاست ندارند؟یا...؟
 در جشنواره‌ای مانند کن – وقتی به یک فیلمساز بی‌هنر و ضد مردم ایران، و به فیلم درجه سه او جایزه می‌دهند و یا وقتی ملت ایران و یا هر سرزمین دیگر را تحریم اقتصادی می‌کنند؛ پای سیاست در میان نیست؟ مدعیان جدایی «سیاست از همه چیز» توضیح دهند که در کدام رفتار دشمنان مردم ایران و یا در کدام رفتار شما رنگ سیاست پیدا نیست؟
مدعیان گویا - و حتما- بر آن‌اند که استفاده از سیاست برای دشمنان ملت ایران حلال و جایز است اما برای مردم ایران ، خیر...مطلقا حرام است و امری عقلانی و علمی تلقی نمی‌شود!
به قول بزرگی؛ اگر دیگران به امتزاج سیاست با همه چیز فکر می‌کنند و تصور خود را به عنوان یک مطلوب اعمال می‌سازند, خب چرا ما فکر و اعمال نکنیم ؟ما که قائل به سیاست دینی هستیم و تکلیف مان سیاست ورزی است. ما که به عنوان مسلمان برای اجرای منویات و آموزه‌های دینی و اخلاقی، نمی‌توانیم بی‌اعتنا به سیاست و کشورداری و کسب قدرت باشیم. نمی‌توانیم بگوییم فن کشور داری یعنی سیاست، علاقه‌ای به اقتصاد ندارد، با فرهنگ ندارد، با ورزش ندارد، با ...!
در عرصه ادبیات، در همین کشور خودمان در همین روزنامه‌های زنجیره‌ای سیاست ورزی(البته غیر و ضد دینی) در اوج است.
گاه در همین روزنامه‌ها، مثلا یک شاعره یا شاعر که به تازگی یک کتاب سی صفحه‌ای در زمینه شعر سپید منتشر کرده است، تبدیل به یک نابغه جدیدالولاده می‌شود. چنان از او پرسش می‌شود و او چنان پاسخ می‌دهد که گویی ادبیات ایران و جهان با قدوم و قلم شعر سپید نویس وی، دگرگون شده است. از میان همین شاعره‌ها و شاعر نما، ناگهان داور فلان جشنواره ادبی اروپا انتخاب می‌شود و سر از صدای آمریکا و بی‌بی سی در می‌آورند. چرا؟ چون قرار است ادبیات اصیل فارسی که ریشه در دین اسلام دارد و جمعیت شاعران متعهد یکسر به انزوا رانده شوند. این تحرک سیاسی نیست؟
سال گذشته در یکی از تالارهای شهر تهران آیین رونمایی از کتاب یک نویسنده وکارگردان بهایی زاده برگزار شد.
 فردی که در ایران حضور ندارد، در هیچ کدام از آثار وی نشانی از پیوند با مردم دیندار ایران وجود ندارد، زندگی در بیرون ایران را به بودن در این سرزمین ترجیح داده است، چرا باید هدف تقدیر قرار بگیرد و کتابش در قالب مراسمی رسمی تبلیغ شود؟ معلوم است. چون منشا تقدیر و رونمایی جنبه سیاسی دارد؟
چراوقتی کتاب یک نویسنده شبه روشنفکر منتشر می‌شود روزنامه‌های دولتی هم به کمک تبلیغ کتاب او می‌آیند اما یک نویسنده حزب اللهی برای معرفی کتابش به زحمت مرجع رایگانی می‌یابد.
در کشور ما کتاب شاعران و نویسندگان ضد انقلاب و سهیم در جنایت علیه مردم ایران مانند غلامحسین ساعدی، به راحتی منتشر می‌شود. اما رسانه‌های داخلی و خارجی چه می‌گویند؟ می‌گویند و فریاد می‌زنند «در ایران سانسور است و آزادی قلم وجو ندارد! « این دروغ خاستگاه سیاسی دارد یا ندارد؟
بله !...آنانی که شعار تحریم سیاست و جداییی آن را از همه چیز و همه ساحتها می‌دهند، خود ماهیت، اغراض و فعل سیاسی دارند و برای اینکه، سیاست دینی و سیاست ورزی دینداران را منزوی و نابود کنند، حکم به تقبیح وتحریم سیاست می‌دهند!